منصور علیمرادی، شاعر، نویسنده و پژوهشگر فرهنگ‌عامه با رمان «تاریک‌ماه» که برایش جایزه بهترین رمان سال «هفت‌اقلیم» را به ارمغان آورد، خود را به ‌عنوان نویسنده‌ای جدی معرفی کرد؛ نویسنده‌ای که حرف‌های تازه‌ای برای ادبیات‌داستانی ما با خود به همراه آورده است.

«اوراد نیمروز» نفس من را گرفت

مجموعه ‌داستان «زیبای هلیل»، «نام دیگرش باد است سینیور» و دو رمان «شب جاهلان» و «ساندویچ برای حیدر نعمت‌زاده» از دیگر کارهای داستانی اوست. به تازگی «اوراد نیمروز» که توسط  نشر«نیماژ» منتشر شده، آخرین اثر این نویسنده در بخش رمان جایزه جلال عنوان شایسته تقدیر را بدست آورده است.

اغلب داستان‌های این نویسنده متأثر از پژوهش‌های او در فرهنگ‌عامه، حال و هوای بومی دارند. علیمرادی اعتقاد دارد تا زمانی که نویسنده در فضای بومی نفس نکشد و زندگی نکند، نمی‌تواند از آن حال و هوا بنویسد و راوی جان و جهان مردمان سرزمین خود باشد. پس عجیب نیست اگر بدانیم او برای نوشتن رمان «اوراد نیمروز» چندین سال از خراسان تا سیستان، آواره کویرهای ایران بوده است. 

گفت‌وگوی ما را با منصور علیمرادی درباره «اوراد نیمروز»، دغدغه‌ها و جهان داستانی‌اش بخوانید.

 دومین رمان جدی شما هم مورد توجه اهالی ادبیات قرار گرفته است. درباره رمان «اوراد نیمروز» توضیح می‌دهید؟

 من برای نوشتن این اثر دو سال و نیم زمان گذاشتم و سخت کار کردم. همین‌طور که می‌دانید تا به حال 18  کتاب نوشته‌ام، از کتاب‌های پژوهشی گرفته تا ادبی، با خیلی از این کتاب‌ها جایزه گرفته‌ام و کارم دیده شده است، ولی این کتاب برایم ارزش دیگری دارد و خیلی مهم است. کتاب‌های پیشین تا این اندازه وقت من را نگرفته بودند، اما در «اوراد نیمروز» بیش از دو سال فقط درگیر نوشتن بودم. می‌خواستم زبان داستان، زبانی ایرانی باشد و داستانی ایرانی بنویسم. خوشحالم که این کتاب و تلاش‌ها دیده شد و افتخاری برای من است که توسط جایزه جلال دیده شدم و مورد قدردانی قرار گرفتم.

 کویر در «اوراد نیمروز» راوی اصلی است و کارکردی نمادین دارد و کلاً  در رمان از نماد و استعاره استفاده‌های زیادی کرده‌اید. برای شما نماد چه نقشی در پیشبرد داستان داشته است؟

 می‌توانم بگویم پشت همه سطرها و پاراگراف‌های این رمان، مفاهیمی مستتر است . بسیاری از جملات، موقعیت‌ها، پاراگراف‌ها به غیر از کارکردی که در بافتار روایت دارند، نسبت‌هایی با متن‌ها و جهان‌های خارج از متن برقرار می‌کنند. در «اوراد نیمروز» نماد و اسطوره نقش پررنگی دارند که همه این‌ها می‌خواهند به حوزه‌های زیبایی‌شناسی و اندیشه اثر عمق بدهند.

 این رمان به دلایل توجه به زبان، اقلیم و بوم، اسطوره، نماد و تاریخ، ویژگی‌های برجسته‌ای دارد، اما به نظر خودتان اهمیت این کتاب در چیست و چه ویژگی‌هایی از رمان مورد توجه هیئت داوران قرار گرفته است؟

 برنامه اختتامیه را که دیدم متوجه شدم هیئت‌داوران روی اعتلای زبان‌فارسی تمرکز و توجه ویژه داشته‌اند و در این باره صحبت‌های خوبی بیان شد و هدف من هم واقعاً همین بود. من در این کتاب تصویرسازی و واژه‌سازی کردم  و سعی کردم یک زبان‌فارسی درست، روان و صحیح به کار ببرم. پنج نوع زبان در این رمان به کار رفته است؛ البته به غیر از لحن‌های شخصیت‌ها و برای اینکه این زبان‌ها درست در جای خودشان قرار بگیرند، وقت و انرژی زیادی از من گرفت؛ از درگیری‌های زبانی بگیرید تا جلو بردن مسیر اصلی رمان. نوشتن این رمان برای من بسیار سخت بود و گاهی روحم به فرسایش می‌رفت، اما از نتیجه کار راضی هستم و فراتر از نظر منتقدان که البته کتاب بین اهل تشکیک و اهل ادبیات خیلی مورد توجه قرار گرفته است. خودم از آنچه نوشته‌ام،  راضی هستم و خوشبختانه چیزهایی که می‌خواستم در اثر شکل گرفتند.

 شخصیت اصلی داستان شما زبانی طناز دارد که با ترکیب زبان کلاسیک و امروزی، به یک طنز فاخر دست می‌یابد، چرا این زبان ادامه پیدا نکرده است؟

 طنز کمابیش در همه نوشته‌های من به وقت خودش به طور ناگهانی بروز می‌کند و سروکله‌اش پیدا می‌شود. در «اوراد نیمروز» طنز به پاگرد در یک راه‌پله نفسگیر می‌ماند به‌خصوص جاهایی که در ظل گرمای توانگیر بهمن سرگردانِ کویر است، طنز ناگهان به مدد متن می‌آید و روایت با ریتم جان می‌گیرد. می‌گویند طنز و تراژدی دو روی یک سکه ‌هستند. خود من با آن صحنه شب سوگزاد خیلی خندیدم، هر چند طنزی تلخ و فلسفی است. با همه زیبایی و نشاطی که این زبان داشت، اگر بنا بر این بود و شالوده رمان بر این نمط چیده می‌شد، رمان شکل نمی‌گرفت.

چرا تمرکزتان روی مسائل زبانی اینقدر پررنگ شد؟

 من فکر می‌کنم زبان ادبی ما تبدیل به زبان ترجمه‌ای شده، یعنی تبدیل به زبان خیلی ثقیلی شده است. من با این رمان و کارهای زبانی حاضر در آن خواستم با اتکا به پیشینه فرهنگی و تاریخی‌مان، یک غنای‌زبانی در رمان درست کنم و نشان بدهم. طی سال‌های دراز هم خوشبختانه با متن‌های خیلی عرفانی، تاریخی و ادبی همنشین بودم و آن‌ها را با عشق می‌خواندم. بعدها این مطالعات در کار من هم نمود زیادی داشتند و به کارم آمدند. ضمناً من پژوهشگر فرهنگ شفاهی هستم و همه آن مطالعات، سفرها، صحبت کردن با مردم و ضبط تاریخ شفاهی مردمان کشورمان در نقاط مختلف، به من در کار نوشتن این رمان خیلی کمک کرده است. مجموع این علایق و مطالعات و دمخوربودن با فرهنگ غنی اقوام مختلف ایران، در رمان «اوراد نیمروز» تبلوریافته است. 

 اشاره کردید استفاده از چند زبان در این کتاب مورد علاقه شما بوده و البته سختی‌های خودش را داشته است. درباره حضور این زبان‌ها در رمان بیشتر توضیح می‌دهید؟

 ما با یک تنوع و در واقع منشور زبانی و لحنی در «اوراد نیمروز» روبه‌رو هستیم  از آرکائیک تا آرگو. از زبان ادبی خراسان قدیم مثل تاریخ‌بیهقی یا تاریخ سیستان گرفته تا بافت و ساخت زبان متن‌های بین‌النهرینی مثل گیل‌گمش، همین‌طور تا آرگوی تهرانی و حتی زبان اشاره در جایی که بهمن با مرد بدوی در کویر حرف می‌زند یا زبان شابان و خانواده‌اش در واحه ملک محمد. زبانی که به گفته میرخلیل، 400-300 کلمه بیشتر ندارد. در قیاس با زبان امروزین بهمن فقیر و عقیم است. در جاهایی که به بهمن از آن دمنوش کیف‌آور می‌دهند، همه این زبان‌ها به نوعی باهم هم‌بافت می‌شوند. سعی شده نثر و زبان اصلی اثر هویت و تشخصی داشته باشد و همین است که می‌بینید این‌ همه ترکیب ساخته شده است، در حوزه لحن آدم‌های رمان هم همین‌طور. مثلاً لحن راننده کامیون را در نظر بگیرید با شیوه گفتار میرخلیل، یا لحن پریسا، لحن و لسان آن تالشی در اسالم، لحن آن مرد افغان اهل بلخ... درآوردن این تنوع لحنی و زبانی در «اوراد نیمروز» نفس من را گرفت، اما از نتیجه آن راضی هستم. شاید بتوان گفت که از میان آثارم «اوراد نیمروز» را بیش از همه دوست دارم.

 توجه شما به کویر از کجا نشأت گرفته است؟

بخش مهمی از سرزمین ما کویر است. ما کشوری هستیم که عمده سرزمین ما بیابانی، کویری و دشت است. با این همه، خیلی کم درباره این پدیده سرزمینی رمان و داستان داریم. این برای من خیلی مهم بود که بتوانم یک رمان کویری بنویسم و در نهایت رمانم رنگ و بوی ایرانی داشته باشد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.