۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۰ - ۱۱:۱۶
کد خبر: 752677

احمد کسیلا گفت وگویی دارد با مهدی اخوان ثالث، شاعر بزرگ هم روزگار ما که در آلبومی با عنوان «درخت معرفت» به صورت کاست منتشر شده و البته شنیدنی است.

اسرار ازل را نه تو دانی و نه من

اخوان در آن گفت‌وگو در جایی درباره انتشار کارهای نیما ضمن اینکه بر بزرگی کار نیما تأکید می‌کند، این نقد را هم وارد می‌داند که غزل‌هایی در بین آثار نیما وجود دارد که خواندن آن‌ها حتی در جلسات ادبی تهران هم لطفی ندارد تا می‌رسد به این نکته که: «ای بسا این چیزها در دیوان شاعران دیگر هم هست مثلاً در دیوان استاد سخنوری، شاعر درجه اول سعدی اما خیام این چیزها را ندارد. خیامی که جهانی را با چند بیت تسخیر کرده محال است که همین هفتاد و چند رباعی را داشته باشد او چیزهایی را که بعدها دیگران خواهند گفت این‌ها چیست را خودش کنار گذاشته است کاری که حافظ هم کرده است» و حالا روز خیام بزرگ است.

کم‌حجم اما عمیق

در قرن پنجم زندگی می‌کرد یعنی در قرن شکوفایی عزت و اقتدار فرهنگ و تمدن ایرانی اسلامی. فیلسوف و ریاضیدان بود و ریاضیدان بودن او مورد قبول همه تاریخ‌نویسانی است که درباره او نوشته‌اند و در این راه دستاوردهای بزرگی داشته است. امروز اما عامه مردم خیام را بیشتر به شاعر بودن می‌شناسند و از این وجه شخصیتی او بیشتر سخن رفته است. نکته مهم درباره شاعری خیام این است که از لحاظ عدد و رقم، اشعاری که خیام سروده و موجب شده است او در قله ادبیات فارسی ما قرار بگیرد اصلاً با تعداد اشعار دیگر شاعران بزرگ که کنار او بر قله ایستاده‌اند قابل مقایسه نیست. ۲۰۰ رباعی چیزی است که دیگران منتسب به خیام می‌دانند اما قول درست‌تر چیزی بسیار کمتر از این تعداد است. بعضی‌ها می‌گویند این عدد حدود ۴۰ رباعی و یا کمتر از آن است و بعضی‌ها این عدد را اندکی بیشتر از آن می‌دانند. اگر همان قول ۴۰ رباعی را هم بپذیریم، به عبارتی او با ۸۰ بیت در تاریخ ادب این سرزمین که ستاره‌های درخشان کم ندارد، خوش درخشیده است و آن بالا جایگاه ویژه‌ای برای او در نظر گرفته شده و این همه بلندآوازه شده است. برای فهم بیشتر و درست‌تر این سخن، ۸۰ بیت را بگذارید در کنار تعداد اشعار حافظ که او هم شاعری پرگو نبوده است اما وقتی او را در کنار فردوسی می‌بینیم که ۵۵ هزار بیت شعر سروده است، وقتی او را با مولوی مقایسه کنیم که ۶۰ هزار بیت سروده است و وقتی او را با دیگرانی چون عطار، نظامی و بیدل مقایسه می‌کنیم، متوجه می‌شویم که اشعار او از منظر تعداد و حجم اصلاً دندان‌گیر و قابل ملاحظه‌ نیست اما از منظر عمق و جوهر شعری شاعری است که می‌تواند با همان اندک سروده‌های خود بر صدر بنشیند و با دیگر بزرگان ادبیات ما شانه به شانه قدم بزند و نه تنها با آن‌ها قدم بزند بلکه بر آن‌ها تأثیر هم بگذارد و از آن جمله بر شاعر ارجمند و تراز اولی همچون حافظ در سه قرن بعد و در دوران انحطاط فرهنگ و تمدن ما.

همه آنچه به پای خیام نوشته شد

دکتر محمدمهدی فولادوند؛ نویسنده، قرآنپژوه، مترجم و ادیب برجسته در اثر ارزشمند خود خیامشناسی میگوید: «تذکرهنویسان با رباعیات منسوب به حکیم عمر خیام معامله قوچ قربانی را کرده و تمام گناهان، شکوهها، پرسشها، پرخاشها، حملههای گستاخانه، اعتراضهای اجتماعی، درددلها و خلاصه کفریات خود را به نام آن دانشمند ستارهشناس، ریاضیدان، مخترع و جامع علوم روزگار خود نسبت دادهاند» و این سخن بیراهی نیست؛ چراکه از گذشتههای دور خیلیها در طول قرنها، چیزهایی را که به هر دلیلی نمیخواستند با نام خودشان منتشر بشود، با نام خیام منتشر کردهاند و البته از طرفی حتی آنهایی که خواستهاند درباره او بنویسند نیز در موارد بسیاری از ظن خود یار خیام شدهاند و از این جهت هر کسی خواسته است خیام را آن گونه بیابد که خود در پی آن است نه آن گونه که خیام بوده است.

قالبی که از خیام بلندآوازه شد

رباعی از ابداعات شعر فارسی است که عرب‌ها هم از آن تقلید کرده‌اند. قالبی با چهار مصراع که می‌توان در آن از همه چیز سخن گفت اما درون‌مایه آن غالباً فلسفی و عرفانی است و گاه عاشقانه. خیام کسی است که جدی‌ترین اندیشه‌های خود یعنی مرگ‌اندیشی، فلسفه خوش‌باشی و اعتراض خود به برخی امور را در همین چهار مصراع برای قرن‌ها در بین ما ایرانی‌ها ماندگار کرده است. نه تنها ما ایرانیان از اندیشه‌های او لذت برده‌ایم و به تفکر درباره هستی پرداخته‌ایم که اندیشه او آن گونه بوده است که در غرب هم در طول قرن‌ها افرادی به سوی وجه علمی شخصیت و اندیشه به کار رفته در اشعار او کشیده شده‌اند و به‌خاطر ترجمه رباعیات او و یا پرداختن به شخصیت و زندگی او برای خود جایگاهی پیدا کرده‌اند و از آن جمله است «ادوارد فیتز جرالد».

 فیتز جرالد در نامه‌ای به دوستش می‌نویسد: «شک دارم که جز ترجمه‌ای یکسویه از عمر به دست داده باشم لیکن آنچه من انجام می‌دهم فقط به صورت حبابی در سطح آب پدید می‌آید و می‌شکند». و به راستی هم باید این گونه باشد؛ چگونه ترجمه می‌تواند هم اندیشه بلند نهفته در اشعار خیام و هم قوت و قدرت شاعر را در سرودن تمام و کمال منتقل کند. به راستی خیام رباعی را با همین تعداد اندک ابیات خود بلندآوازه کرده است.

و اما بعد

شعر خیام چه کارکردی در زندگی امروز ما می‌تواند داشته باشد؟ از شعر او چه می‌توان برگرفت و آیا بخش‌هایی از فلسفه، اندیشه و جهان‌بینی او در اشعارش می‌تواند کمکی به زندگی پر از رنج انسان معاصر داشته باشد؟ این پرسش‌ها و پرسش‌هایی مشابه این‌ها را می‌توان در مقابل تعداد اندک رباعیات او قرار داد تا بهانه‌ای شود برای اندیشیدن بیشتر درباره مرگ و زندگی و چگونه زیستن در این دنیای گذران که با همه دانسته‌های انسان اسرار آن را نمی‌داند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.