باتوجه به محوریت مدرسه مروی در حوزه تهران در ۲۰۰ سال گذشته، بیان شرح حال مفاخر آن به نحوی تبیین زندگینامه جمعی از علمای تهران است که در دو قرن گذشته در آن به فعالیت علمی و خدمات اجتماعی پرداخته‌اند.

 هدفم زنده کردن «فیضیه تهران» بود

از طرف دیگر از آنجا که متولیان این مدرسه، طبق وقفنامه باید از اعلم علمای دارالخلافه می‌بودند، بیان زندگینامه آنها به نحوی بیان تاریخ معاصر تهران و ایران است. از مرحوم ملا علی کنی به عنوان قهرمان لغو قرار داد رویتر و مبارزه با شکل گیری فراماسونری گرفته تا میرزا حسن آشتیانیف مجتهدی که در خط مبارزه با قرارداد رژیم یا همان تنباکو قرار داشت.  ما به بهانه انتشار کتاب «فیضیه تهران» که کار تحقیق و نگارش درباره مفاخر حوزه عملیه مروی بر عهده حجت الاسلام حمید سبحانی صدر بوده است، با ایشان گفتگو کرده ایم که در ادامه می خوانیم:

انگیزه نوشتن «فیضیه تهران» از کجا ‌آمد؟

شاید پس از کتاب «گنجینه دانشمندان» مرحوم شریف رازی در خصوص علمای ایران که یک جلد، شاید هم بیشتر در خصوص علمای تهران بود، دیگر کتاب مستقلی در شرح حال علمای تهران به این صورت منتشر نشده است. کارهایی شده بود ولی به این صورت و در قالب دانشنامه اثری انتشار نیافته بود.

در خصوص کتاب «فیضیه تهران» باید گفت این اثر به‌منظور هدف‌گذاری فرهنگی و اجتماعی برای مدرسه علمیه مروی و سپهسالار قدیم نوشته شد و وجهش نیز این بود که در واقع هویت تاریخی حوزه تهران به مدرسه مروی برمی‌گردد، چرا که شکل‌گیری حوزه تهران اصلاً به حوزه مروی برمی‌گردد و شکل‌گیری حوزه حکمی تهران با مهاجرت مرحوم ملاعبدالله زنوزی از اصفهان به تهران و استقرار در مدرسه مروی است. بعدها نیز پس از ساخته شدن مدرسه سپهسالار قدیم در مجاورت مدرسه مروی، به یکی از مراکز مهم حکمت و فلسفه تبدیل شد.

در تمام این دویست و خرده‌ای سالی که از تأسیس این مدرسه می‌گذرد، حوادث تاریخی مهمی در کشور به‌خصوص در دارالخلافه تهران زخ داده که محور این تحولات تاریخی، علمایی بودند که یا تولیت این مدرسه را برعهده داشتند یا با مدرسه مروی مرتبط بودند. به همین دلیل نقش مدرسه نیز در تحولات تاریخی بسیار برجسته است. اگر بخواهم مثال بزنم نخستین متولی اینجا میرزا مسیح مجتهد استرآبادی است که در ماجرای جسارتی که گریبایدوفروسی پس از ماجرای ترکمنچای انجام داد، فتوایی که میرزا مسیح داشتند و قیامی که صورت گرفت از سوی ایشان به عنوان متولی این مدرسه بود. چرا این‌ها متولی بودند؟ چون در وقف‌نامه ذکر شده اعلم علمای دارالخلافه باید متولی اینجا باشند. اعلم علمای دارالخلافه عمدتاً اعلم علمای ایران نیز بوده، یعنی مرجع ایران بوده است. چه در زمان میرزا مسیح، چه بعدها حاج ملاعلی کنی و در دوره‌های بعدی میرزامحمد آشتیانی که در ماجرای تنباکو نقش برجسته‌ای داشتند و پس از آن حوادث مشروطه در زمان رضاخان و سپس در زمان نهضت امام خمینی، همواره این مدرسه محور تجمعات و حوادث بوده است. این‌ها بخشی از کار است که هویت تاریخی حوزه تهران و حوزه مروی را بیان کنیم.

در خصوص شیوه تنظیم کتاب هم باید بگویم این کتاب را بر اساس معجم الفبایی و حروف الفبا جمع نکردیم چرا که ممکن بود شخصیتی متعلق به دهه اخیر و شخصیتی دیگر متعلق به ۲۰۰ سال پیش باشد. ما بر اساس تاریخ وفات، این کتاب را تنظیم کردیم تا سیر تاریخی آن حفظ شود و خواننده از اول تا آخر در قالب تعداد شخصیت‌ها سیر تحولات تاریخی حوزه عملیه مروی را به ذهن بسپرد.

دلیل نام‌گذاری کتاب به «فیضیه تهران» چه بود؟

از آنجایی که در آستانه سالگرد آیت‌الله مهدوی کنی هستیم، باید بگویم حضرت امام در بیانی شفاهی که به آیت‌الله مهدوی کنی داشتند، مدرسه مروی را فیضیه تهران نام می‌برند. این را خود آقای مهدوی‌کنی نقل کرده‌اند و در صحیفه امام این موضوع را پیدا نمی‌کنید. اما پرسش این است چرا امام، این تعبیر را برای مدرسه مروی به کار می‌برند؟ مدرسه علمیه فیضیه قم مرکز تمام مدارس علمیه قم و محل رفت و آمد و حلقه وصل مدارس است. همین کیفیت برای مدرسه مروی تا پیش از انقلاب وجود دارد و محل رفت و آمد بوده است.

به‌خصوص در زمان نهضت امام خمینی، مدرسه مروی همان هنر فیضیه قم را داشته و محل رفت‌وآمد روحانیون مبارز و موافقان و مخالفان بوده است.

 بسیاری از شاگردان امام در زمان نهضت اینجا رفت‌وآمد داشته‌اند و اسناد ساواک مهر تأییدی بر این موضوع است. حتی کسانی را می‌بینیم که طلبه و مدرس اینجا نیز نبوده‌اند ولی برای مبارزه در اینجا حاضر می‌شده‌اند. نمونه این مورد، مرحوم شیخ علی اکبر مروارید است که مشهدی بودند، ولی مطابق اسناد ساواک دو سالی به مدرسه آمده و در اینجا ساکن شده‌اند. مدرسه مروی حالتی داشته که روحانیونی که از شهرستان‌ها به تهران می‌آمده‌اند می‌توانسته‌اند با آنجا ارتباط گرفته و کارهای فرهنگی، مبارزاتی و تبلیغاتی خود را پی بگیرند. این حالت را حضرت امام در حکمی به آقای مهدوی‌کنی دادند و تأکید کردند علمای اعلام با رفت و آمدی که به مدرسه مروی دارند، این مدرسه را رونق ببخشند. یعنی درخواستشان این بود فیضیه تهران همچنان فیضیه بماند. هر چند متأسفانه در سال‌های پس از انقلاب، این روند تضعیف شده و تهران به آن معنا، دیگر فیضیه‌ای ندارد. هدف ما از نگارش این کتاب، زنده کردن فیضیه تهران بود تا مدرسه مروی مثل گذشته محل حضور علمای بزرگ شود.

قالب کار، معرفی علما بوده یا مصاحبه و این‌گونه موارد هم بوده است؟

ما از منابع مختلفی استفاده کردیم، یک بخش آن، منابع کتابخانه‌ای است که بیش از ۱۷۰ منبع بوده است. در کنار آن، مصاحبه‌ها بوده که به‌واسطه آن برخی از مسائل برای نخستین بار ذکر شده است. بخشی از منابع نیز مبتنی بر اسناد ساواک، اسناد مالی و مانند آن بوده که مبتنی بر آن توانستیم مطالبی را تدوین کنیم.

 سنت تاریخ‌نگاری حوزه‌های علمیه، شاید از نخستین نمونه‌هایی که به ذهن برسد کاری است که آیت‌الله خامنه‌ای برای حوزه علمیه مشهد آن هم به اصرار یکی از دانشجویان علوم اجتماعی تهران انجام دادند. سؤال من ناظر بر این کتاب است که این سوژه الان با چنین نگاهی، چقدر در ارتباط است؟

یکی از اثرگذاری‌های اجتماعی که دست‌کم بنده به‌شخصه به دنبال آن هستم، این است که ارتباط بین حوزه و بدنه جامعه در دهه‌های اخیر آسیب دیده و من یکی از دلایل آن را آسیب دیدن حوزه تهران می‌دانم. اگر بخواهیم نگاه تاریخی داشته باشیم در سده‌های گذشته تقریباً هر شهری که پایتخت ایران بوده، حوزه علمیه مرکزی ایران نیز همان‌جا بوده و یا اینکه به آنجا منتقل شده است. چه اصفهان در دوره صفویه یا قزوین و یا بعدتر که با یک فاصله در زمان فتحعلی خان قاجار از اصفهان به تهران منتقل می‌شود. به عبارتی حوزه مرکزی ایران در تهران مستقر می‌شود و اگر کسی می‌خواسته درست درس بخواند، به تهران مهاجرت می‌کرده است؛ حتی علما نیز که می‌خواسته‌اند هجرت کنند به تهران مهاجرت می‌کرده‌اند. چون حوزه باید برای حوزه‌های حاکمیتی حرف داشته باشد. شما می‌بینید انقلاب مشروطه چه مشروعه‌خواهی و چه مشروطه‌خواهی‌اش در تهران رقم می‌خورد، پشتوانه حرکت‌ها بحث و درس‌های علما بوده است. در زمان انقلاب اسلامی نیز حوزه باید برای عرصه‌های حاکمیتی طرح و برنامه می‌داشت و ارتباط نزدیک‌تری بین حوزه و حاکمیت را می‌طلبید ولی ما شاهد بودیم حوزه به قم منتقل شده بود که ایرادی ندارد و از قضا خوب بود، ولی مشکلی که بوجود آمد تضعیف حوزه تهران و کاهش ارتباط حوزه با بدنه اجتماع بود. شما همین رابطه بازار و حوزه را نگاه کنید. بازار مرکزی ایران الان در تهران است، شاید هر شهری برای خودش نیز بازار داشته باشد ولی بازار اثرگذاری که منشأ تحولات اقتصادی و اجتماعی است، بازار تهران است. آن موقع و در پیش از انقلاب اگر بازار تهران در همین کیفیت بود ولی حوزه تهران نیز توانسته بود بازار را به لحاظ رویکرد، رنگ و بوی دینی بزند و ارتباطش با علما را تنظیم کند. ضعیف شدن حوزه تهران، به مرور سبب گسسته شدن پیوند حوزه و بازار شد، حتی با همین نگاه، پیوند حوزه و دانشگاه نیز تضعیف شد. اگر به ماجرای شکل‌گیری دانشکده الهیات تهران که در آن دوران با عنوان «معقول و منقول» شکل گرفت، نگاه کنید می‌بینید از حوزه تهران سرمنشأ می‌گیرد. اصلاً مبدأ، اینجا و در حوزه تهران بوده است منتها با تضعیف حوزه تهران، ارتباط حوزه با دانشگاه نیز تضعیف شد.

شاید یکی از دلایل، فضای کالبدی شهر و پیوستگی نداشتن شهر تهران با مراکز زیارتی چون مشهد و قم باشد.

حوزه تهران می‌توانست در عرصه فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی تهران اثر بگذارد ولی با تضعیف حوزه تهران دیگر علما هجرت نکردند و این روند روز به روز شدت گرفت.

این را نیز باید در نظر داشت که در سال‌های پس از انقلاب تمرکز روی حوزه قم سبب شد تمرکز از حوزه‌های سراسر کشور خارج شود و حوزه‌های دیگر کشور، از اقتداری که داشتند دور شوند. همه طلبه‌ها نیز تصور می‌کنند باید در قم درس بخوانند. در حالی که شما در قدیم در مشهد و تهران مراجع بزرگی را می‌دیدید. همه این حوزه‌ها باید در سایه اقتدار حوزه قم، مقتدر می‌ماندند ولی نماندند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.