شیرین‌سخنی و قصه‌گویی در وجود جنوبی‌ها، یک ویژگی مشترک است. آبادانی‌ها، بوشهری‌ها، اهوازی‌ها و اهالی جنوب ایران یک جور لطافت کلامی دارند که از آن‌ها نویسندگانی بالفطره می‌سازد.

نجف دریابندری از مترجمان خوش‌ذوق کشورمان هم زاده آبادان بود و در ترجمه آثارش چنان متن روان و مسلطی به زبان فارسی داشت که او را به یکی از محبوب‌ترین مترجمان معاصر بدل کرده بود. مترجمی که آثار نویسندگان شناخته شده جهان را با زبانی شیوا و رسا به فارسی برگرداند و پنجره‌ای رو به ادبیات جهان پیش روی مخاطب ایرانی گشود. او در انتخاب آثار هم بسیار خوش‌ذوق بود و سراغ نویسندگانی می‌رفت که خالق آثاری ماندگار در ادبیات جهان بودند؛ نویسندگانی چون ارنست همینگوی، جبران خلیل جبران، مارک تواین و ویلیام فاکنر. او نویسنده کتاب جامعی به نام «مستطاب آشپزی» هم بود که اطلاعات جالبی درباره مکتب‌های آشپزی ایرانی، چینی، رومی، هندی، ترکی، عربی، اسپانیایی، ژاپنی، ایتالیایی، فرانسوی و روسی دارد.

قصه نگارش یک کتاب
نجف دریابندری پس از تجربه ۹۰ بهار از عمرش،  ۱۵اردیبهشت سال۹۹ پس از تحمل یک دوره طولانی بیماری، چشم بر جهان فرو بست. البته که سال‌های تنهایی‌اش پس از فوت همسرش فهمیه راستکار (پاییز سال ۹۱) سال‌های سختی برای او بود و این رنج فراق بر شدت کسالتش می‌افزود. آنچه از او و همسرش باقی ماند، کتاب جامع دوجلدی «مستطاب آشپزی، از سیر تا پیاز» است که قصه نگارش آن شنیدنی است. نجف دریابندری در دوران زندانی شدنش به دلیل فعالیت‌های سیاسی (سال ۱۳۳۳) با آشپزی آشنا شد و پس از آزادی با توجه به ذائقه ماجراجویانه‌اش، پخت غذاهای ملل مختلف را تجربه می‌کرد به طوری که بعدها آشپزی به یکی از سرگرمی‌های او و همسرش تبدیل شد. داستان ایده نگارش کتاب هم به سال‌ها پیش از نگارش آن برمی‌گردد؛ به شبی که محمد زهرایی (مدیر نشر کارنامه) شبی در غیاب فهیمه راستکار میهمان دریابندری بود و هنگام صرف شام که خوراکی مکزیکی با دستپخت دریابندری بود، ایده اولیه نگارش کتاب را به او داد. البته فهیمه راستکار در آغاز با این کار مخالفت کرد اما در نهایت به مدت هشت‌سال در کنار دریابندری به نگارش کتاب مشغول شد و نتیجه‌اش شد آنچه باید می‌شد؛ کتابی جامع با لحنی شیرین و کلامی دلربا درباره آشپزی. 

 مترجمی خودآموخته
نجف دریابندری، آدم دانشگاه رفته‌ای نبود، او دوره ابتدایی  و دبیرستان را در آبادان گذراند و براساس آنچه صفدر تقی‌زاده (مترجم و نویسنده) نقل می‌کند، دریابندری دبیرستان را هم تمام نکرد. او در جایی گفته بود: «ما در دبیرستان رازی آبادان درس می‌خواندیم. یادم هست زمانی که نجف در درس زبان انگلیسی تجدید شد رفت تا خودش را برای امتحان مردودی آماده کند. چند وقتی خواند اما به یک باره گفت دیگر فایده ندارد؛ بنابراین دیگر برای امتحان نرفت و  درس را کنار گذاشت». دریابندری پس از رها کردن تحصیل، وارد بازار کار شد. انگلیسی‌ها در آن زمان در تأسیسات نفتی شهر آبادان بودند و در شهر تردد بسیاری داشتند، این امر موجب شد دریابندری به یادگیری زبان انگلیسی علاقه‌مند شود و این ‌گونه شد که به صورتی کاملاً خودآموز به فراگیری زبان انگلیسی پرداخت. او در سال۱۳۳۲ نخستین اثر خود که ترجمه کتاب معروف «وداع با اسلحه» نوشته ارنست همینگوی بود را برای چاپ به تهران فرستاد. همزمان با چاپ این کتاب در سال۱۳۳۳ به دلیل فعالیت‌های سیاسی در آبادان به زندان افتاد و پس از یک سال به زندان تهران منتقل شد. او در زندان به مسائل فلسفی علاقه‌مند شد و در مدت حبس، کتاب «تاریخ فلسفه غرب» اثر برتراند راسل را ترجمه کرد که بعدها توسط انتشارات سخن به چاپ رسید. دریابندری در سال۱۳۳۷ از زندان آزاد شد و فعالیت سیاسی را بوسید و کنار گذاشت. بعدها به عنوان سردبیر در انتشارات فرانکلین به کار مشغول شد و در آنجا به ترجمه آثار ادبی رمان‌نویسان و نمایش‌نامه‌نویسان معروف آمریکا پرداخت. ترجمه کتاب «پیرمرد و دریا» اثر ارنست همینگوی و «هاکلبری فین» نوشته مارک تواین مربوط به همین دوره است.

 یک گل سرخ برای نجف
دریابندری ۱۷سال با مؤسسه فرانکلین همکاری کرد و سال۱۳۵۴ همکاری خود را با این مؤسسه قطع کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی به ‌طور جدی به ترجمه و تألیف پرداخت. از جمله آثار او می‌توان به ترجمه کتاب‌های «یک گل سرخ برای امیلی» و «گور به گور» نوشته ویلیام فاکنر، «رگتایم» و «بیلی باتگیت» اثر دکتروف، «معنی هنر» از هربرت رید و «پیامبر و دیوانه» نوشته جبران خلیل جبران اشاره کرد. او بعدها به رادیو و تلویزیون رفت و در آنجا به ترجمه متون فیلم‌های خارجی پرداخت و پس از آن مشغول به ترجمه آثار فلسفی و ادبی شد. نام نجف دریابندری توسط کمیته ملی ثبت میراث ناملموس به عنوان گنجینه زنده بشری در میراث خوراک در فهرست حاملان میراث ناملموس به ثبت رسیده است. او که آثار ماندگاری از خود به جا گذاشته است، دو سال پیش از دنیا رفت و در غربت روزهای کرونایی در قطعه نام‌آوران بهشت سکینه کرج به خاک سپرده شد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.