۲۱ تیرماه سال ۱۳۱۴، اجتماع مردمی که در اعتراض به بازداشت مرجع تقلید خود و ترویج مظاهر ضددینی و ضدملی، در مسجد گوهرشاد متحصن شده‌ بودند، آماج گلوله عُمال رضاخان قرار گرفت و صدها نفر به خاک و خون کشیده شدند.

قیام مسجد گوهرشاد، گریبانگیر رژیم پهلوی

گلوله‌باران خانه خدا را در حالی که مردم در آن پناه گرفته ‌بودند، می‌توان شنیع‌ترین جنایتی دانست که در دوره پهلوی اول رقم خورد؛ جنایتی که پیامدهای آن، بعدها دامن رژیم را گرفت و زمینه‌ساز سقوط آن شد. 

پهلوی و بحران مشروعیت
از دوره صفویه به این سو، با رسمی شدن مذهب شیعه در ایران، علما و ساختارهای دینی نقش مهمی در مشروعیت بخشیدن به حکومت‌ها داشته‌اند؛ موضوعی که حامد الگار، استاد برجسته مطالعات اسلامی آن را در کتاب «دین و دولت در ایران: نقش علما در دوره قاجار» به خوبی بررسی و تحلیل کرده‌ است. در آن دوران وقتی علما به دلیل مغایرت رفتار حُکّام با موازین شرعی، از پایتخت خارج می‌شدند و به اصطلاح دست به مهاجرت می‌زدند، مشروعیت حکومت به شدت زیر سؤال می‌رفت و حاکمان چاره‌ای جز تسلیم شدن در برابر قدرت دینی علما که مورد حمایت قاطبه مردم نیز بود، نداشتند. نمونه چنین رویکردی را می‌توان در ماجرای مهاجرت صغری و کبرای عهد مشروطه دید؛ زمانی که علما در اعتراض به ستمگری‌های حکومت، تهران را به مقصد حرم حضرت عبدالعظیم(ع) و سپس شهر مقدس قم ترک کردند. رضاخان نیز برای اینکه بتواند حکومت کند، چاره‌ای جز تمکین در برابر خواست ملت و علما برای کسب مشروعیت نداشت؛ اما او ترجیح داد مسیری غیر از این راه را طی کند؛ شاید این مسیر با اشاره مشاوران برجسته وی که بعضاً حقوق‌بگیران انگلیس در ایران بودند و بر اساس سیاست‌های استعماری بریتانیا قصد داشتند قدرت و جایگاه دین و به تبع آن علما را در جامعه مسلمان ایران تضعیف کنند، انتخاب شد. مشاوران رضاخان توجه به باستان‌گرایی را به عنوان جایگزینی در برابر مشروعیت دینی عَلَم کردند و با این روش کوشیدند هویت ایرانی اسلامی را که طی ۱۴ قرن شکل گرفته و عصر طلایی تمدن اسلامی را 
به وجود آورده ‌بود، منکر شوند. 

«نه» بلند ایرانیان مسلمان
تلاش پهلوی برای تغییر جایگاه مشروطیت، از طریق انکار عُلقه‌های مذهبی مردم یا تغییر دادن روابط ساختاری نهاد دین در جامعه ایرانی آغاز شد. او با اشاره مشاورانش، در سال ۱۳۱۷ش سازمان «مرکز پرورش افکار» را به وجود آورد؛ سازمانی که می‌خواست با کپی‌برداری از نسخه‌ حکومت‌های فاشیستی اروپا، ساختار قدرت نوینی را در ایران با محوریت شاه ایجاد کند و با حذف یا دست‌کم تغییر ساختار و جایگاه دین در ایران، از زیر بار مشروعیت ناشی از آن رها شود؛ اما هم او و هم مشاورانش اشتباه می‌کردند. هر چند که در ابتدای کار، توهین‌های مستقیم رضاخان به علمایی مانند مرحوم آیت‌الله شیخ محمدتقی بافقی به دلیل اختناق شدید حاکم بر کشور، با واکنش‌های شدید روبه‌رو نشد، اما این به معنای بی‌خیالی مردم نسبت به باورهای مذهبی و علمای دینی‌شان نبود. توهین‌های مکرر و بی‌اعتنایی به باورها و عقاید دینی مردم و بازخوردهایی که تا سال ۱۳۱۴ش از این اقدام‌ها حاصل می‌شد، رضاخان و مشاورانش را به این نتیجه غیرواقعی و ابلهانه رساند که می‌توان برای همیشه بر این باورهای نهادینه شده در جامعه، خط بطلان کشید. در تیر سال ۱۳۱۴ تلاقی دو موضوع احتمال اجباری شدن کشف حجاب و بازداشت و توهین به یک مرجع تقلید صاحب نفوذ، یعنی آیت‌الله سیدحسین قمی موجب لبریز شدن کاسه صبر مردم مسلمان و قیام عمومی علیه رژیم شد و این خشم با وجود سرکوب توأم با خشونت و به راه انداختن حمام خون، همچون آواری بر سر رژیم پهلوی فرود آمد. قیام مسجد گوهرشاد، پایانی بر تکاپوهای رژیم برای جایگزینی ساختارهای مشروعیت جدید در جامعه ایران بود؛ به خاک و خون کشیدن مردم در خانه خدا و در پی آن، طی چند ماه بعد، صدور فرمان اجباری شدن کشف حجاب و حمله مأموران به بانوان متدین، عملاً بر آنچه پهلوی در ذهن می‌پروراند، خط بطلان کشید. قیام مسجد گوهرشاد، «نه» بلند مردم ایران به مشروعیت تقلبی‌ای بود که رضاخان می‌خواست آن را نهادینه کند. این «نه» بلند، با وجود سرکوب، آثار و عوارض خود را ۶سال بعد و در جریان اشغال ایران توسط متفقین به خوبی نشان داد و از دید مأموران سفارتخانه‌های خارجی در تهران هم دور نماند. یرواند آبراهامیان در کتاب «ایران بین دو انقلاب» می‌نویسد: «وابسته مطبوعاتی انگلیس در تهران نیز چنین گزارش می‌دهد: اکثریت وسیع مردم از شاه متنفرند و از هر گونه تغییری استقبال خواهند کرد ... به نظر می‌رسد این مردم حتی گسترش جنگ در ایران را به بقای رژیم حاضر ترجیح خواهند داد». قیام مسجد گوهرشاد، بحران مشروعیت رژیم پهلوی را به بالاترین حد خودش رساند و این مسئله تا ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ گریبان رژیم را رها نکرد.

خبرنگار: محمدحسین نیکبخت

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.