در اردبیل همه علی آقای عناصری را می‌شناختند. می‌توانستی از هر کسی سراغ خانه او را بگیری. کوچک و بزرگ راه خانه‌اش را می‌دانستند، بس‌ که هرساله در ایام محرم رفته بودند به تماشای شبیه‌خوانی‌ها و تعزیه‌هایی که پرشور برگزار می‌شد.

«عاشیق»‌ترین عاشق
روزی که خدا فرزند پسری به علی آقا داد، پدر شاید به یاد «جابربن عبدالله» که نخستین روضه‌خوان در کنار قبر سیدالشهدا(ع) بود، نام پسرش را «جابر» گذاشت. پدر عشق تعزیه و شبیه‌خوانی بود و چقدر دلش می‌خواست فرزندش جابر نیز به همین راه برود.
جابر اگرچه از همان کودکی به این راه افتاد اما شاید پدرش هرگز تصور نمی‌کرد پسرش در ارادت و عشق به ائمه(ع) راه نویی را بگشاید و یک‌جورهایی بشود «جابر بن عبدالله» قرن ۱۴ هجری و بنیان‌گذار تعزیه علمی و دانشگاهی.

با نوای کاروان
«جابر» سال ۱۳۲۴ در اردبیل و در خانه‌ای چشم به جهان باز کرد که در و دیوارش پر بود از آلات و ادوات شبیه‌خوانی. هرساله وقتی نواها و اشعار آیینی فضای خانه را پر می‌کرد، گوش جان نوزاد انگار با آن خو می‌گرفت و هنوز کودک بود که علاقه‌اش را به تعزیه و شبیه‌خوانی نشان داد. پدر هم از خدا خواسته و با اشتیاق، آموزش «جابر» کوچک را آغاز کرد.
نمی‌دانیم جرقه نگاه دقیق و علمی به مقوله تعزیه و شبیه‌خوانی چه زمانی در ذهن «جابر» زده شد، تنها می‌دانیم او به خاطر علاقه به ادبیات عامه در ۱۵سالگی از اردبیل راهی تهران شد تا در مدرسه دارالفنون ادبیات بخواند و سه سال بعد هم در رشته فلسفه و علوم تربیتی وارد دانشگاه تهران شد.
«جابر عناصری» تحصیل در دانشگاه را تا سطح دکترا ادامه داد. همزمان با ادامه تحصیل، تحقیقات و پژوهش‌هایش را به شکل رسمی در زمینه ادبیات و فرهنگ عامه آغاز و سال‌ها وقت صرف آن کرد. وقتی ۲۸سال داشت برای گذراندن دوره تخصصی مردم‌شناسی در دانشگاه لندن به انگلستان رفت و همزمان به پژوهش درباره خاورمیانه، جنوب غرب آسیا و به‌خصوص مسائل فرهنگی ایران، ترکیه و افغانستان پرداخت.

رنگ‌ها و نمادها
مدت‌ها قاب ۲۴اینچی تلویزیون خانه ما، مثل خودمان عادت کرده بود به «جابر عناصری» و مو و محاسن بلند و سپید که هیئت آیینی داشت. شروع به حرف زدن که می‌کرد یا گاه که بخشی از مقتل را می‌خواند، بی‌اختیار خیره می‌ماندیم به تلویزیون تا استادی که آن روزها نمی‌دانستیم تحصیلات دانشگاهی هم دارد، از رنگ‌ها و نمادها در تعزیه بگوید و رابطه رنگ قرمز با شقاوت را برایمان تشریح کند و از پرهای زرد رنگ کلاهخود «حر» بگوید که نماد رهیدگی و آزادگی است. بدون اینکه بدانیم موی سپیدش حاصل سال‌ها پژوهیدن و تلاش در حوزه فرهنگ است، او را به استادی پذیرفته بودیم. آن روزها کمتر کسی می‌دانست پیرمرد سپیدمویی که در تلویزیون مقتل می‌خواند و از شبیه‌خوانی می‌گوید، از ۲۱سالگی در دانشکده هنرهای دراماتیک تدریس می‌کرده و درجه استادیاری و استادممتازی دانشگاه را دارد. ما فقط حرف‌هایش را دوست داشتیم و بدون مدرک هم او را پدر معنوی تعزیه و روضه‌خوانی مدرن می‌دانستیم.
از نخستین پژوهش فرهنگی که می‌گویند در ۱۳سالگی انجام داد و در مدرسه‌اش مشهور شد، تا آخر عمر به تحقیق و پژوهش وفادار ماند. مردم‌شناسی و آیین‌شناسی‌اش تنها به مطالعه در کتابخانه‌ها محدود نمی‌شد. سخت به کارهای میدانی معتقد بود و گوشه و کنار ایران را برای مردم‌شناسی مستند زیر پا گذاشته بود. در سفرها دوربین به دست می‌گرفت و یافته‌هایش را در قاب‌هایی زیبا در اختیار علاقه‌مندان و دانشجویان قرار می‌داد. حاصل سال‌ها تلاش او را می‌توان در ۴۰ کتابی که نوشته است، دید. از «شناخت اساطیر ایران» بگیرید تا «مردم‌شناسی و روان‌شناسی هنری، شبیه‌خوانی کهن؛ الگوی نمایش‌های ایرانی و عاشق‌ترین عاشقان فرهنگ».
در طول سال‌ها پژوهش، همسر استاد که کارشناس ارشد کتابداری است در یافتن اسناد و مدارک و نقد و بررسی آن‌ها همیشه در کنارش بود. فرزندان عناصری نیز به عنوان شاگردان او و گاه دستیارانش، در کار تحقیق او را یاری می‌کردند. طراحی جلد بسیاری از کتاب‌های او را فرزندانش انجام داده‌اند.

پایان‌بندی در سکوت
خواست خود این پیرغلام عرصه شبیه‌خوانی بود که ۲۸ فروردین ۱۳۹۵ ساده و در سکوت و بی‌خبری به خاک سپرده شود تا حتی کسانی که او را می‌شناختند و از بیماری و بستری شدنش خبر داشتند، پس از پایان خاکسپاری از درگذشت او باخبر شوند. 
عاشق‌ترین عاشق فرهنگ، در سکوت رفت اما کیست که نداند در هنر تعزیه امروز، عَلَم‌ها و بیرق‌ها، رنگ‌ها و شور اشعار تعزیه‌های ما، همه و همه بخشی از ماندگاری و هویتشان را مدیون «عناصری» هستند که کوشید آیین‌های ناب عزاداری را از دل تاریخ و از لابه‌لای خرافه‌های بی‌شمار بیرون بکشد و با نگاه و زبانی علمی، آن را در اختیار نسل امروز بگذارد.

خبرنگار: مجید تربت زاده
منبع: قدس آنلاین

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.