فصل دوم سریال «زخم کاری» شروع عجیبی داشت و زنده شدن مالک، مخاطبان سریال را متحیر کرد. با اینکه بازی چشمگیر جواد عزتی در فصل اول، کارت برنده کارگردان «ایستاده در غبار» بود ولی محمدحسین مهدویان با یک بازی بد، بهترین کارتش را سوزاند.

به گزارش قدس آنلاین، کارگردان «لاتاری» برای اینکه نشان دهد هنوز دستش پر است بازی ضعیف تری را در فصل دوم «زخم کاری» شروع کرد. او مالک را زنده نگه داشت، مالکی که با گذشت 12 قسمت از فصل دوم هنوز به هیچ دردی نخورده و نقش او به چند سکانس در خانه دستمالچی و احوال پریشانش محدود شده است. میثم که در فصل اول، نقش یک پسر بی عرضه را ایفا می کرد در فصل دوم، امپراطوری پدر را به دست گرفت اما به دلیل ناپخته بود نقش، کنش های پراکنده و متناقضی از خود نشان داد و مخاطب را دلسرد کرد.

مهدویان که دید قهرمان و ضدقهرمان چشمگیر و مخاطب پسندی برای فصل دوم ندارد، دست به حذف و اضافه زد. با به راه انداختن حمامی از خون، از شر شخصیت هایی ناپخته که در حد تیپ باقی مانده بودند خلاص شد و پای شخصیت های جدیدی را به قصه باز کرد.

طلوعی که در فصل پیش در حد یک اسم پشت پرده بود به ضدقهرمان این فصل بدل شد در حالیکه اصلا به رابطه او با مالک در فصل قبل پرداخته نشده بود و رابطه این دو نفر در فصل دوم به چند فلاش بک خلاصه شد.

آنچه در قصه نامشخص مانده نقش دستمالچی به عنوان نماینده قانون است، دستمالچی با پنهان کردن مالک چه هدفی را در سر دارد و چرا تا الان که به قسمت های پایانی فصل دوم نزدیک می شویم، او را تخلیه اطلاعاتی نکرده یا نقشی در پیشبرد قصه نداشته است؟ نقش دستمالچی در مبارزه با فساد و طلوعی ( با در دست داشتن کارت برنده مالک) می بایست پررنگ تر می شد اما فیلمساز آنقدر درگیر کشتار آدم ها شده که از شخصیت پردازی دقیق و درست بازمانده است. ضمن اینکه پرونده هر شخصیتی هم با کشته شدنش بسته می شود و تا کنون پلیس هیچ نقشی در واکاوی این قتل های مشکوک نداشته است!

اشکال مهدویان در فصل دوم این است که از قهرمان و ضد قهرمان های فصل قبلی، نسخه های مشابه و تقلبی دیگری ساخته است، میثم نسخه تقلبی مالک است، سیما نسخه تقلبی سمیرا است و شیدا هم نسخه تقلبی مائده. به بیان دیگر فیلمنامه این فصل خالی از خلق شخصیت هایی منحصربفرد و جذاب است.

فقر دیالوگ هم باعث شده تا کاراکترها در مواجهه با موقعیت ها و چالشهای مختلف، حرف دندان گیری برای گفتن نداشته باشند و آن موقعیت و چالش با ارتباطات چشمی اغراق شده، جمع شود. موسیقی زیر متن هم ترجمان هر نوع نگاه است که می تواند خصمانه، انتقام جویانه یا کینه توزانه باشد!

کلوزآپ های پی در پی هم نشان از فقر نماهای لانگ شات و خالی بودن صحنه دارد. بازی های اگزجره بازیگران نیز پوششی بر ضعف فیلمنامه است و بازیگران تلاش می کنند تا به موقعیت ها، هیجان و اضطراب ببخشند.

از آنجا که مهدویان اصرار دارد سریال اقتباسی اش از رمان «بیست زخم کاری» نوشته «محمود حسینی نژاد» را به تراژدی «هملت» اثر شکسپیر گره بزند، کشته شدن میثم و حتی سمیرا در پایان این فصل قریب به اتفاق است و احتمالا در فصل سوم شاهد رویارویی مالک و طلوعی هستیم اما سازنده «مرد بازنده» که به فکر تکمیل سه گانه اش است، مهره «رضایت مخاطب» را در محاسباتش از قلم انداخته است چرا که با حذف فیزیکی شخصیت ها، اضافه شدن ناگهانی کاراکترهای جدید و حضور بی اثر مالک در قصه، اعتماد مخاطبانش را بر باد داده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.