عباسعلی سپاهی یونسی: قدس ویژه خراسان - اگر می شد، داستان بعضی از طرحهای شهر را کتاب کرد چه کتابهای خواندنی می شد و البته اگر این اتفاق بیفتد، باید بعضی از این طرحها در اولویت کتاب شدن قرار بگیرند و کتابخانه مرکزی مشهد یکی از این اولویتهاست.

 قصه پر غصه کتابخانه بزرگ مشهد


هر وقت چشمم به ساختمان چند رنگ کتابخانه مرکزی مشهد افتاده آه از نهادم بلند شده است. برای آنها که از سرگذشت این پروژه اطلاعی ندارند، شاید این بنا یکی از بناهای دوست داشتنی و چشمنواز شهر باشد، چرا که ماجرا را از بیرون می بینند و نمی دانند در اندرون ماجرای ساخته شدن این ساختمان چه خبرهاست و این بیت می تواند زبان حال این پروژه باشد که :
برق را در خرمن مردم تماشا کرده است
آن که پندارد حال مردم دنیا خوش است
آنهایی که چیزی از ماجرا می دانند، خبر دارند داستان این پروژه چقدر دور و دراز است و به رغم ظاهر از دور زیبایش اصلاً حال و احوال خوشی ندارد.
مدتی پیش خبرگزاری ها این خبر را مخابره کردند که چینی ها یک هتل 15 طبقه را در 6 روز ساخته اند؛ چینی ها با این کار در سریع سازی هم زبانزد شدند، البته پس از معروفیت بالا در کپی کاری! این که بتوانیم یک هتل 15 طبقه ر ا در 6 روز بسازیم و یا یک هتل 30 طبقه را در 15 روز چیز شگفت انگیزی است، اما این که بتوانیم برای تکمیل یک پروژه معمولی نزدیک 20 سال زمان مصرف کنیم حرف کمی نیست و این هم یک نوع نشان دادن توانایی است.
بهانه این گزارش می تواند شروع کار مدیری دیگر باشد، در مجموعه کتابخانه های استان و کتابخانه مرکزی مشهد یا اصلاً می تواند طولانی شدن بیش از حد این پروژه باشد. هر از گاهی وظیفه ما خبرنگاران است که سری به این پروژه بزنیم تا کتابخانه عزیز شهر ما فکر نکند ما او را فراموش کرده ایم تا بداند که ما به او فکر می کنیم و زمزمه می کنیم:
تا نپنداری زیادت غافلم
گریه می جوشد شب و روز از دلم
به گذشته بر گردیم و بگذارید اول کمی بعضی از قول و قرارها درباره کتابخانه مرکزی مشهد را یاد آوری کنیم :
بهمن 1386 سید جواد سادات‌فاطمی، مدیر کل امور کتابخانه‌های استان خراسان رضوی گفته بود: «با تأمین اعتبار مورد نیاز برای تکمیل پروژه کتابخانه مرکزی مشهد، بخش اداری آن تا پایان سال جاری و ساختمان اصلی آن شهریور سال آینده افتتاح می‌شود.» البته الان از آن تاریخ چهار سالی می گذرد و هنوز که هنوز است...
سادات فاطمی رفت اما کتابخانه مرکزی افتتاح نشد تا نجمه خدادادی بیاید. سال 1389 بود که خدادادی درباره پروژه گفته بود: «این پروژه تاکنون 70 درصد پیشرفت داشته و نواقصی نیز در آن وجود دارد که طبق آخرین آمار به 160 نقص رسیده است.»
مدیرکل در ادامه گفته بود:«پیش بینی می˝شود برای اتمام این پروژه حدود 5/2 تا 3 میلیارد تومان دیگر بودجه نیاز باشد.»
وی ادامه داده بود: «تاکنون خسارتی برای دیرکرد از پیمانکار دریافت نشده و چون اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی کارفرما بود، این اداره باید ورود پیدا کند و ما به عنوان بهره بردار بر اساس قانون نمی توانیم وارد شویم.»
و خانم مدیرکل هم در پایان گفته بود: «کتابخانه در بهترین حالت در سال 90 افتتاح می شود.»
خب با عملی نشدن این وعده زمین به آسمان نرسید و در ادامه هم صلاحی، استاندار خراسان رضوی در سال 90 در گفت‌وگویی گفته بود: «پایان سال 91 کتابخانه مرکزی مشهد بهره‌برداری می‌شود.»
حالا آقای استاندار نیست و البته در کتابخانه مرکزی مشهد هم در بر همان پاشنه سابق می چرخد. اندکی از سال باقی مانده است و کتابخانه هنوز حالا حالاها کار دارد.
صلاحی البته در آن خبر گفته بود: «باید هرچه سریع‌تر این پروژه که بهره‌برداری از آن به درازا کشیده است، به اتمام برسد و در اختیار شهروندان قرار گیرد» اما گویا بعضی وقتها باید ها اتفاق نمی افتند، حتی اگر امر بالاترین مقام رسمی استان باشد.
آذر ماه امسال بود که فرماندار مشهد در جلسه ای در باره این پروژه گفته بود: «مراقب باشید کتابخانه مرکزی مشهد به یک اثر تاریخی تبدیل نشود و به میراث فرهنگی نپیوندد.»
اظهار نظرها و قول و قرارها را خواندید. دوستی در این گونه مواقع می گوید : مسؤولان تلاش خود را می کنند سالهاست همه تلاش می کنند، اما این پروژه نفرین شده تکمیل نمی‌شود.
آخرین مدیری که درباره این پروژه اظهار نظر می کند، شمقدری است که حدود یک ماه مدیر کل امور کتابخانه‌های استان خراسان رضوی شده است. وقتی به دیدن شمقدری می روم از سابقه 18 ساله بنا می گوید و اضافه می کند: «هر سال اعتبارات ناچیزی به این پروژه اختصاص می یابد که باعث می شود پروژه تکمیل نشود.»
وی با انتقاد از وضعیت بد استان از نظر فضای کتابخانه‌ای در کشور و همچنین وضعیت نامناسب شهر مشهد در همین بخش در استان ابراز امیدواری می کند، سال آینده شاهد تکمیل این پروژه باشیم.
شمقدری حرفهای فراوان دیگری هم دارد که چون مجالم اندک است، شاید آنها را در نوشته ای دیگر انعکاس دهم. بیرون می آیم از بخش اداری کتابخانه که البته سالنهای مطالعه و مخزن کتاب و بخشهای دیگری هم در آن مستقر است و به صورت زوج و فرد در اختیار آقایان و خانمهاست. به دیوارهای بلند و رنگ و رو رفته ساختمان نگاه می کنم، به کاشی هایی که در جاهایی از دیوارها کنده شده اند، به وضعیت ساختمان که نشان از فرسودگی و بهم ریختگی دارد و در ادامه با تعدادی از مراجعه کنندگان در باره وضعیت سالنهای مطالعه حرف می زنم، چیزی که همه آنها به طور مشترک درباره آن سخن می گویند؛ وضعیت نه چندان مناسب سرمایش و گرمایش سالنها و فضای کم آن است.
در سالهایی که خبرنگار بوده ام عادت کرده ام به بد قولی های مسؤولان و بازخواست نشدنها برای بد قولی هایشان عادت کرده‌ام، برای همین است که این بار تا روزی که شاهد بریده شدن روبانی در روز افتتاح کتابخانه نباشیم، نمی توانم قول هیچ مسؤولی را باور کنم، حتی اگر خودم را مجاب کنم که شاید این بار اتفاقی بیفتد و این پروژه کهنسال تکمیل شود.

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.