مرد مو بور، چشم آبی و خوش پوش رسانه و فرهنگ و هنر ایران، این روزها حال و روز خوشی ندارد. همین یکی دو روز پیش بود که خبری هولناک درباره نادر طالب زاده منتشر شد و به صدر خبرها رفت. حاج نادر که در بیمارستان بستری است، گفت که هدف یک ترور بیولوژیک قرار گرفته و پس از چندی که موضوع را با یک متخصص بیوتروریست در تهران درمیان گذاشته، آن پزشک نیز درستی رخداد را تایید کرده است. با آرزوی بهبودی برای آقا نادر، گزارش از شخص امروز را به زندگی و شخصیت او می پردازیم.

ماجرای پدر
نادر طالب زاده، به سال 1332 در تهران زاده می شود. پدرش سرتیپ منصور طالب‌زاده اردوبادی است و مادر سیده وحیده امیر ملوک شرفی و نوه‌ی آیت الله شرف العالی اصفهانی است. در ویکی پدیا درباره اش نوشته اند: "او فرزند سرتیپ منصور طالب‌زاده اردوبادی است. گفته می شود پدر او از ستون‌های کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بوده و پس از این کودتا از درجه سرهنگی به درجه سرتیپی در ارتش شاهنشاهی ایران ارتقا یافت."

سال ها بعد، خبرنگار باشگاه خبرنگاران در مصاحبه با نادر طالب زاده از او می پرسد که آیا اطلاعات مربوط به زندگی اش را در ویکی پدیا دیده است؟ طالب زاده در پاسخ می گوید: بله، من ویکی پدیای خود را خوانده‌ام. چیزهایی که در ویکی پدیا آمده، بیشتر تنظیم صدای آمریکا است. نادر از پدر به عنوان یک افسر وفادار و وطن پرستی که تن به ظلم نداد و خانه نشین شد، یاد می کند و می افزاید: مرحوم پدر بنده سال 43 خانه نشین، سال 44 دادگاهی و سال 45 حکم بازنشستگی‌اش زده شد. ماجرای کامل پدر من در کتاب "قیام عشایرجنوب"(ص 486 تا 495) نوشته دکتر کشواد سیاهپور نوه‌ غلامحسین سیاهپور (کسی که در سال 43 علیه شاه قیام می‌کند) و هفته‌نامه‌ی فردوسی (شماره 360 سال 1337) آمده است. کتاب "نبرد گجستان" محمد کرم رزم جو و سخنان مورخ آکادمیک ایران دکتر عبدالله شهبازی هم شاهد بر این مدعاست. کسی که در کودتای 28 مرداد باشد، 2 سال دادگاهی و در سن جوانی و 20 سال قبل از بازنشستگی خانه نشین نمی‌شود. پدر من جوان‌ترین افسری بود که بازنشسته شد و در زمان کودتای 28 مرداد در تهران نبود.

سفر آمریکا
نادرجوان از 16 تا 26 سالگی به آمریکای دهه 60 میلادی می رود. ابتدا دانشجوی طب می شود. سپس به ادبیات تغییر رشته می دهد و سرانجام از سینما سردرمی آورد. برای فوقلیسانس، به دانشگاه كلمبیای نیویورك می‎‎رود و آنجا كارگردانی سینما می‎‎خواند. درست هزاران کیلومتر دورتر از در آن سوی دنیا در سرزمین اش، انقلاب بزرگی درحال رخ دادن است. حادثه‌ سینما رکس آبادان که اتفاق می افتد، تیتر اول همه روزنامه‌های نیویورک می شود، دیگر ماندن یا نماندنش در آمریکا دست خودش نیست و تصمیم می گیرد، بازگردد. سه ماه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی به ایران می آید و با خبرگزاری‌ CBS آمریکا کار می کند. خودش می گوید: این خط امام (ره) بود که همه کمک کنیم تا اخبار انقلاب به گوش جهانیان برسد. پس از 22 بهمن 57 با چند تن از دوستانش -یک هفته پس از پیروزی انقلاب - مجوز روزنامه تهران تایمز را می گیرند. تسخیر لانه‌ جاسوسی که رخ می دهد، او درباره اش یک مستند برای تلویزیون می سازد و با همه خبرنگاران آمریکایی حاضر در ایران، گفت و گو می کند.

ماجرای آن یک پرسش
به شدت شیفته شخصیت امام روح الله (ره) است و با شور و شعف از روزهایی یاد می کند که افتخار داشته، در اولین مصاحبه‌ مطبوعاتی حضرت امام، توفیق سوال پرسیدن را داشته باشد. نادر درباره آن پرسش می گوید: همیشه این سوال در ذهن من بود که اگر لازم باشد آیا امام حکم جهاد می‌دهند. این پرسش من بود که از سوی خبرنگار CBS آمریکا پرسیده شده و در 14 بهمن ما تیتر اول همه روزنامه های داخلی و خارجی شد.علت پرسش من این بود که همیشه احتمال می‌دادم ممکن است در هر زمان کودتایی رخ دهد و اگر امام تهدید و اخطار بر حکم جهاد بکنند، این اتفاق نخواهد افتاد، من هر چه صبر کردم خبرنگاران این را بپرسند، نپرسیدند تا اینکه در 10 دقیقه‌ آخر مصاحبه، این پرسش را روی کاغذ نوشتم و به خبرنگار CBS دادم. اخطار آن روز امام (ره) کار خودش را کرد، بعدها هایزر گفته بود که ما می‌خواستیم کودتا کنیم اما از پیامدهایش ترسیدیم.

آشنایی با آوینی
جنگ تحمیلی شروع می شود، نادر که سینما خوانده، دوربین به دست می گیرد و روانه جبهه می شود. او اولین بار با متن مستند "روایت فتح"‌ با سیدمرتضی آشنا می شود. به گفته خودش، توفیق همکاری مستقیم با شهید آوینی را پس از جنگ نیز دارد و مستند‌های "فجر و شقایق" و "ساعت 25" را  نظر او کار می کند. نادر درباره شهید آوینی می گوید: آوینی حکیم بود و یادم نمی‌آید در حضور آوینی بوده باشم و حرفی از حکمت نباشد. همكاری طالبزاده با سیدمرتضای آوینی، اما  نقطه روشن دیگری هم دارد و آن «بشارت منجی» است. ایده اولیه كار روی انجیل بارنابا را حجتالاسلام قائم مقامی می‎‎دهد. انجیل برنابا همان انجیلی است که مسلمانان معتقدند، نزدیکترین قرابت را با حوادث تاریخی دوران عیسای ناصری دارد. فیلمنامه را همان سال‎‎ها آوینی مینویسد. طالبزاده پس از شهادت آوینی هم مدت زیادی روی این طرح كار میكند و نتیجه کار، سریال بشارت منجی و فیلم مسیح(ع) می‎‎شود.

قتل برادر در آمریکا
دراواخر بهمن ۱۳۸۷ خبری درباره قتل برادر او دکتر ناصر طالب‌زاده، پزشک ایرانی و استاد دانشگاه سیاتل منتشر می شود، مبنی بر آنکه دستاوردهای دکتر ناصر طالب زاده در زمینه یافتن پادزهری برای جنگ افزارهای میکروبی، به قتل او به دستور دولت آمریکا منجر شده است. در واکنش اما نادر طالب‌زاده می گوید: برادرش به فوت طبیعی از دنیا رفته‌ است و ارتباطی با سلاح‌های میکروبی نداشت.

روایت عملیاتِ استشهادی در بوسنی
حسین دهباشی، مستندساز برای نخستین بار یک روایت ناگفته را از جنگ بوسنی فاش می کند که بی ربط با موضوع این گزارش نیست. دهباشی به بهانه اعلام حکم دادگاه «رادوان کارادزیچ» -قصّابِ بالکان- می نویسد: ... 
و امّا بعد که اکنون شاید وقتِ افشاکردنِ «راز»ی باشد! ... صرب‌ها قدم به قدم جلو می‌آمدند. در یکی از همان شب‌ها و روزهایِ سخت  که به گمانم همان وقتی بود که دُخترکِ زیبارویِ شانزده‌ساله تازه فرار کرده از اردوگاهِ اُسرا که به قولِ پزشکانِ بدون مرز بیش از هزاربار به او تجاوز شده بود خودش را پیشِ چشمِ همه و جلویِ قرارگاهِ نیروهایِ موسوم به پاسدارِ صُلح آتش زد، همان شب تصمیم گرفته شُد که یکی از خبرنگارانِ ایرانی دست از جان بشوید و به بهانه مُصاحبه خودش را به «رادوان کارادزیچ» برساند و با انفجارِ بُمبی که داخلِ دوربین‌اش بود او را به درک و هزارنفر انسانِ بی‌گناه و دستِ خالی را به آزادی و آرامش و خود را به شهادت رساند. و هیچ کس دل‌اش را نداشت و تنها یکی بود که پا پیش گذاشت و برایِ اینکه دیگران شرمنده ترس‌شان نشوند دلیل آورد که تنها کسی در میانِ جمع است که چهره‌ای با پوستِ سپید و چشمانِ آبی و مویِ بور و شبیهِ غربی‌ها دارد و انگلیسی به لهجه و اصطلاحاتِ فاخرِ شرقِ آمریکایی صحبت می‌کُند و تازه تحصیلکرده «کُلمبیا» و هم دانشگاهیِ «رادوان کارادزیچ» است. ... و تنها داوطلبِ آن عملیاتِ محرمانه کسی نبود، جز: «نادرِ طالب‌زاده»! البته دهباشی یادآوری می کند که آن عملیات هرگز انجام نشد زیزا همین که خبرش به تهران رسید، گویا شخصِ آقایِ خامنه‌ای اجازه ندادند.  
دهباشی یک بار دیگر نیز در صفحه اش در فضای مجازی از حاج نادر یاد می کند. آن جا که می نویسد:  افتخار اخراج ارتش اسرائیل از جنوب لبنان در ۱۷ اردیبهشت ۱۳۷۹- بیش ازهمه- به واحد اعلام الحربی(جنگ روانی) جنبش حزب‌الله می‌رسد و به موسس آن: نادر طالب زاده.

اقتصاد ربوی ایران
دغدغه های نادر طالب زاده، تنها از جنس فرهنگ و هنر نیست. او دل پرخونی از وضعیت امروز اقتصاد ایران دارد و می گوید: اقتصاد ایران یکی از ربوی ترین اقتصادهای دنیا و ایرانی یکی از مالیات گریزترین کشورها است. از کسی که 700 هزار تومان حقوق می گیرد، مالیات می گیرند، اما دستشان به کسانی که ماهیانه 700میلیارد تومان پول دارند، نمی‌رسد، تازه آقایان بعد از 36 سال فهمیده‌اند که پول‌دارها مالیات نمی‌دهند!

گرین کارت
خبرنگاری از طالب زاده می پرسد: گفته شده تابعیت آمریکایی دارید؟ نادر می گوید: من با اینکه تحصیلاتم را آنجا گذرانده‌ بودم، تابعیت آمریکایی ندارم پس از انقلاب هم امکان گرفتنش بود، اما هیچ گاه نخواستم.

خط و ربط سیاسی
خط سیاسی نادر طالب زاده چیست؟ پاسخ روشن  را به زبان خودش بخوانید: این حرف که من متعلق به جبهه پایداری هستم، کذب محض است. همین امروز اگر آقای روحانی کاری را از من بخواهد، انجام می‌دهم اگر آقای احمدی نژاد هم می‌خواست، انجام می‌دادم. خط من، خط انقلاب است.

"جی پی اس" رسانه‌ای فرهنگی ما از اول هم خراب بود
نادر طالب زاده اما یک دغدغه بزرگ فرهنگی دارد که آن را با ادبیات خاص خودش چنین بر زبان می آورد: GPS رسانه‌ای فرهنگی ما از اول هم خراب بود و ما هیچ‌وقت نفهمیدیم که کجا باید تمرکز کنیم و کجا را باید رها کنیم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.