پسردایی امام

  • روایت پسردایی امام خمینی(ره) از راز محبوبیت تمام‌نشدنی پیر جماران

    روایت پسردایی امام خمینی(ره) از راز محبوبیت تمام‌نشدنی پیر جماران

    خادم خانه که در را باز کرد، گفتم:آمده‌ام آقا را ببینم. از خمین آمده‌ام. احمدی، پسردایی آقا هستم. تا این را شنید، مرا بغل کرد و بوسید و به اتاق مهمان راهنمایی کرد... تا وارد اتاق امام شدم، بی‌اختیار دو زانو روی زمین نشستم، دست آقا را در دست گرفتم و بوسیدم و شروع به گریه کردم، جوری که اشک‌هایم روی دست آقا ریخت؛ اشک‌های ۱۵ سال فراق بود...