قدس آنلاین: او بر من فریاد زد و گفت: آیا قدرت خدا را انکار می کنی؟ بگو لا اله الا الله. همان وقت زبانم باز شد و گفتم: لا اله الا الله. از خواب بیدار شدم و خود را سالم یافتم و به منزل برگشتم و مکرر می گفتم لا اله الا الله.<BR>

روایاتی از مداوای بیماران در دارالشفای رضوی

به گزارش قدس آنلاین، مرحوم حضرت آیت الله حاج شیخ مرتضی نقل کرده که یکی از افراد مورد وثوق ایشان گفته است: در زمان سابق سیدی بود که از پاها ناتوان بود و نشسته راه می رفت. پاهایش چون دوک و بدنش ضعیف و لاغر بود.
برای بهبودی خود به حضرت معصومه (س) متوسل می شود. در عالم رویا می بیند که آن خاتون دو سرا با برادر بزرگوارش حضرت علی (ع) از ضریح بیرون آمدند. حضرت معصومه (س) به برادرشان عرض می کنند این آقا به ما متوسل شده است از خدا بخواهید که به او شفا عنایت کند. امام رضا (ع) از آب دهان مبارکشان به پاهای او می زند و این سید از خواب بیدار می شود و می بیند پاها صحیح و سالم است و هیچ ناراحتی ندارد.
راوی داستان می گوید: من سال ها آن سید را با پاهای ناتوان دیده بودم و بعدا سال ها او را با پاهای سالم دیدم.

شفای فردی که توان سخن نداشت!
ابونصر موذن نیشابوری گفت: به بیماری سختی مبتلا شدم به طوری که زبانم سنگین شد و نمی توانستم سخن بگویم. به دلم خطور کرد به زیارت مرقد مطهر امام رضا (ع) بروم و در آنجا دعا کنم و آن حضرت (ع) را در خانه خدا شفیع قرار دهم تا خداوند مرا از این بیماری نجات بخشد و زبانم شفا یابد.
بر مرکب خود سوار شدم و به سوی مشهد مقدس حرکت کردم و کنار قبر شریف آن حضرت (ع) رفتم و در ناحیه بالاسر ایستادم و دو رکعت نماز خواندم و سجده کردم و در سجده با راز و نیاز از خدا خواستم و امام هشتم (ع) را به درگاه خدا شفیع قرار دادم تا به من شفا بخشد.
در سجده خواب مرا ربود در عالم خواب دیدم قبر شکافته شد و مرد سالخورده ای که بسیار گندمگون بود از آن قبر بیرون شد و نزد من آمد و به من فرمود: ای ابانصر بگو: الا اله الا الله. به او اشاره کردم که زبانم لال شده چگونه این کلمه را بگویم.
او بر من فریاد زد و گفت: آیا قدرت خدا را انکار می کنی؟ بگو لا اله الا الله. همان وقت زبانم باز شد و گفتم: لا اله الا الله. از خواب بیدار شدم و خود را سالم یافتم و به منزل برگشتم و مکرر می گفتم لا اله الا الله.
زبانم گویا شد و از آن پس هرگز زبانم لکنت پیدا نکرد.
مرحوم علامه طبرسی نقل می کند دختری از هماسایگان ما لال بود و نمی توانست سخن بگوید، به زیارت قبر مطهر امام رضا (ع) رفت، در کنار قبر مردی خوش چهره را که به گمان من حضرت رضا (ع) بود را دید که به او گفت: چرا سخن نمی گویی؟ سخن بگو. آن دختر همان دم سخن گفت و به طور کلی لالی او برطرف گردید.
آنگاه من این اشعار را گفتم:
یا کلیم الرضا علیه السلام و علیک السلام و الاکرام
کلمی عسی اکون کریما لکلیم الرضا علیه السلام
یعنی ای دختری که حضرت رضا (ع) هم سخن او شد، بر تو باد سلام و احترامات خاصه. با من سخن بگو تا شاید من هم سخن کسی شوم که با حضرت رضا (ع) هم سخن گردید.
منابع:
1- بارگاه حضرت معصومه (س)
2- داستان دوستان
3- امام رضا علیه السلام
انتهای خبر/

 

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.