سید محمد سادات اخوی

مهرت مدام است... الحمدلله!

۱ـ بست بالا: پس از امیر نقل «ابوالحسن علی‌بن عیسی هَکّاری (مشهور به «اِربِلی» ـ درگذشته به سال ۶۲۹ قمری)» در کتاب «کشفُ‌الغُمَّه فی معرِفَه‌الائمه»: ـ (ادامة متن عهدنامة مأمون) از وقتی خلافت به امیرالمؤمنین (خودش) رسیده، با همة مسئولیت‌هایی که به گردن دارد و در کنار همة امورش، مدام در این فکر بوده که پس از خود، مسئولیتی به این سنگینی را بر عهدة «که» بگذارد بسیار تأمل کرده و بی‌خوابی‌های فراوانی کشیده تا کاری کند... کاری که سبب عزت دین و ریشه‌کنی مشرکان... و سود مردم... و گسترش دادگری و برپایی فرمان‌های خدا و سنت پیامبر بشود... (ناتمام). / از ترجمة جلد «دوازدهم» کتاب شریف «بحارالانوار»/ ترجمة موسی خسروی/ چاپ 1377/ صفحة 139 و 140ـ با تلخیص و بازنویسی.

2ـ سقاخانه: سفرنامة یه عمر (117)

چشم‌های مرد مدام باز و بسته می‌شن و اطراف خونه رو نگاه می‌کنن... تابلوهای گرون‌قیمت و اشیای «سنتی»‌ای که از سفرهای گوناگونش آوُرده، همه‌جای خونه رو پُر کرده‌ن... یادش می‌آد که سال پیش، یکی از «سمسار»های پُرسابقة شهر، نشسته بود زیر پاش تا همة اشیای قیمتی خونه‌ش رو به نیمِ قیمت، بخره... اما «مرد»، قبول نکرد و مرد سمسار رو بیرون کرد... چون به اسم یکی از علاقه‌مندان اشیای سنتی و از اینترنت پیداش کرده و به خونه‌ش اومده بود ...  همسر مرد که می‌دونه امروز، «روز آخر عمر» شوهرشه، ریز ـ ریز و پنهونی گریه می‌کنه... مرد، به‌سختی نفسی می‌کشه و رو به همسرش می‌گه: «جون هر کی دوست داری، نذار این بچه‌های احمق، چوب حراج بزنن به... به...»... و مهر سکوت، دو لب‌ و دو پلک چشم‌های مرد رو می‌دوزه. / برگرفته از ترجمة جلد «اول» کتاب شریف «عیون اخبارالرضا(ع)»/ ترجمة علی‌اکبر غفاری و حمیدرضا مستفید/ چاپ 1380/ صفحة604 و 605 ـ «رَیّان‌بن شَبیب» گفته است: (ادامه) در دیدارم که نخستین روز از ماه مُحَرَّم، با «امام‌رضا(ع)» داشتم، فرمودند: « (ادامه)... ای پسر شَبیب!... از دلبسته‌گان به ولایت ما باش!... زیرا در قیامت، اگر کسی سنگی را نیز دوست داشته باشد، خدا او را با همان محشور خواهد کرد!». ـ با تلخیص و بازنویسی.

 

3ـ نقاره‌خانه: زائران و خادمان (117)

چشم‌های «زن» باز و بسته می‌شن و از پنجره به بیرون نگاه می‌کنه... می‌خواد دستش رو بلند کنه که متوجه می‌شه انگشتاش میون انگشتان کسی نشسته‌ن... سرش رو برمی‌گردونه و می‌خواد حرفی بزنه که چهرة آروم زنی، به روش لبخند می‌زنه... «بیمار» زن، گنگ و دردکشیده به زن آروم نگاه می‌کنه... زن، لبخندی می‌زنه و می‌گه: «خیلی وقته که خوابی... عمل سختی داشتی... حال بچه‌ت هم خوبه... نگران نباش!»...  / بیمار زن، بغض می‌کنه... چیزی مثل شرم، در نگاهش می‌شینه و چشم‌هاش رو می‌بنده... زن آروم، انگشتانش رو در انگشتان بیمار زن، حلقه می‌کنه و می‌گه: «می‌دونم چی به سرت اومده... اما تو هم یادت نره که خدا غفاره و خطای آدم‌ها رو می‌بخشه... ما خادمان حضرت رضا(ع)، خادم همة پناه‌آورده‌های به آقاییم... تو هم خواهرمی... فقط سعی کن زودتر خوب بشی... برای بعد از مرخص‌شدنت هم فکر کرده‌م خواهر!».

 

4ـ بهشت «ثامن‌الائمه(ع)»: زیارت (61)

دو «نگین» از «خاتم» مانده بود بر انگشتان «فاطمه(س) و علی(ع)»... و گِردی زمین، رکابی درخور نبود... عقیق و فیروزه را سایبان جواهرخانة «بهشت» کردند. / در زیارت‌نامة «امام‌رضا(ع)» گفته شده است: « (ادامه)... خدای من! درود بفرست بر حسن(ع) و حسین(ع)، دو فرزندزادة پیامبر(ص)... (ناتمام)». ـ دریافت، تلخیص و بازنویسی‌ از کتاب شریف «مَفاتیح‌الجَنان»، چاپ اول (بی‌تاریخ) از شرکت «اسوه». صفحة 826.

 

5ـ بست پایین: مثنوی‌های شِفا

شِفای کربلایی رضا پسر حاج‌ملک تبریزی / قرن 13 خورشیدی (9)

(ادامه) از دلش پر کشید «آه» عمیق / ماند بر سنگ داغ «صحن عتیق»

بی‌عصا و کشان ـ کشان... گریان / با تنی خسته و دلی ویران...

«چوب‌ها» را به «کفشداری» داد / رفت تا پشت «پنجره‌پولاد»

دید آغوش پنجره، وا شد / با تمنای «دوست» تنها شد

با همان حال زار و چهرة زرد / زیر باران اشک، نجوا کرد ... (ناتمام)

از کتاب «کرامات رضویه»، نوشتة حاج‌شیخ علی‌اکبر مُرَوِّج / نشر جعفری / چاپ سوم: 1363/ صفحة 93 و 94.

 

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.