یکی از مباحث مهم در شعر پس از پیروزی انقلاب اسلامی نحوه برخورد با شعر انقلابی و شعر آیینی و کارکردهای آن بود. استفاده همزمان از نشانه‌ها و المان‌های موجود در شعر انقلاب و شعر آیینی خیلی اوقات این دو را شبیه هم می‌کند. در نشستی پیرامون این موضوع با محمود اکرامی‌فر، کامران شرفشاهی و رضا اسماعیلی صحبت کردیم.

فصل مشترک شعر آیینی و شعر انقلاب ما در موضع‌مندی شاعر است

قدس آنلاین- چه اتفاقی در ادبیات آئینیِ بعد از انقلاب رقم خورده و شاعران و نویسندگان چه کردند؟ منظور ادبیات آئینی و شعر انقلابی است، آیا انقلاب به ادبیات آئینی، شتاب داد یا انقلاب ترمزگیرِ ادبیات آئینی بود؟
شرف‌شاهی: تاریخِ شروع ادبیات آئینی و پیشینهٔ ادبیات آئینی به صدر اسلام برمی‌گردد و شاهد این واقعیتِ شگفت هستیم که رسول اکرم(ص) و خاندان وحی از شاعران متعهد حمایت می‌کردند و خانهٔ این بزرگواران همواره مأمن و محل حضور شاعرانی بود که سروده‌های آنها عالی‌ترین پیام‌ها را منعکس و منتقل می‌کرد؛ بعد از واقعهٔ عاشورا امام سجاد و حضرت زینب و در دوره‌های دیگر، دیگر ائمه می‌کوشیدند از شعر به عنوان یک رسانهٔ پویا و مؤثر استفاده کنند برای انتقالِ پیام سرخ حماسهٔ عاشورا و این جریان در طول تاریخ ادامه داشت؛ از قرن سوم و چهارم به تدریج ادبیات آئینی وارد قلمرو ادبیات فارسی شد و شاعران بزرگ و سخنوران نامداری کوشیدند تا ادای دِین بکنند.
این جریان در طول روزگار همواره با مشکلاتی مواجه بود و حکام جبّار و سفاک مانع از انتقالِ این پیام به مردم بودند تا هنگامی که دولت‌های شیعی در ایران سر کار آمد و این دولت‌ها از شاعران شیعی حمایت کردند و پس از این ما شاهد رشد بیشتر اشعار آئینی بودیم؛ اما به مرور زمان بعضی از حکومت‌ها سعی کردند که شعر آئینی را از محتوای خودش تهی بکنند و این شعر را که شعری پویا، ستم‌ستیز و تاریخ‌ساز است را به سمت خنثی بودن هدایت کنند.
خنثی بودن یعنی انقلابی نباشد؟  


شرف‌شاهی: یعنی آن روح حماسی و آن جهت‌گیریِ این شعر را از آن بگیرند، یک شعری باشد که صرفاً به موضوع سوگ می‌پردازد و ما شاهد هستیم در دورهٔ قاجار عنصر مرثیه در ادبیات آئینی پررنگ می‌شود و حتی دورهٔ اوج تعزیه است و در تعزیه‌ها ما بیشتر شاهد جنبه‌های سوگ بودیم. این جریان تا دوران قبل از انقلاب ادامه داشت با نزدیک شدن به دوران پیروزی انقلاب ما شاهدِ اشعاری هستیم که دارای روح انقلابی و حماسی است، رجعتی است به ادبیات آئینیِ پویا و اصیل مانند شعری که «خوش‌دل» دارد «بزرگ‌فلسفهٔ شاه دین این است/که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است» و با پیروزی انقلاب و وقوعِ جنگ تحمیلی ما می‌بینیم که این جنبه‌های حماسی در شعرِ شاعران ما پررنگ‌تر می‌شود و شاعران می‌کوشند تا با روحِ مبارزهٔ با ظلم به مقابلهٔ با جریانِ استکبار و هجومِ همه‌جانبه‌ای که نسبت به کشور ما صورت پذیرفته بود و ایمان ما را مورد هدف قرار داده بود به میدان بیایند.
متاسفانه در سال‌های اخیر ما شاهد جریان‌هایی هستیم که این جریان‌ها درصدد هستند تا این ادبیات را استحاله بکنند، جریان‌هایی که دوباره درصدد هستند به جای روح حماسه تحریف و خرافه و سوگ را به ادبیات آئینی تحمیل بکنند و این جریان مانع از این است که آن شاعران رسالت حقیقی خودشان را در این خصوص به انجام برسانند.
اِکرامی‌فر: عاشقیم و عاشقیم و عاشقیم و عاشقیم، جرم ما این است. گاهی وقت‌ها بعضی از جملات مسیر تاریخ را و مسیر حرکت‌ها را تغییر می‌دهند، یکی آن جمله‌ای بود که «یعقوب لیث صفاری» گفت که «چیزی را که من درنیابم چرا باید گفتن» بعد یکباره می‌بینیم شعر از عربی‌سرایی، تازی‌سرایی به سمت فارسی‌سرایی پیش می‌آید و جریان شعر ایران تغییر می‌کند و بعد شعرای بزرگی به وجود می‌آیند که مادح اُمرا و سلاطین عصر خود می‌شوند و در واقع این جمله یک جریانی را ایجاد می‌کند.
جریان مدح در شعر و ادبیات معاصر تا صفویه ادامه پیدا می‌کند، شاه صفویه دوباره یک جمله‌ای می‌گوید که به نوعی مشابه این جمله است و آن اینکه شما چرا دارید من را مدح می‌کنید؟ مگر من چه از شما اضافه دارم؟ به جای اینکه من را مدح کنید بروید ائمه را مدح کنید و امامان را مدح کنید، بعد می‌بینیم یکباره جریان شعری که مدح سلطان بوده می‌آید به سمت شعر آئینی و ادبیات تشیع صفوی که وجود داشته متناسب با آن تشیع شعر آئینی شکل می‌گیرد. می‌خواهم بگویم این دو جمله یکی جریان شعر عربی را به شعر فارسی تغییر می‌دهد یکی جریان شعر مدحی سلطانی را به شعر آئینی تغییر می‌دهد و این دو جمله در تاریخ ماندگار هستند، به این دلیل که اثرگذار بودند و جریانِ تولیداتِ ادبی را تغییر دادند.


شعر آئینی در تعریف عام یعنی وقتی یک امرِ ذهنی به صورت عینی درمی‌آید و جمعی اجرا، نمادین و تکرار می‌شود، می‌شود شعر آئینی، حالا این آئین‌ها هم جریاناتِ آئین‌های ملی داریم هم آئین‌های دینی و مذهبی. در تعریف خاصش قطعاً شعر آئینی آن بُعد مذهبی‌اش مدنظر است که وقتی ما می‌گوییم شهر آئینی منظور شعر آئینیِ ملی نیست، بلکه شعر آئینیِ دینی است و شعری شعرِ آئینی است که در آن بحث خدا و پیغمبر نیست، درواقع بحث عاشوراست. ما خودمان این تعاریف را خاص کردیم و بعد وقتی که خاص کردیم به همان نسبت مجموعه‌ای که در این تعریف می‌گنجند هم کمتر و کمتر می‌شوند.
وقتی ما شعر عاشورایی یا شعر آئینی را مطرح می‌کنیم قطعاً باید بدانیم این شعر با شعر دینی متفاوت است و باید بدانیم این شعر با شعر مذهبی متفاوت است، ما یک شعر داریم به نام شعر دینی که در آن مباحث مربوط به دین اسلام مطرح می‌شود، یک شعر داریم به نام شعر مذهبی که در آن مذهب تشیع مطرح می‌شود، ۱۴ معصوم مطرح می‌شود، ارزش‌ها ستایش می‌شود و ضدارزش‌های دین اسلام و مذهب شیعه نکوهش می‌شود، ما باید اینها را بدانیم و بدانیم این شعر با شعر آئینی متفاوت است برای اینکه شعر آئینی زیرمجموعهٔ شعر مذهبی و شعر مذهبی زیرمجموعهٔ شعر دینی است.
ولی متاسفانه جامعه شعر مذهبی را همان شعر آئینی می‌داند؟
اِکرامی‌فر: جامعه گاهی وقت‌ها می‌گوید حسن و حسین دختران معاویه بودند.
منظورم از جامعه قشر نخبگانی است یعنی هنوز بین آئینی که شمول آئین و رسم و رسوم و فرهنگ را هم دارد و مذهبی متاسفانه فاصله‌ای ندارند؟
شرف‌شاهی: اصطلاح شعر آئینی یک ترکیبی است که در چند سالهٔ اخیر ایجاد شده و تازه‌ساخت است.
حتی بعضی می‌گویند این برساختهٔ استاد مجاهدی است.
شرف‌شاهی: نه ساخته ایشان نیست.
اِکرامی‌فر: هر کسی است خدایا به سلامت دارش!
شرف‌شاهی: به هر حال این ترکیبِ تازه‌ساخت مورد اتفاق همهٔ پژوهشگران این حوزه هم نیست و یکی از مشکلات این است که ما هنوز به یک تعریف جامع و مانع و متقن در این خصوص نرسیدیم ولی می‌گویند شعر آئینی به شعری گفته می‌شود که دارای موضوع مذهبی باشد و دارای اقسامی است که از توحیدیه شروع می‌شود و شامل شعر علوی، رضوی، عاشورایی است.
اِکرامی‌فر: نه! آن را نمی‌گیرید مثلاً می‌شود به همه چیز گفت، می‌شود به سنگ هم گفت گُل به کوه هم گفت دریا، اما اینکه درست است یا درست نیست مهم است وقتی شما می‌گویید آئین اگر به کلمهٔ آئین نگاه کنید بعد می‌بینید، عرض کردم این یک تعریف عام دارد و تعرف عامش همین است که شما می‌فرمایید حتی در بُعد مذهبی‌اش هم یک تعریف عام دارد و یک تعریف خاص دارد. اگر از کلمهٔ آئین یک تعریف بکنید بگویید بله این کلمه به این معناست اما الان وقتی ما بحث شعر آئینی می‌کنیم واقعاً شعر فاطمی، نبوی، رضوی، علوی یا الهی یا مهدوی نیست، برای اینکه می‌گوییم ما کنگرهٔ شعر نبوی هم داریم؛ الان بیشتر آن مباحثی است که مربوط به عاشوراست یعنی در اذهانِ شعرا حداقل این است وگرنه می‌گویند یک شعر آئینی می‌خوانیم نمی‌گویند ما راجع به بعثت می‌خوانیم، در صورتی که بعثت هم است، مثلاً تولد امام هادی (ع) هم می‌تواند شعر آئینی باشد، منتها وقتی ما صحبت از آئینی می‌کنیم اصلاً این نیست که در تعریف عامش می‌گنجد ولی در تعریف خاص و برداشت عمومی این نیست وگرنه بله به هر حال شما شعر راجع به چهارشنبه‌سوری هم بگویید یک شعر آئینی است برای اینکه آئین ملی است حالت نمادی دارد، آتشی را روشن می‌کنند.


جناب اکرامی‌فر بحث خوبی را پیگیری کردید و ما بین آئین و مذهبی تفاوت قائل شدیم. همان بحث را ادامه بدهیم.
اِکرامی‌فر: در عهد صفویه یک اتفاقی که می‌افتد این است که شعر توصیفی است و شعر چگونگی آئینی است یعنی شما وقتی می‌بینید آقای محتشم کاشانی مانند یک فیلمبردار که دوربین دستش گرفته باشد صحنهٔ کربلا را توصیف می‌کند: «این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست/وین صید دست و پا زده در خون حسین توست» کاملاً یک شعر توصیفی است. ما در ادبیات آئینیِ قبل از انقلاب راجع به چرایی عاشورا و چراییِ شهادت کم داریم، همه راجع به چگونگی است، حتی شعر عمان سامانی هم همانطور که آقای شرف‌شاهی فرمودند یک شعر مرثیه‌ای و توصیفی است که در اینجا امام حسین یک امام حسین مظلوم است.
 و البته با نگاهِ عاشقانه؟


اِکرامی‌فر: این متفاوت است، در عصر صفوی این عاشقانه وجود ندارد ولی در عصر قاجاریه مخصوصاً در شعر عمان صفوی آنجا شما یک شعر اجتماعی ـ عرفانی می‌بینید، آنجا شما یک شعر اجتماعی می‌بینید که «کیست این پنهان مرا در جان و تن؟ / کز زبان من همی گوید سخن/این که گوید از لب من راز کیست/ بنگرید این صاحب آواز کیست؟ / از برای خودنمایی صبح و شام/سر بر آرد گه ز روزن گه ز بام» اینجا شما می‌بینید عمان سامانی شعر عرفانی ـ اجتماعی می‌گوید، وقتی حضرت علی‌اکبر را مطرح می‌کند، می‌بینید توصیف می‌کند، چگونه میدان رفت و چگونه آمد؟ «هر که را اسرار حق آموختند/ مهر کردند و دهانش دوختند» اما وقتی به انقلاب نزدیک می‌شویم می‌بینیم بیش از آنکه چگونگی شهادت امام حسین و چگونگی اسارت یارانش مطرح شود، چرایی شهادت و چرایی اسارت مطرح می‌شود، یعنی هدف از واقعهٔ کربلا بیشتر از توصیف واقعهٔ کربلا می‌بینیم.
حالا این ادبیات یک ویژگی‌هایی دارد، شما در ادبیات قبل از انقلاب اَشقیا را نمی‌بینید، اَشقیا غایبند، توصیف شمر را نمی‌بینید، ابن سعد را نمی‌بینید کسی توصیف کند و بگوید پدر ابن سعد چه کسی بود، مادر شمر چه کسی بود؟ دایی شمر چه کسی بود؟ اما در ادبیات بعد از انقلاب می‌بینید.
البته یک اشاراتی در تعزیه شده است.
اِکرامی‌فر: بله کل تعزیه شعر است، مجالس متعدد تعزیه.
* با این نگاهی که می‌فرمایید قطعاً بعد از انقلاب، یک انقلاب در این ژانر شعر اتفاق افتاده است.
اِکرامی‌فر: بله ما بیش از آنکه به چگونگی شهادت امام حسین توجه کنیم یعنی یک نگاهِ توصیفی به شهادت و واقعه کربلا داشته باشیم، به چرایی شهادت و یک نگاهِ تبیینی داریم.
آقای سنگری درباره عاشورا می‌گوید عاشورا ۴ رکن دارد، ۱. پیام، ۲. حماسه، ۳. عشق و ۴. سوگ، می‌گوید در این ۳ تا سوگ در محتشم متجلی است، «باز این چه شورش است که در خلق عالم است، باز این چه نوحه و عذاب و ماتم است» پیامش در بزرگ فلسفهٔ این است که مرگ صبح به از زندگی ننگین است، خوش‌دل تهرانی، عشق در عمان سامانی است «بیش از بابا دلم را خون نکن/ زادهٔ لیلا مرا مجنون نکن» و حماسه‌اش را هم یک جاهایی داریم و حماسه در قبل از انقلاب کم است، انقلاب که رخ می‌دهد این ۴ رکن است، حماسه ضریبش بیشتر است، مثلاً اگر قیصر امین‌پور یک شعری می‌گوید «باز هم اول مهر آمده بود و معلم آرام اسم‌ها را می‌خواند، اصغر پورحسین پاسخ آمد حاضر» در این فضا هر ۴ رکنش است ولی حماسه در آن پررنگ‌تر است، شما اصلاً با این نگاه موافقید که بعد از انقلاب شعر عاشورایی به این طرف فضا افتاد؟
شرف‌شاهی: بله! اما من معتقدم که شاعران بزرگ و اندیشه‌ور در ادبیات فارسی نگاهِ عمیق‌تری داشتند به واقعهٔ عاشورا، کما اینکه ما در سروده‌های مولانا می‌بینیم یک نگاهِ جهان‌شمول‌تری دارد به عنوان مثال همان شعر معروف «کجایید ای شهیدان خدایی/بلاجویان دشت نینوایی/کجایید ای بلاجویان عاشق/پرنده‌تر ز مرغان هوایی» اینجا مثلاً مولانا تمرکز می‌کند روی واژهٔ شهید و شهیدان و باز در سرودهٔ دیگری ما شاهد هستیم داستانی را نقل می‌کند که کاروانی به شهری می‌آید و ایام محرم بوده و اینها در حال سوگواری بودند. نهایتاً مولانا نتیجه می‌گیرد که کسی که شایستهٔ سوگ است خود شمایید و آن شخص اصلاً نیاز به سوگ ندارد. ببینید در دوران خلفای بنی‌امیه و بنی‌عباس شعرای شیعی تحت تعقیب و شکنجه و دستگیری بودند و تا مرز شهادت پیش می‌رفتند، این شعرها چه داشته که خواب خوش را از خلفا می‌گیرد؟
اِکرامی‌فر: در آن عصر کل تلاش این است که تاریخ عوض شود، کلِ تلاش این است که نگویند امام حسین نوهٔ پیغمبر است، تلاش است بگویند اینها یک عده هستند که علیه حکومت اسلامی عصر قیام کردند. اینجا شما «کسایی مروزی» را می‌بینید که می‌گوید این آدمی که شما می‌بینید کسی نیست جز شیر خداوند جهان حیدر کرار، شاعر در اینجا می‌آید شعری را مطرح می‌کند که در آنجا اصل و اساس و اُس و قُسِ خانوادهٔ پیامبر را به یاد مردم بیاورد، در شعر دعبل هم همین است. در واقع آن غباری که بنی‌امیه روی خاندان پیامبر کشیده را می‌خواهد غبارزدایی کند و روشنگری و تبارشناسی کند.
شرف‌شاهی: در دورهٔ بعد از انقلاب ما شاهد یک رویکردِ شکوهمندی هستیم از سوی شاعرانی که اینها یک تفکرِ تازه‌ای دارند، نگاهِ تازه‌ای به ادبیات دینی دارند و درواقع این نسل از شاعران می‌کوشند تا آن عنصر ایستادگی، ستم‌ستیزی و پاسداری از ارزش‌ها را دوباره در جامعه احیاء کنند و به جامعه روحِ بیداری را الهام ببخشند، این روح را در کالبد جامعه بدمند.
آقای اسماعیلی، شعر عاشورایی بعد از انقلاب اصلاً چقدر انقلابی و حماسی شد؟ چه اتفاقی در شعر عاشورایی بعد از انقلاب تاکنون افتاد؟
اسماعیلی: در دهه اول بعد از پیروزی انقلاب با اینکه مقوله‌ای به نام شعر آئینی مانند امروز نداشتیم یعنی شعر آئینی تفکیک نشده بود بیشتر شعر انقلاب و شعر دفاع مقدس بود، بخصوص در دوران ۸ ساله دفاع مقدس. در آن دهه اکثراً نسل اول شاعران انقلاب شعرهایی را که می‌سرودند، موضوع شعرهایشان یا انقلاب بود یا بحث دفاع مقدس_ ولی وقتی این شعرها را مرور و بازخوانی می‌کنیم، می‌بینیم روح و جان‌مایهٔ این شعرها همان مضامینِ برجسته و فاخر عاشورایی و دینی است، مثلاً ظلم‌ستیزی، آزادگی، حق‌خواهی و کرامت‌های انسانی در این شعرها موج می‌زند و اتفاقاً آن پیوندی که بین اسوه‌های عاشورایی و رزمندگان دوران دفاع مقدس برقرار شده که ما حماسه‌آفرینان دفاع مقدس را تشبیه می‌کنیم و می‌گوییم شما پیرو و مرادتان حضرت اباعبدالله‌الحسین است یا مثلاً حر است و حضرت ابوالفضل. شاعران این اسوه‌های دینی را در شعرها پیوند می‌زنند با آن دوران دفاع مقدس. سالم‌ترین و فاخرترین شعر آئینی ما در دههٔ اول انقلاب شکل گرفته بدون اینکه ما شعر آئینی داشته باشیم، یعنی در واقع شعر انقلاب شعر آئینی ماست، شعر دفاع مقدس شعرِ اصیل آئینی ماست، به اعتبار موضعی که شاعران داشتند یعنی موضعِ حق‌خواهانه، ظلم‌ستیزانه، آزادی‌خواهی و عدالت‌خواه.


بنابراین از لحاظ موضع ما می‌توانیم شعر دههٔ اول انقلاب را جزو اصیل‌ترین و فاخرترین شعر آئینی و دینیِ عصر انقلاب بنامیم؛ ولی هر چه جلو آمدیم بخصوص وقتی خلأیی که بعد از پایان جنگ ایجاد شد ‌باعث شد شاعران متفرق شوند، یک عده رفتند دنبال سرودن شعرهای عاشقانه و احساسی، یک عده‌ای رفتند دنبال شعرهای روشنفکری و فرمالیسم، و در آن دوران انواع و اقسام شعرها شکل گرفتند و یک گروهی از شاعران هم که برخاسته از انقلاب بودند و خودشان را مدیون انقلاب اسلامی می‌دانستند و به باورها و ارزش‌های اسلامی اعتقاد بیشتری داشتند، رفتند شعر آئینی را انتخاب کردند ولی به خاطر اینکه ما در حوزهٔ شعر آئینی انقلاب الگو و اسوه‌ای را معرفی نکرده بودیم که شاعران به این چهره‌ها اقتداء بکنند، شاعران خودشان به صورت خودجوش و در یک فرآیند طبیعی شروع کردند به گفتن شعر آئینی و شعر آئینی ما لهجهٔ توصیفی پیدا کرد، یعنی شاعران گفتند مناسبت‌هایی که ما داریم مثلاً در ایام عاشورا و تاسوعای حسینی آمدند با موضوع عاشورا شعر سرودند ولی شعرها اکثراً سوگ و مرثیه بود، در ولادت ائمه‌اطهار بیشتر شعرِ مدح و منقبت سرودند، یعنی فکر می‌کردند شعر آئینی یعنی به اعتبار موضوع شعر آئینی است، یعنی اگر ما یک شعر بگوییم اسم مبارک امام حسین در این شعر باشد، این شعر می‌شود آئینی، اگر شعری نام مبارک امام رضا یا مثلاً ضامن آهو، این کدها و کلیدها را به کار ببریم، می‌شود شعر رضوی.
پس تعریف شما از شعر آئینی چیست؟ یعنی شعر آئینی باید حتماً شعر انقلابی باشد؟
اسماعیلی: نه! شعر آئینی باید از پیوند موضوع و موضع به وجود بیاید، یعنی در واقع ما در شعر آئینی اصیل باید هم موضوع دینی را داشته باشیم و هم موضع دین، یعنی شاعر علاوه بر اینکه راجع به امام حسین شعر می‌گوید باید موضع شعرش هم و موضع شاعر هم موضعِ مسلمانی باشد به این معنا که نیاید راجع به امام حسین شعر بگوید ولی آن فضایل و کرامت‌ها و آن ارزش‌هایی که در مکتب حسینی است در شعرش مفقود باشد، یعنی شعر فقط مدح و مرثیه می‌گوید یعنی آن شخصیت فاخر و والا و برجستهٔ امام حسین و یاران امام حسین در این شعر مفقود شده باشد، آن فضایل، آن کرامت‌ها و آن ارزش‌ها را در شعر نبینیم. ولی شعر آئینی که موضوعش امام حسین است، موضع حسینی هم دارد و در کنار موضوع، موضع حسینی هم دارد، این شعر، شعرِ آئینی اصیل ماست که ما از این فضا فاصله گرفتیم و یک مقدار به این دلیل که شاعران ما بیشتر به دنبال تعهد ادبی هستند تا تعهد دینی و انسانی، این که گفتم یعنی چه؟ ما در تعهد ادبی به دنبالِ چگونه گفتن هستیم، یعنی من که به عنوان شاعر یا ذاکر اهل‌بیت به دنبال تعهد ادبی در شعرم هستم، می‌گویم یک شعری بگویم که مردم انگشت به دهان بمانند و شگفت‌زده شوند به خاطر آن صنعتگری و سخنوری و آن آرایه‌های لفظی و معنوی که در آن به کار گرفتم و واقعاً هم شعرِ شاعرانِ معاصر ما بخصوص شاعران نسل جوان از لحاظ مولفه‌های ادبی، زیباشناختی و آرایه‌های کلامی در اوج است، مقام معظم رهبری هم بارها روی این نکته تأکید کردند که از نظر فرم و ساختار و تکنیک‌های ادبی ما خیلی پیشرفت کردیم ولی از لحاظ مضمون و محتوا برمی‌گردد به تعهد دینی شاعران؛ تعهد دینی یعنی چه؟ یعنی چه گفتن، یعنی وقتی من می‌خواهم راجع به امام حسین بگویم باید چه بگویم؟ باید حرفی برای گفتن داشته باشم، به دنبال چه در شعر حسینی و در شعر عاشورایی باشم؟ ما آن چه گفتن را فراموش کردیم، یعنی بیشتر به دنبالِ چگونه گفتن هستیم.
باید در شعر آئینی بعد از انقلاب،   «چه گفتن» و «چگونه گفتن» تعهدِ ادبی و تعهد دینی با هم تلفیق شود و اتفاقاً در شعر آئینی تعهد دینی مهمتر از تعهد ادبی است، یعنی منِ شاعر باید آن تعهد ادبی را در حاشیه بگذارم، یک مقدار از تعهد ادبی عقب‌نشینی بکنم، یعنی بگویم من بیشتر می‌خواهم حرفم را بگویم، می‌خواهم آن پیام‌های انسانی و پیام‌های دینیِ قیام حسینی را ابلاغ بکنم، اگر یک جایی می‌بینم آن صنایع ادبی مُخلِ این مسئله هستند، من دور آنها خط بکشم و بگویم اینجا من مضمون و محتوا را فدای آرایه‌های ادبی نمی‌کنم یعنی خیلی صریح و خیلی راحت صحبت بکنم، هر چند که ممکن است در بعضی از موارد لحن شعر من، خِطابی و تعلیمی شود، هر چند ممکن است در بعضی از موارد شعر من به شعار کشیده شود، البته خوب نیست، یعنی اگر من بتوانم تعهد ادبی و تعهد دینی را هنرمندانه تلفیق بکنم و یک اثرِ فاخر دینی عرضه بکنم، این آن نقطهٔ اوج و ایده‌آل ما است. ولی در زمانی که من می‌بینم این تعهد ادبی من، مانع می‌شود که من حرفم را بتوانم صریح و گویا بیان بکنم، باید آن تعهد دینی را ملاک قرار بدهم یعنی «چه گفتن» باید در اولویت قرار بگیرد یا مقدم بر تعهد ادبی باشد.
شعر انقلاب اسلامی کجا با شعر آئینی و شعر عاشورایی گِره می‌خورد؟ این فصل مشترک‌شان کجاست؟ گره‌خوردگی آنها کجا قابل دیدن است؟
اسماعیلی: فصل مشترک شعر آئینی و شعر انقلاب ما در موضع‌مندی شاعر است به این معنا که اگر یک شاعری بیاید شعر آئینی بگوید در مورد امام حسین یا امام رضا یا امام زمان ولی ما ببینیم که آن فراز و نشیب‌های انقلابی و حوادثی که در جهان معاصر دارد اتفاق می‌افتد، مسائل داخلی ما، مسائل امت اسلامی، بیداری اسلامی درواقع ظلم‌ستیزی کشورهایی که علیه استبداد و استکبار قیام کردند، در این شعر مفقود است و اثری از آنها نیست یعنی شاعر صرفاً آمده و شعر انقلاب گفته و فقط به موضوع پرداخته است یعنی موضوع شعر انقلاب اسلامی است ولی موضع شاعر اصلاً از ظلم‌ستیزی، حق‌خواهی، آزادگی، عدالت‌خواهی و... اثری نیست. نقطهٔ پیوند شعر آئینی و شعر انقلاب درواقع آن ارزش‌های متعالی اسلامی و انسانی است، یعنی آن ارزش‌هایی که ما به خاطر آن انقلاب کردیم، ما به خاطر حق‌خواهی، عدالت‌خواهی و ظلم‌ستیزی انقلاب کردیم، چون می‌خواستیم نظام استبدادی را سرنگون کنیم و یک نظام توحیدی و یک عدالت علوی حاکم شود. اگر در شعر آئینی و انقلاب این دو موضوع به هم گِره بخورند و وقتی ما شعر آئینی را می‌خوانیم، ببینیم در عین حالی که من درمورد امام حسین صحبت کردم آمدم آمریکا را هم کوبیدم و از مردم میانمار هم دفاع کردم، از یمن دفاع کردم و از مردم مستضعف جهان حمایت کردم و اینجا نقطهٔ پیوند شعر انقلاب و شعر آئینی است.
نکتهٔ دیگر رمز ماندگاری همهٔ شاعران از آغاز تا به امروز است؛ وقتی شما بررسی بکنید می‌بینید «موضع‌مندی» شاعران است. فرخی‌سیستانی و منوچهری دامغانی در صنعتگری و در زبان‌آوری و در تصویر و تخیل خداوند صنعتگری و تصویرسازی بودند، ولی فقط در تاریخ ادبیات اینها را پیدا می‌کنیم، دیوان آنها را در موزه ادبیات می‌توانیم پیدا کنیم و مطالعه کنیم و یا در کلاس‌های ادبیات تدریس شوند، ولی وقتی می‌رسیم به حافظ و مولانا و فردوسی، به خاطر اینکه اینها شاعران موضع‌مندی بودند اینها ‌ماندگار شدند، یعنی رمزِ ماندگاری شاعران «موضع‌مندی» است، «موضوع‌بندی» نیست.
حتی در عصر مشروطه شاعران درجه ۲ و ۳ ماچون شاعرانِ موضع‌مندی بودند ماندگار شدند، «میرزاده عشقی» و «عارف قزوینی» شاعرانِ درجه یکی نبودند ولی به خاطر موضع‌مندی و آن موضع انقلابی و انسانی که در شعر خودشان داشتند، رنگِ ماندگاری خورده و مُهر تأیید مردم روی شعر آنها خورده است.
حتی خود نیما به اعتبارِ نوآوری و بدعت‌شکنی و ساختارشکنی، نیما نشده است که ما می‌گوییم «پدر شعر نو»، بلکه به خاطر آن موضعی که در مقابل استبداد و نظام فاسدِ رضاخانی و ستم‌شاهی داشت «نیما» شده است، بسیاری از شاعران هم‌پا و حتی بزرگتر از نیما بودند ولی نامی از آنها نیست ولی نیما در عین ساختارشکنی بوده و خلاف‌آمدِ عادت شعر گفتن، شاعر موضع‌مندی بود و به خاطر آن موضع‌مندی‌اش ماندگار شده است؛ بنابراین رمز ماندگاری شاعران در کنار موضوع، موضع‌مندی است.


واقعاً نقطهٔ تلاقی شعر انقلاب اسلامی و شعر عاشورایی کجاست؟
شرف‌شاهی: حضرت سیدالشهدا در آخرین لحظات در میدان فرمودند «هَل مِن ناصرٍ یَنصُرنی» درواقع حضرت تکلیفش با آن جماعت روشن بود و می‌دانست که آنها به قصد کشتن ایشان ایستادند، به این سبب دعوت حضرت دعوتی بود عصرها و نسل‌های آینده که پیام سرخِ حضرت را منتقل بکنند. من معتقدم که در ادبیات آئینی به ویژه در ادبیات عاشورایی ما ظرفیت‌های بسیار فراوانی وجود دارد که این ظرفیت‌ها شناخته نشده و بجا مورد استفاده قرار نگرفته است؛ به عنوان مثال ما چنانچه که آقای اِکرامی‌فر فرمودند جایی که نام امام حسین می‌آید و عشق و ارادتی که مردم به ایشان دارند، گوش‌ها همه تیز می‌شود، حواس‌ها همه جمع می‌شود، در یک چنین محفلی یا محافلی واقعاً حیف است شعرهای ما رنگی از سخنان آن حضرت نداشته باشد، به هر حال ما انبوهی از شعرها را داریم که این شعرها جنبهٔ کلی‌گویی دارد و متاسفانه یک انحرافی در ادبیات آئینی و یا ادبیات عاشورایی ما ایجاد شده است و آن جریان کاذبی است که در جریان جشنواره‌ها یا سوگواره‌هاست یا جریانِ کسانی است که فقط به دنبال اشک گرفتن و داغ کردن منبرهای خودشان هستند یا کسانی که دنبال شهرت یا انگیزه‌های دیگری هستند، در صورتی که ادبیات عاشورایی اخلاص می‌طلبد.
نکتهٔ مهم دیگر درخصوص روزگار ما و وضعیت فعلی ما این است که ما در یک جغرافیای پرآشوبی زندگی می‌کنیم به لحاظ استراتژیک، سرزمین ما در وسط چهارراه جهان واقع شده است و همیشه مورد طمع بوده و مردم ما باید همیشه آن روحیهٔ ایستادگی، بیداری و هوشیاری خودشان را حفظ کنند و لازمهٔ رسیدن به این مسئله این است که ما همچنان ادبیات عاشورایی، انقلابی، پویا و بیدارگرانه را حفظ کنیم.
 نکتهٔ دیگری که در این مجال شایان ذکر است بحث مدیریت فرهنگی ناکارآمدی است که درواقع بلاها از آنجا می‌آید، اگر ما مدیران فرهنگیِ آگاهی داشتیم، جریان‌های ادبی را هدایت می‌کردند به سمت اینکه پویاتر، خلاق‌تر و مؤثرتر در عرصهٔ جامعه ظاهر شوند و در بسیاری از مواقع اگر انحراف و کجی‌ای در این مسیر پدید آمده، یا زاییدهٔ جهل و ناآگاهی نامدیران بوده و یا اینکه به هر حال این جماعت قصد و نیت ناثوابی داشتند که باید نسبت به این موضوع هم با حساسیت برخورد کرد.
نکتهٔ دیگر هم درخصوص رویکردهایی که در چند سال اخیر در ادبیات آئینی ما پیدا شده است، باید نسبت به آن هشدار داد، اشخاصی هستند که با سروده‌های خودشان به دنبال ایجاد تفرقه هستند و اشعار اینها مورد استفاده قرار می‌گیرد و علیرغم سفارش بزرگان به اینکه شاعران آئینی وارد چنین حوزه‌ها نشوند ولی متاسفانه همچنان بر این کار مُصر هستند.
کسانی که بر طبل تفرقه می‌کوبند؟
شرف‌شاهی: بله.
اِکرامی‌فر: وقتی ما صحبت از شعر آئینی و شعر آئینی بعد از انقلاب می‌کنیم دو نکته وجود دارد: یکی اینکه با قبل متفاوت است، آن چیزی که به ذهن من می‌رسد اینکه در شعر آئینی قبل از انقلاب همهٔ عاشورا نیست بخشی از عاشوراست، به عبارت دیگر تابلویی است که در آن امام حسین است و حضرت زینب و یکی دو نفر دیگر، آنجا شما حر را، دوطفلان مسلم و بقیه را نمی‌بینید. تابلوی شعرِ عاشورایی بعد از انقلاب، یک تابلوی کاملی است، همهٔ اجزا و عناصر کربلا از اولیاء در کربلا هستند.
نکتهٔ دوم اینکه ما کمتر در شعر آئینی قبل از انقلاب اشقیا را می‌بینیم، همیشه آدم‌هایی هستند ولی در شعر بعد از انقلاب می‌بینیم ضمن اینکه با روز هم پیوند می‌خورد، وقتی که شاعر می‌آید شمر را مطرح می‌کند می‌گوید «از تبارِ تیرهٔ تیغ است شمر/ از نژادِ لغت شمشیر است شمر/ شمر یعنی اینکه در صبحی عبوس قوقولو قولو بگیری از خروس/رهن یعنی پول پیش/ شمر یعنی نقب گرگ از راه میش» (احمد عزیزی) وقتی را نگاه می‌کند می‌بیند ضمن اینکه عناصر اشقیا را در شعر می‌آورد، جریان کُل یومٍ عاشورا و کُل الارضٍ کربلا کل شهرٍ محرم را مطرح می‌کند و درواقع عاشورا را در ۱۴۰۰ سال قبل ترک نمی‌کند، عاشورا را طی زمان جلو می‌آورد و حالا در مقابل آن شاعر دیگری هم می‌گوید: «آن همه دستی که در شب طی شدند/ ابن‌ملجم‌های پی در پی شدند» (شعر خودم اگر خدا قبول کند) یا در شعر عاشوراییِ بعد از انقلاب ما می‌بینیم آن رسالت عاشورا دیده می‌شود، آن شعر آقای فرید «کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب نبود» می‌بینیم بحث رسالت یا حضرت زینب (ع) که یک رسانه است را مطرح می‌کند و می‌آید. بعد بحث اسطوره و حماسه در شعر بعد از انقلاب است. راجع به فرمایشی که آقای اسماعیلی داشتند چگونگی، من چرایی را هم به آن اضافه می‌کنم و معتقدم شاعر بعد از انقلاب به چرا و چه و چگونه اشاره می‌کند، فقط توصیف نمی‌کند و بحث هیهات من الذله آر مطرح می‌کند «اگرچه واژگون ازین فتادست/ ولی در طول تاریخ ایستادست» نقد اجتماعی می‌کند «تو نه از زنگی نه از رومی حسین چهارده قرن‌ست مظلومی» یعنی دارد شرایط عاشورایی که در ذهن مردم است را نقد می‌کند و بعد پیوند دادند، درواقع الگو قرار دادن شخصیت‌های عاشورا؛ شما در شعر معاصر امام حسینی را می‌بینید که شخصیت اولِ سریال کربلاست، الگوست؛ بر او نمی‌شود گریه کرد بلکه در برابر او باید گریه کرد، این متفاوت است، انسانی که بر او می‌شود گریه کرد دیروز می‌شود کسی که در برابر عظمت او می‌شود گریه کرد و «او که حسین یک جماعت سر ندارد/علی‌اکبر علی‌اصغر ندارد» تمام شده است «حسین ما خدای عاشقان است/حسین عاشق‌ترین مردم جهان است/اگرچه واژگون از این فتادست/ولی در طول تاریخ ایستادست».
یکی دیگر از تفاوت‌های شعر عاشورایی بعد از انقلاب همان بحث موضوع‌مندی و موضع‌مندی شعر انقلاب است به عبارت دیگر شاعر بعد از انقلاب موضع عاشورایی دارد، موضوع عاشورایی مسئلهٔ دوم اوست به عبارت دیگر خیلی وقت‌ها از عاشورا استفاده می‌کند برای اینکه حرفهای خودش را بگوید، شرایط روز را با شرایط عاشورا پیوند می‌زند و در واقع گاهی وقت‌ها جای امام‌حسین‌(ع) می‌نشیند و صحبت می‌کند، گاهی وقت‌ها جای شخصیت‌ها می‌نشیند و صحبت می‌کند. گاهی وقت‌ها می‌خواهد حرف امام حسین را بزند، شعر آقای خوش‌دل «نخست بزرگ فلسفهٔ قتل شاه دین این است که مرگ سرخ...» فرمایش امام حسین را تبیین می‌کند و این یک شعرِ تبیینی در ارتباط عاشورا است که تبیین می‌کند. یا شعری از علامه شهید بلخی که می‌گوید: «تأسیس کربلا نه فقط بهر ماتم است/دانشسرای و مکتب اولاد آدم است/ از خیمه‌گاه سوخته تا ساحل فرات، تعلیم‌گاه رهبر خلق دو عالم است» و بقیه موارد. بعد می‌بینیم این شعراء اصلاً بحث عاشورایی یک بحث دیگری است در نگاه آنها و حسین قبل از انقلاب با حسین بعد از انقلاب در نگاهِ شاعران خیلی متفاوت است، موضوع ما حسین بوده الان شاعر از موضع امام حسین دارد صحبت می‌کند و شعر می‌گوید.


این ۱۰، ۱۱ نکته‌ای که گفتم مانند همه هستند، چرایی اسطوره و حماسه، عاشقانه بودن، اجتماعی بودن، اولیاء و اشقیا بودن، پیوند دادن عاشورا با شرایط روز و نکتهٔ آخری که می‌خواهم عرض کنم این است که شعر عاشورایی امروز توانسته خودش را با اقتضائات ادبی روز پیوند بزند یعنی اینطوری نیست که بگوییم حالا ما فقط ترجیح‌بند و ترکیب‌بند می‌گوییم، یک ترکیب‌بند ۱۵ بندی می‌گوییم، نه! ما شعر سپید عاشورایی داریم، طرح عاشورایی داریم و می‌شود گفت شعراء توانستند یک مفهوم عاشورا را هم به روز بکنند و هم از قالب‌های روز برای بیان آن استفاده کنند. و به نظرم این مهم است که ما کم توجه کردیم که نمونهٔ بارزش را هم ما در شعرهای یکی از دوستان‌مان آقای شکارسری و بقیه عزیزان می‌بینیم، نمونهٔ اعلای آن هم «گنجشک و جبرئیل» آقای حسن حسینی است. می‌خواهم بگویم شعر شاعر امروز در ۱۴۰۰ سال قبل نمانده، ۱۴۰۰ سال قبل را آورده و با شرایط زندگی امروز و اقتضائات روز پیونده زده و آن را به روز کرده و براساس نیاز جامعه ارائه کرده است.
اسماعیلی: من باز تأکید می‌کنم ما شاعران خوب در نسل امروز زیاد داریم یعنی شاعران جوانی که هم از لحاظ دانش ادبی و هم از لحاظ بینش ادبی در حوزهٔ معارف اسلامی، تاریخ اسلامی و فرهنگ اسلامی دارند خوب کار می‌کنند، آثار فاخر و ماندگار فراوانی سرودند ولی یک بخش قلیلی هم از شعر آئینی و عاشورایی ما به یکسری آفات و آسیب‌ها مبتلا است که راهکارش این است که ببینید من به عنوان عزادار حسینی وقتی می‌روم در یک مجلس شرکت می‌کنم نباید نقش منفعل داشته باشم، یعنی وقتی می‌بینم مثلاً آقای شرف‌شاهی یک غزلی می‌خواند راجع به امام حسین که دو سه بیت آن اصلاً دروغ و تحریف است و مستند نیست، باید سریع آنجا اعتراض بکنم بگویم سند بیت شما اینجا چیست به من بگو؟ و خود شاعران وقتی این اعتراض‌ها را ببینند و با این حساسیت‌های اجتماعی مواجه شوند در کارهای بعدی خودشان یک مقدار با دقت نظر و تأمل و مطالعه بیشتری شعر می‌گویند و یکی هم ناگزیر می‌شوند وقتی یک حرفی را به بزرگان دین نسبت می‌دهند در پاورقی شعرشان سندشان را قید می‌کند که این حدیث است یا آیه است یا فلان. یا ذاکران اهل‌بیت وقتی یک شعری را می‌خوانند و مثلاً یک قسمت شعر مشکل دارد آن جمعیت به شعر دقت کند اگر در کنار گریه که ثواب بسیار فراوانی دارد دقت کنم سخنران راجع به امام حسین دارد چه می‌گوید، مداح چه شعری می‌خواند خودبه‌خود این آسیب‌ها و آفت‌ها اصلاح می‌شود. یعنی وقتی مداح و ذاکر ما ببیند با یک نسل فرهیخته و فهیم روبه‌رو است که مچ او را می‌گیرند، یقه او را می‌گیرند وقتی حرفِ غیرمستندی بگویند دیگر دفعهٔ بعد شعرش را با دقت انتخاب می‌کند، با دقت‌نظر و تأمل بیشتر. ما باید به این سمت و سو برویم که هم شاعران و هم نسلی که مخاطب شعر هستند به این ظرایف دقایق بیشتر دقت کنند.

منتشر شده در ویژه نامه روایت امروز روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.