۶ اسفند ۱۳۹۷ - ۱۵:۴۲
کد خبر: 646142

مازندران- در اسفند به آخرین چیزی که فکر کنی شاید جشنواره باشد.

به گزارش قدس آنلاین، در اسفند به آخرین چیزی که فکر کنی شاید جشنواره باشد.

اپیزود اول:

مشغول غرقه کردن استکان ها در آب و وایتکس ام که موبایل، صدایم می زند. برمی دارم. آنطرف خط، خانومی ست از اراک. خبر می دهد نشریه روستایی مان از قضا در چند بخش حائز رتبه شده.

بابت دعایی که اینقدر زود اجابت شده، شکر می کنم خدا را. دو روزی می شود که می خواستم اتفاقی بیفتد و جوری رقم بخورد که از شهرم، محله ام، خانه ام و خودم بروم بیرون.

انگار گاهی باید عمیق دست به دامان شد. او بی گمان می شنود.

 دوم:

این تماس خاص برای هشت نفر پژواک داده می شود. برای هشت قلم بدستی که یکسالی ست گردهم آمدند تا یک آبادی را صاحب نشریه کنند.

به شیوه خودشان حالا آن هشت تفنگدار سرحالی شان را دارند بروز می دهند.

یا خدا! جایزه نقدی اش چقدر بود...؟ مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد... باید یه وَن بگیریم برای تندیس ها... کی فکرشو می کرد وزارت ارشاد، جشنواره نشریات روستایی و عشایری برگزار کنه...؟ اراک، اراک، اراک نبود؟ جا نمونی... چرا حالا اختتامیه رو مؤکول نکردن اون ور سال...؟ وااااااای قلبم! پایان بندی محشر دیگه مگه چیه، لامصب؟

و من همانطور که شادی گروه را شادی می کنم، چند پیس شیشه شوی به آینه قدی می زنم و به زنِ داخل آینه می گویم: پیروزی تیمی، اولین جشنواره ای بود که تویش حائز مقام و متاع شدیم.

سوم:

باید چمدان ببندم. ببندیم. و اسفند را با همه گشایش ها و غم هایش دوست بداریم و تمام زندگی را. جشنواره انگار دارد می گوید از دلپذیری بعضی روزها چند برش پس انداز کن برای فردا. برای روزهای خاکستری و مبادا.

چقدر کسب رتبه های گروهی شبیه دستپخت عزیز کیف می دهد و مزه اش می تواند سرمست کند! چقدر جای آقاجان خالی ست... که بفرمایند: «راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست».

اسفند نوشت: کاش دلتنگی لکه ای بود تَه استکان که در محلول آب و سفیدکننده می شد خلاص شد از دستش.

انتهای پیام /

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.