براساس اطلاعات مرکز آمار در حال حاضر ۲میلیون و ۹۰۰ هزار نفر بیکار در کشور داریم که از این تعداد ۹۵۵هزار و ۴۰۰ نفر تحصیلات دانشگاهی (۴۰/۹درصد) دارند. ۴۴۱هزار و ۵۰۰نفر (۲۸درصد) از دانش‌آموختگان مرد و ۵۱۳هزار و۹۰۰ نفر (۶۸/۸) هم دانش‌آموختگان زن هستند.

آموزشِ بی‌کاری/ استعدادیاب‌ها چگونه شناسایی می‌شوند؟

به گزاش قدس آنلاین، براساس اطلاعات مرکز آمار در حال حاضر ۲میلیون و ۹۰۰ هزار نفر بیکار در کشور داریم که از این تعداد ۹۵۵هزار و ۴۰۰ نفر تحصیلات دانشگاهی (۴۰/۹درصد) دارند. ۴۴۱هزار و ۵۰۰نفر (۲۸درصد) از دانش‌آموختگان مرد و ۵۱۳هزار و۹۰۰ نفر (۶۸/۸) هم دانش‌آموختگان زن هستند.

وظیفه اصلی آموزش و پرورش شکوفا کردن درونی شایستگی‌هاست/محمود امانی، دبیر کل شورای عالی آموزش و پرورش
آموزشِ بی‌کاری

نظام آموزشی کشور سه مأموریت کلی در قبال تمام دانش‌آموزان دارد که این سه مأموریت تمام چیزها را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

مأموریت اول: مدرسه دانش‌آموزان را به یک کفایتی در یادگیری برساند. مدرسه باید شایستگی پایه را در بچه‌ها بپروراند تا این‌ها درونی و ماهر بشوند، در واقع تبدیل به یادگیرندگان مادام‌العمر بشوند. مثلاً یادگیری زبانی یکی از این‌هاست، حساب کردن، مهارت‌های تفکر و مهارت‌های فرایندی جزو این دسته است.

مأموریت دوم: مدرسه دانش‌آموزان را در ساحت‌های ۶گانه دینی، علمی، اجتماعی، اقتصادی و... به یک حد متوازن رشد برساند.

مأموریت سوم: هر کشوری به آموزش و پرورش یک مأموریت ویژه می‌دهد. در ایران مأموریت ویژه ما «هویت‌سازی» است؛ هویت ایرانی اسلامی. آموزش و پرورش از چه طریقی این کار را می‌کند؟ برخی می‌گویند تربیت کنیم و برخی می‌گویند پرورش بدهیم. پرورش درون‌زاست. علاوه بر این دانش‌آموز باید بر پایه استعداد و علاقه‌اش راهش را انتخاب کند.بنابراین آموزش و پرورش باید این فرصت‌های انتخاب را برای تمام دانش‌آموزان فراهم کند.

نقطه اول آموزش و پرورش شکوفا کردن درونی شایستگی در آدم‌هاست

بسیاری فکر می‌کنند استعداد صرفاً درون افراد است. در کنار این باید بدانیم که هیچ چیز به اندازه موفقیت، موفقیت نمی‌آفریند. یعنی یک فرد در مسیر آموزش خودش وقتی یک کار را با موفقیت به انجام می‌رساند به مراحل بعدی همان دسته کار می‌رود و با حفظ مهارت، استعداد را در خودش به وجود می‌آورد. مدرسه باید محلی برای پرورش نخبگی(نه جداسازی نخبگان) باشد. همه افراد در این مقوله قرار می‌گیرند. در اینجا کثرت موقعیت‌های یادگیری حرف اول را می‌زند. آیا در این زمینه ما نیاز داریم که خطی بکشیم و بگوییم همه باید بر اساس نیاز جامعه حرکت کنند و یا استعداد؟ نه. نقطه اول آموزش و پرورش شکوفا کردن درونی شایستگی در آدم‌هاست. اما این‌ها مربوط به آموزش و پرورش عمومی است یعنی از ابتدا تا پایان دوره اول متوسطه. از دوم متوسطه بخشی نیمه تخصصی می‌شود و مسئله تنوع انتخاب‌ها مطرح می‌شود.

شاید کسی به این تشخیص برسد که باید برود سراغ کار. ممکن است فردی بگوید در این مدل و رشته من موفق نخواهم شد پس بروم در بخشی دیگر تلاشم را معطوف کنم شاید به موفقیت برسم. شاید کسی بر مبنای نیاز بازار انتخاب کند. بگوید در این رشته در بازار نیاز وجود دارد و اگر من به این رشته بروم شاید بتوانم شغل پایداری داشته باشم. مهم این است که تنوع داشته باشیم تا فرد بتواند در دوم متوسطه انتخاب کند.

استعدادیاب‌ها چگونه شناسایی می‌شوند؟

در حال حاضر طرح «شهاب» تمام دغدغه‌ها را در مقام نظر نمایندگی می‌کند و از قابلیت دفاع بالایی برخوردار است. اما در مقام عمل به دلیل محدودیت‌های جدی که این نوع کار دارد شاید نشود خیلی موفق دانست. مثلاً طول روز مدرسه‌ای باید طولانی‌تر باشد یا اینکه معلم‌ها علاوه بر کار آموزشی که انجام می‌دهند باید توانایی راهبری استعدادها را هم داشته باشند و لازم باشد نقش‌های دیگری را هم بر عهده بگیرند. شاید برای اجرای کامل طرح شهاب باید شرایط را ببریم به سمتی که معلم‌ها تمام‌وقت باشند. پس باید شرایطش را مهیا کنیم.

برای تغییرات سخت به یک «تصمیم ملی» نیاز داریم

اکنون بیشتر مدرسه‌های ما به کلاس کاهش پیدا کرده است. مدرسه گروه سرود دارد، نماز دارد، کار جمعی دارد، مناسبت‌ها پررنگ است، بازی و ورزش و مسابقات مطرح است. تشکیل گروه‌های کلوپی خودجوش مطرح است.

این‌ها فعالیت‌هایی است که مدرسه را از کلاس درس متمایز می‌کند؛ اگر می‌خواهیم مدرسه عوض بشود باید تن بدهیم به لوازمش، نیازها و دردسرهایش. برای تغییرات سخت به یک «تصمیم ملی» نیاز داریم.

پرسش‌های کلی در انتظار پاسخ‌های جزئی/هادی ذالکی

ما با دو مفهوم مواجه هستیم؛ یکی هدایت تحصیلی به معنای انتخاب رشته است که در پایه نهم و دهم صورت می‌گیرد و دیگری بحث هدایت استعدادها و علایق و پیوندش با نیازهای کشور که به عنوان بازار کار از آن یاد می‌کنیم. با این حال بد نیست پرسش‌هایی را مرور کنیم که پاسخ به آن‌ها می‌تواند ما را به سمت برنامه‌ریزی بهتر برای نظام آموزش و پرورش راهنمایی کند.

اگر بحث بر سر هدایت استعدادها و شناسایی آن‌ها در نظام آموزش و پرورش باشد باید پرسید «استعدادها کجا شناسایی می‌شوند و دانش‌آموزان چگونه از استعدادها و علایقشان آگاه می‌شوند؟ آیا کتاب‌های درسی ما به شناسایی استعداد و علایق کمک می‌کند؟ آیا نظام مشاوره‌ای داریم که در کنار خانواده به وی کمک کند دانش‌آموز استعدادش را بشناسد یا نه؟

به همین منظور برنامه «شهاب» قابل نقد و بررسی است. شهاب به معنای شناسایی و هدایت استعدادهای برتر است، حال اینکه استعداد برتر می‌تواند از بین دانش‌آموزان باشد و هم استعداد برتر دانش‌آموز را مدنظر قرار دهد. این طرح حدود ۱۰ سال سابقه دارد. بنیاد ملی نخبگان حامی مالی آن بوده و از دوره ابتدایی هم شروع می‌شود. کارشناسان معتقدند این برنامه روی کاغذ در حال اجراست اما در عمل نه.

در این مسیر همچنین با مبحث مهمی به نام «هدایت تحصیلی» مواجهیم. هدایت تحصیلی جایی است که استعداد و علاقه را به نیاز جامعه متصل می‌کند. در قسمتی از مسیر تحصیل، دانش‌آموز باید رشته کاری خود را انتخاب کند. اینکه از چه سنی مهم است و بچه‌ها باید از آن سن دروس تخصصی‌تر را بگذرانند اهمیت دارد.

پس از آن با پرسش‌های دیگر روبه‌رویم: آیا بچه‌های علوم پایه نیاز نیست مهارتی بیاموزند؟ ریاضی‌ها لازم نیست از علوم انسانی چیزی بدانند؟ آیا می‌توانیم انتظار داشته باشیم دانش‌آموز بدون فهم منطق و فلسفه و مباحث جامعه‌شناسی، علوم تجربی بخواند؟ درس‌های ما بر اساس چه نگاهی به تعلیم و تربیت شکل گرفته است، زبده‌ترین استادان ما احتمالاً بتوانند مسئله را روی کاغذ حل کنند!

القصه اینکه گرایش شاخه‌ها با توجه به نیاز بازار هر پنج یا ۱۰ سال متفاوت می‌شود. دهه ۸۰ به سمت ریاضی، دهه ۷۰ علوم انسانی و الان علوم تجربی. هر دهه چالش اساسی داشتیم. باید بازبینی کنیم آیا با همان نظام گذشته می‌توان به آموزش و پرورش نگاه کرد؟ در دنیایی که همه چیز بین‌رشته‌ای شده نیازی به تغییر نداریم؟ ما این‌قدر تخصص‌گرایی می‌کنیم که خاصیت بین‌رشته‌ای بودن را فراموش می‌کنیم. اگر بخواهیم چیزی را تغییر دهیم آیا معلم‌ها آماده‌اند؟ همه این‌ها به کنار، شاید لازم باشد تغییری در نظام کار رخ دهد. چه باید کرد؟

در نسبت «کار» و «مدرسه»/هادی راه‌چمندی، معلم متوسطه

نسبت «کار» و «مدرسه» یا «آموزش‌وپرورش» یک نسبت فرهنگی است که از آن تعبیر به «فرهنگ کار» می‌کنیم. البته هر نهادِ دارای وجه تعلیم و تربیت مانند خانواده، مسجد، صداوسیما و عموم رسانه‌ها چنین نسبتی را با مقوله «کار» دارند. معلم، محتوای درسی، محیط مدرسه و هر آنچه در نهاد رسمی تعلیم و تربیت با دانش‌آموز ارتباط دارد، کیفیت این نسبت را تعریف و تعیین می‌کند. این نسبت هم می‌تواند به ارتقای فرهنگ کار در دانش‌آموز منجر شود، هم برعکس، سبب ایجاد رخوت و تن‌پروری در او شود. برای نشان دادن این نسبت، مثال‌هایی می‌زنیم که در مدارس ما قابل‌ مشاهده است.

فرهنگ اشاعه شده از طریق برنامه درسی «آشکار» یعنی کتاب‌های درسی، محتوای آموزشی و فعالیت‌های رسمی تعریف‌شده، همه‌ تأثیری نیست که مدرسه می‌تواند بر مخاطبان خود بگذارد. علاوه بر برنامه درسی آشکار، برنامه درسی «پنهان» ازجمله رفتار و سلوک معلمان و اولیای مدرسه و روابط بین دانش‌آموزان نیز تأثیر قابل‌توجهی بر شکل‌گیری فرهنگ کار در دانش‌آموزان دارد. چه‌بسا اثری که دانش‌آموزان به‌ویژه در سنین پایین‌تر، از برنامه درسی پنهان می‌پذیرند، بیش از بخش رسمی و آشکار برنامه‌های مدرسه باشد.

تلاش، دقت، وجدان کاری و عدالت یک معلم در شکل‌گیری نوع نگاه نسل آینده به مقوله «کار» مؤثر است. بخواهیم یا نخواهیم دانش‌آموز از معلمان و مسئولان مدرسه الگو می‌گیرد. نحوه ارزش‌یابی ما از دانش‌آموزان، به آن‌ها این پیام را می‌دهد که هرکس به‌اندازه تلاش خود امتیاز گرفته است یا خیر. فراوان اتفاق افتاده دانش‌آموزی در درسی نمره کامل را می‌گیرد که به اذعان خود او هیچ مطالعه‌ای نداشته است.

یکی از روش‌های معمولِ ما برای ترغیب و تشویق دانش‌آموزان به درس خواندن، وعده داشتن زندگی راحت در آینده است. نخستین برداشت دانش‌آموز از این برخورد، این خواهد بود که کار و تلاش مخصوص دوران تحصیل است و بس. این روش که بیشتر در خانواده‌ها و آن‌هم همراه با تخریب برخی مشاغل مورداستفاده قرار می‌گیرد، غیر از زیرسؤال بردن اصل «کار و تلاش» در زندگی، ذهنیت نوجوانان ما را درباره بسیاری از مشاغل ضروری جامعه تخریب می‌کند.

فرهنگ کارآفرینی و مهارت‌افزایی یکی دیگر از نسبت‌های دو مقوله «کار» و «مدرسه» است که اغلب در مورد مدارس فنی و حرفه‌ای و کاردانش طرح می‌شود. می‌دانیم بسیاری از مشاغل نیازمند تحصیلات دانشگاهی نیستند. آموزش‌وپرورش در یک هدایت تحصیلی موفق و البته در هماهنگی با سایر نهادها می‌تواند زمینه ایجاد بسیاری از مشاغل را متناسب با ظرفیت‌های بومی هر منطقه فراهم کند. وقتی کشف استعداد و هدایت تحصیلی به‌طور موفق انجام گیرد، افراد در کارهایی مشغول می‌شوند که علاقه دارند و در کیفیت و بهره‌وری کار آن‌ها تأثیر مثبت می‌گذارد.

با همه تأکیدی که بر اصل «کار و تلاش» می‌کنیم، جهت‌دهی به کار و شغل نیز از اهمیت اساسی برخوردار است. برخی از کارها و مشاغل، جنبه تولیدی دارند و برخی جنبه مصرفی. ضمن اینکه از داشتن بسیاری از شغل‌ها در حوزه مصرف مانند خرید و فروش کالاها و خدمات ناگزیر هستیم، اما شغل‌هایی که در حوزه تولید قرار می‌گیرند در اولویت والایی هستند و اساس اقتصاد جامعه بر پایه‌های تولید استوار است.

اگر صنعت ما در عرصه فناوری‌های نوین پیشرفت کند، بدیهی است فرد و جامعه بسیار منتفع خواهند شد. این جهت‌دهی در مورد دوگانه‌ کارها و مشاغل «مفید و غیرمفید» و «حقیقی و کاذب» نیز یکی از مواردی است که بهترین فضا برای پاسخگویی به آن مدرسه است.

فرهنگ کار جمعی و مشارکتی از دیگر عرصه‌های نسبت میان «کار» و «مدرسه» است. مدرسه، محیط زندگی نوجوانان ماست و خود آن‌ها می‌توانند در اداره آن سهیم باشند. جالب است که در این زمینه، برخی از مدارس از خانواده‌ها موفق‌تر هستند؛ یعنی نقش‌هایی برای دانش‌آموزان تعریف‌شده و آن‌ها مسئولیت‌هایی را برعهده‌ گرفته‌اند.

اردوهای جهادی نمونه‌ای موفق از یک طرح جامع برای ترویج «فرهنگ کار» است. در این الگو، اصلِ کار و تلاش ارج نهاده می‌شود، جهت‌دهی تولیدی دارد و مفید است، کمک به مستضعفان و نیازمندان حقیقی است و رضای خداوند، روح حاکم بر آن است. چشم‌پوشی از منافع شخصی و کار برای رفاه و پیشرفت دیگران از دیگر وجوه این طرح مقدس است؛ فراتر از گزاره «کار مساوی است با پول».

آموزش و پرورش نباید تک‌بعدی باشد/دکتر مرتضی کرمی عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی

آموزشِ بی‌کاری

بهتر است از اینجا شروع کنیم که ما در مقطع متوسطه دروسی را داریم که با مباحث اشتغال و شهروندی و نه دانشگاه و شغل و قوای تفکر ارتباطی ندارند. درواقع دروسی که نه به‌درد دنیای بچه‌ها می‌خورد و نه آخرت آن‌ها.

با این توضیح، آموزش متوسطه را باید مقطعی بدانیم برای پذیرش مهارت‌های اشتغال‌پذیری. در برخی کشورها مهارت حل مسئله، قدرت کار تیمی، سواد کار پایه با کامپیوتر یا داشتن یک سواد مالی و شم اقتصادی، منجر به بالا رفتن توانایی برای کارآفرینی است. با این حال سعی می‌کنم مسائل و کار را از زاویه برنامه درسی مورد توجه قرار دهم.

ایجاد فرهنگ کار در گرو آموزش مهارت‌های اشتغال‌پذیری است. به‌طور مثال باید مشخص کنیم دانش‌آموزان در چه مواردی باید توانمندی‌هایشان افزایش پیدا کند؟ در هفت یا هشت موضوع متمرکز شویم و خروجی بگیریم. این کار هم به‌اجبار معنایش این نیست که به‌صورت کتاب درسی تعریف شود.

آموزش و پرورش نباید تک‌بعدی باشد

ببینید در سند تحول بنیادین در آموزش و پرورش هم صحبت از ساحت‌های شش‌گانه می‌کند و حرف از یک بعد خاص نیست. یکی از این ساحت‌ها مقوله تربیت اقتصادی است. با این حال برای آموزش این موارد بهتر است.

برنامه درسی و آموزشی مبتنی بر پیامد داشته باشیم. یعنی نوع برنامه‌ریزی در ابتدا مشخص می‌کند که در انتها می‌خواهید به کجا برسید و با توجه به انتها، سیر و حرکت در مسیر را مشخص می‌کند. وقتی مسیر مشخص شد، می‌توانیم جایگاه درس را در این مسیر مشخص کنیم که نقش این درس در این یادگیری‌ها چیست.

در این مدل، کارکرد آموزش متوسطه یک کارکرد چندگانه است. کارکردهای چندگانه که پس از چهارسال دانش‌آموز باید به آن برسد را تصریح می‌کند و آن می‌شود نصب‌العین کتاب‌های درسی و معلمان ما. نوع کارکردی که در آموزش متوسطه قائل هستم نوعی عام‌گرایی است در مقابل تخصص‌گرایی.

مشخص کردن اجباری مسیر دانش‌آموز یک خطای بزرگ است

به نظر من مشخص کردن اجباری مسیر برای دانش‌آموز، یک خطای بزرگ است. شغل جزئی از هویت ماست. چرا این موضوع به این مهمی را می‌خواهیم در ۱۴ یا ۱۵ سالگی تعیین‌تکلیف کنیم؟

یکی از ضعف‌های ما در کتاب‌های درسی این است که درس‌های اختیاری نداریم و تمام درس‌ها اجباری است. دانش‌آموز دوره متوسطه ما نیاز دارد شهروند خوب بودن را آموزش ببیند. مهارت‌های اجتماعی لازم را بیاموزد. در حال حاضر دانش‌آموزان دوره متوسطه ما تفکر انتقادی ندارند، نحوه اعتراض را نمی‌دانند، استقلال فکری ندارند. این موارد چیزهایی است که باید آموزش ببینند.

در حال حاضر در برنامه درسی آموزش متوسطه، اشتغال‌پذیری و مهارت‌هایی که بتواند فرد را برای بازار کار آماده کند نداریم. به‌جز فنی‌وحرفه‌ای که مشخصاً برای بازار کار تربیت می‌کند. فرایندی که دانش‌آموز متوسطه را برای فضای کار آماده کند نداریم.

نگاه حرفه‌ای به مدارس ابتدایی در کشورهای موفق/زینب اصغریان

آموزشِ بی‌کاری

در بسیاری از مدارس کشورهای موفق، اصل بر «عدم محوریت آموزش» در دوران ابتدایی و یا «آموزش حرفه‌محور» از دوران ابتدایی است. بسیاری از این مدارس، آموزش مشاغل را از دوران کودکی آغاز کرده‌اند.

این نوع نگاه متفاوت موجب شده است شکوفایی جهشی را پیش رو داشته باشند. اهمیت کار و توجه دادن کودکان و هدایت آن‌ها از دوران ابتدایی به اشتغال موجب شده است تا ضمن کسب توانمندی‌های لازم، به ابعاد غیردرسی و انسانی و مهارت‌های اجتماعی نیز بهای فراوانی داده شود، چراکه این اتفاق در آینده کشورها نقش مهمی را رقم خواهد زد و این نگاه متفاوت رشد متفاوتی را به همراه داشته است.

شیوه متفاوت تدریس در مدارس ابتدایی ژاپن

آموزش ابتدایی، محور سرنوشت‌ساز توسعه ملی ژاپن درآمدی بر فرهنگ آموزش در مدارس ژاپن است و موفقیت‌های فراوانی را نصیب این کشور کرده است. شاید بتوان گفت متفاوت‌ترین نظام آموزش ابتدایی متعلق به این کشور است.

معلمان ژاپنی عقیده دارند دانش‌آموزان این مقطع برای یادگیری علم به مدرسه نمی‌آیند بلکه هدف از مدرسه دیدار دوستان است. در مدارس ابتدایی به بازی، کاردستی، موسیقی و خانه‌داری - آشپزی و خیاطی و نظافت- توجه بسیار می‌شود. این‌گونه برنامه‌ها یک سوم اوقات دانش‌آموزان را به خود اختصاص می‌دهد. دانش‌آموزان مدارس ژاپن از همان کلاس اول ابتدایی در برنامه‌ای با عنوان به سوی کار به یادگیری و انجام حرفه‌هایی مانند زراعت و صنعت می‌پردازند.

برخی اندیشمندان می‌گویند: مردم ژاپن به آموزش و پروریدن منابع انسانی خود بسیار توجه و تأکید دارند، برخی دیگر از پژوهشگران جهش ژاپن را ناشی از ویژگی‌های فرهنگی خاص ژاپنی‌ها می‌دانند و برخی نویسندگان توانایی‌های ژاپنی‌ها را برای «کار گروهی» کلید موفقیت آن‌ها می‌دانند.

هیچ دانش‌آموزی در ابتدایی مردود نمی‌شود. هیچ دانش‌آموزی از مشارکت در فعالیت‌ها منع نمی‌شود. دانش‌آموزان ابتدایی و پیش‌دبستانی نظافت کلاس و مدرسه انجام می‌دهند. به باور برخی پژوهشگران در مدارس ژاپن آموزش قلب‌ها و اندیشه‌های بچه‌ها مدنظر است.

شیوه‌های تدریس مدارس ابتدایی در نظام آموزشی آلمان

هدف اصلی آموزش ابتدایی آلمان توسعه درک اساسی، مهارت‌ها، توانایی‌ها و قابلیت‌های کلیدی در میان دانش‌آموزان است. موضوعاتی که در مدارس ابتدایی آلمان تدریس می‌شود شامل: زبان آلمانی، ریاضیات، مطالعات عمومی، زبان خارجی، هنر، صنایع‌دستی- طراحی پارچه، موسیقی، ورزش، دین- اخلاق، آموزش فرهنگ، رسانه، بهداشت، زیبایی‌شناسی، موسیقی، توسعه پایدار است و جالب آنجاست که برای دروسی مانند زیبایی‌شناسی نیز واحد مجزا در نظر گرفته شده است.

برنامه‌های تحصیلی مدارس ابتدایی کانادا

براساس اهداف آموزشی آن مدرسه متفاوت است. مدارس ابتدایی کانادا دروس ریاضیات، خواندن، نوشتاری، تاریخ، جغرافیا، موسیقی، علوم، هنر، ورزش و صنایع را به دانش‌آموزان ارائه می‌دهند. در حال حاضر در برخی مدارس کانادا در سال‌های آخر دبستان زبان‌های خارجی تدریس می‌شود. البته تدریس در مدارس استان کبک از همان ابتدای دوره دبستان زبان فرانسه است.

هدف اصلی آموزش ابتدایی در کانادا خلاقیت، فراگیری و مهارت‌های دست‌ورزی است و به صنایع هم توجه جدی می‌شود.

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.