زیارت

  • حکایت مهر یک‌طرفه  و  وظیفة متقابل

    ایوان شفا

    حکایت مهر یک‌طرفه و وظیفة متقابل

    نگاهشان که می‌کنی انگار «دعوا» می‌کنند!... مدام آستین و بازوی هم را می‌کشند و رو به کسی که مقابل‌شان مسئول حساب و کتاب «غذاخوری» است؛ چیزی می‌گویند.

  • حکایت بی‌چیزی و آرزومندی

    حکایت بی‌چیزی و آرزومندی

    گاهی آدم‌ها خواسته‌هایی دارند که از دلشان بیرون نمی‌روند اما با حسابی معمولی و ذهنی، تأمین‌شدنی هم نیستند... در گیرودار خواهش و حکمت الهی یا ناتوانی‌های انسان، «زیارت» ایستاده است. بزرگان گفته‌اند که زیارت، پناهی برای آرزومندان کم‌طاقت... و خواهندگان رشیدی است که خواسته‌هایی دنیایی یا آخرتی دارند... و باور کرده‌اند که در مسیر خواهش، نیازمند مدد «دست دعایی اجابت‌شده» اند... چه اهل سؤال باشند و چه مأنوس دعا، در جسست‌وجوی «تأمین خواسته‌ها» به سوی زیارت آمده‌اند... و می‌دانند که «برآورندة آرزوها»، عطاکنندة همة آرزوهاست و در آستان فضل او، کوتاهی و بلندی معنایی ندارد.

  • بدون دعوت حرم نمی‌آیم

    بدون دعوت حرم نمی‌آیم

    آیت‌الله جوادی آملی که از شاگردان مرحوم الهی بوده است، در خاطرات خود نقل می‌کند: «به یاد دارم روزی در مشهد، حضور مرحوم آقای الهی قمشه‌ای رسیدم و در صحن آزادی و نزدیک مقبره مرحوم شیخ بهایی از ایشان سؤال کردم که حاج آقا! چرا امسال دیر مشرف شدید؟

  • پرواز در اتمسفر حرم

    روایت بانوی تازه مسلمان آمریکایی از زیارت امام رضا(علیه السلام)

    پرواز در اتمسفر حرم

    زهرا(ایوت) گونزالس، درست از دل آمریکا به ایران آمده، همان جایی که شاید خیلی‌ها آرزوی هجرت به آن سرزمین را داشته باشند.

  • شبگرد و روزگرد شماییم، حضرت رئوف...!

    شبگرد و روزگرد شماییم، حضرت رئوف...!

    می خواهیم حالا که روزهای میلاد است و یک پایِ قلبِ شیعه، در توس و یک پایشان در قُم می‌دود؛ از عاشقانه‌های بزرگ دَم بزنیم.

  • از پناه امام هشتم(علیه السلام) به جای دیگری نمی‎روم

    هشت روایت خواندنی از زیارت به سبک علامه طباطبایی(ره)

    از پناه امام هشتم(علیه السلام) به جای دیگری نمی‎روم

    زیارت یکی از دلپذیرترین اتفاق هایی است که می تواند روح خسته آدمی را در ساحل دریای کرامت و بزرگی یک انسان مافوق بشر، آرامش بخشد. زیارت و توسل به اولیاء الله یک رسم مذهبی است که در بیشتر ادیان مورد پذیرش قرار گرفته، اما گاهی محل پرسش و شبهه برخی افراد قرار می گیرد. سیره بزرگان و علما در زیارت اهل بیت(علیهم السلام) پاسخگوی این پرسش ها و شبهات است.

  • طرح یا معین الضعفاء /گزارش تصویری

    طرح یا معین الضعفاء /گزارش تصویری

    حسین کام شاد - این مراسم افراد تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی(ره)، بهزیستی و بیماران خاص هستند که علاوه بر اجرای برنامه‌های فرهنگی در سه وعده صبحانه، نهار و شام پذیرای آنان هستیم.

  • همه آمده اند با «عشق نوشته» هایشان...

    در گفتگو با داوران جشنواره نامه ای به امام رضا (ع) عنوان شد:

    همه آمده اند با «عشق نوشته» هایشان...

    ساری- برگزاری دوازدهمین دوره جشنواره نامه ای به امام رضا(ع) بار دیگر بهانه ای را فراهم آورده تا ارادتمندان حضرتش با «عشق نوشته» هایشان به محضرش عرض ادب کنند.

  • بهجت عارفان در حریم رضوان

    روایتی خواندنی از زیارت آیت الله العظمی بهجت(ره)

    بهجت عارفان در حریم رضوان

    روایت یک خادم از زیارت آیت الله بهجت را مرورمی کنیم: «شنیده بودم آیت الله بهجت تابستان‌ها به مشهد می‌آیند و مقیم کوی رضا(علیه‌السلام) می‌شوند.

  • «چوب پَر» خدمت در دستان یک مرجع تقلید

    «چوب پَر» خدمت در دستان یک مرجع تقلید

    حضرت آیت الله العظمی صافی نیز هر بار که به آستان فرشته پاسبان حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا(علیه السلام) مشرف می‌شوند، با چشمانی اشکبار و مشتاق دیدار یار، اذن دخول را قرائت می‌کنند و به پابوسی حضرت می‌رسند. در تمام مسیر از ورودی تا روضه منوره با روی باز و لبخند بر لب پاسخگوی ارادت زائرانی است که به ایشان ابراز علاقه می‌کنند.

  • احوالِ پای بوس و عاشق، نانوشتنی ست...

    احوالِ پای بوس و عاشق، نانوشتنی ست...

    هرچه تقلا شود، احوالِ پای بوس و عاشق، نانوشتنی ست... آن دم که رو به گنبد نور، لب می گشاید به سلام... آن دم که از شکم روزگار، دوباره زاییده می شود و دستی بند نافش را از زمین جدا می سازد... آن دم که مطهر می شود برای زیارت... و آن دم که در مهلت دلدادگی فرو می ریزد و باز بنا می شود...

  • ما یک خداحافظی از دنیا طلب داریم

    نامه‌ای دخترانه به امام رئوف

    ما یک خداحافظی از دنیا طلب داریم

    بی شک همه نامه هایی که به امام هشتم(علیه‌السلام) نوشته می‌شود، نامه‌های خاص هستند، نامه‌هایی از سرِ صدق و صفا و دلدادگی...

  • حکایت ناشادی و طراوت

    ایوان شفا

    حکایت ناشادی و طراوت

    آدم‌ها و غم‌ها در مسیر روزگار با هم مأنوس شده‌اند. آدم‌ها پذیرفته‌اند که دلشادی دنیا، «مداوم» نیست و غم‌ها، «گوشوارة گوشِ شادی‌ها»یند. آدم‌ها پذیرفته‌اند که غم‌ها و شادی‌ها زودگذراند اما ـ انگار ـ غم‌های دنیا، جای شادی‌های دنیا را تنگ کرده‌اند. آدم‌ها پذیرفته‌اند که جمعیت قبیلة غم‌های دنیا ـ انگار ـ بیشتر از شادی‌هاست.

  • هست در شهر نگاری که دل ما ببرد

    هست در شهر نگاری که دل ما ببرد

    ترک خورده و رنجور می آید... شادمان می آید... آن که قصدِ پیمان دارد، می آید... تهیدست و غنی می آید... روسیاه و امیدوار می آید...

  • حکایت بی خردی و خردمندی

    ایوان شِفا

    حکایت بی خردی و خردمندی

    چشم را که از خواب می‌گیریم و روزمان که آغاز می‌شود، هجوم دشواری‌های زندگی سرازیر می‌شوند. نداری‌ها و نیازهای بی‌پایان آدمی، دورتادور او را می‌گیرند و وسیله‌های ارتباطی و وقت‌های فراوانِ روزِ آدم‌ها را مشغول تأمینِ خود می‌کنند. چشم‌ها، فهرستِ دشواری‌ها را می‌سنجند... گوش‌ها، زبان‌ها... دست‌ها و پاها، خستة رفع نیازهای روزانه می‌شوند... و تا به خود می‌آییم، «شب» رسیده... و فرصتِ یک روز دیگر از زندگی، به پایان رسیده است.

  • حکایت آس ‌و پاسی و سرمایه‌داری

    حکایت آس ‌و پاسی و سرمایه‌داری

    وقتی هزینه‌ای ناگهانی بر سر زندگی‌مان آوار می‌شود و می‌دانیم که با پرداخت سرمایه‌ای ناچیز، نگرانی‌مان برطرف خواهد شد؛ بی‌درنگ دست‌به‌جیب می‌شویم... و اگر اسکناسی در جیب نداشته باشیم... یا موجودی حساب بانکی‌مان به‌اندازه نباشد؛ درهم‌شکسته می‌شویم. این کمترین فشاری است که «آس‌وپاسی» به آدم وارد می‌کند... احساس «نداری».

  • آمده ام اشک ها را رها کنم...

    آمده ام اشک ها را رها کنم...

    کاش این بار دلآرام تر و عمیق تر از هر بار هروله کنم سمت حرم و دلم غَنج برود و نفس زنان بگویم حضرت آقا! از کوچکی و پابرهنگی ام بیزارم. از گمراهی ام بیزارم. تهیدستی ام را دوست ندارم و از دوست داشتن های سبکسرانه ام خجالت می کشم.

  • آمده ام اشک ها را رها کنم...

    آمده ام اشک ها را رها کنم...

    من هر روز مادربزرگ های دنیا را دعا می کنم. دعا می کنم که باشند و ما را از زیر قرآن هایشان بدرقه کنند. برایمان آیة الکرسی بخوانند و در آن خنده های ته شب، بی دندانی شان را به رُخ مان بکشند.

  • حکایت تک‌روی و همراهی

    ایوان شِفا

    حکایت تک‌روی و همراهی

    ۱ـ رازداران دیجیتالی دستگاه‌های ارتباطی، وسیله‌های مطمئنی برای پُرکردن تنهایی آدم‌ها شده‌اند. گاهی آدم‌ها جزئی‌ترین رازهایشان را به حافظة دستگاه‌ها می‌سپرند اما به هم نمی‌گویند!

  • حکایت گرفتاری و خلاصی
  • در جوارتان دل نونوار می کنیم

    در جوارتان دل نونوار می کنیم

    در جوارتان فقط دل، نونوار می کنیم. رختِ کهنه و چرک و بی تابش را در می آوریم. که بوی گلاب بگیرد و عطر درود.

  • حکایت نداری و دارایی

    ایوان شفا

    حکایت نداری و دارایی

    ۱ـ به همین سادگی از کنار هم می‌گذریم... به هم نگاه می‌کنیم... نفس می‌کشیم... می‌خندیم و صدای خندة هم را می‌شنویم... اما کمی‌آن‌سوی ما، کسانی زندگی می‌کنند که نمی‌توانند جایی و کسی را ببینند... صدایی را نمی‌شنوند... یا تنفس‌شان با دستگاه است. به سادگی یک «ندیدن همیشگی»، داشته‌های مهم ما «معمولی» می‌شوند.

  • دل، باز هوای پرواز کرده است...

    دل، باز هوای پرواز کرده است...

    ای دار و ندار عشّاق! دل، باز هوای پرواز کرده است... میزبان بامرام تر از آن است که اشک های مهمانش را ندیده بگیرد...

  • خواهندگی و تردید

    ایوان شِفا

    خواهندگی و تردید

    ۱ـ بهانة نبودن وقتی درها از همه‌سو رو به ما بسته می‌شوند... وقتی «کم می‌آوریم» و به همة درها می‌زنیم تا مشکلی را حل کنیم؛ تازه می‌فهمیم که تا چه اندازه آدم‌های اطراف‌مان جُربُزة «دوستی» را داشته‌اند. بعضی از دوستان‌مان «می‌خواهند» کاری کنند اما «نمی‌توانند»... بعضی از دوستان نیز از «دسترس» خارج می‌شوند... غیب می‌شوند...

  • تنهایی و دلخوشی

    ایوان شِفا

    تنهایی و دلخوشی

    ۱ـ آه بر شیشة نگاه وقتی مقابل پنجره ایستاده باشی و از پشت سرت، صدایی جز صدای «تلویزیون» شنیده نشود... وقتی سرتاپا لبریز از «دوباره‌گویی» اتفاقی باشی که صبح برایت افتاده... اما زیر نور چراغ کم‌جان خانه، «گوش»ی برایت نباشد که دربست به تو بخشیده شده باشد...

  • آبرومندی و بی‌آبرویی

    ایوان شفا

    آبرومندی و بی‌آبرویی

    ۱ـ تغییرها و تعویض‌ها کدام از ما با نگاهی به عکس‌های نوزادی و کودکی‌مان، باورمان می‌شود که از آن موجود «پاک»... که جز خندیدن و گریستن و غذاخواهی کاری بلد نبود، تبدیل به چنین احوالی شده‌ایم؟... منظورم خوب و بدش نیست؛ تغییر احوال است. ...

  • حکایت شباهت و بی شباهتی

    ایوان شفا

    حکایت شباهت و بی شباهتی

    ۱ـ یاد آدم اصلی وقتی آدمها کسی را دوست داشته باشند، مدام تلاش میکنند گفتار و رفتار او را شبیهسازی کنند. گاهی چنان شبیه او میشوند که دیگران با دیدن گفتار و رفتار آنان، یاد آدم اصلی میافتند. وقتی شباهتها به اوج برسد، «تقلید (به معنی اجتماعی و رایج آن)» ایجاد میشود.

  • حکایت دانستن و ندانستن

    ایوان شفا

    حکایت دانستن و ندانستن

    ۱ـ دیدار کوتاه وقتی در کودکی برای نخستین‌بار ایستادیم، به ما یاد دادند و «یا علی!» گفتیم. در روزهای بعد، این اسم را فقط برای ایستادن گفتیم و بعدها که شب‌های «اِحیای رمضان» را بیشتر شناختیم، یاد گرفتیم که از صاحب اسم علی(ع)، همین‌قدر بدانیم که «پدر یتیمان» بوده است. دانسته‌های ما از دین، به اندازة فهم‌مان از علی(ع)، کلی و مختصر شدند.

  • حکایت رهایی و دچاری

    ایوان شفا

    حکایت رهایی و دچاری

    ۱ـ مرزهای نامعلوم آسایش «راحتی»، آرزوی بیشتر انسان‌هاست... این که حریمی خاص داشته باشند و کسی حریم‌شان را نقض نکند. «آدم‌های خردمند»، معتقدند حریم شخصی‌شان باید محترم باشد اما مرزهای راحتی را به گونه‌ای تعریف و مشخص می‌کنند که «مزاحم» راحتی و آسایش آدم‌های دیگر نشود. «آدم‌های سرکش»، مدام تلاش می‌کنند که مرزهای حریم شخصی دیگران را متجاوزانه تسخیر و به مِلک خود ملحق کنند.

  • حکایت دور و نزدیک

    ایوان شفا

    حکایت دور و نزدیک

    ۱ـ فاصله‌هایی که می‌رسند گاهی آدم‌ها «از هم» دور می‌شوند... و گاهی از «مفهومی» دور می‌شوند. آدم‌هایی که از هم دور می‌شوند، امیدی به دیدار دوباره خواهند داشت... اما دورشدن از مفهوم‌ها، می‌تواند مساوی فاصله‌ای همیشگی باشد. «دورشدن» حتی اگر به میل آدم‌ها باشد، باز دشوار است... زیرا پس از «نزدیک» سررسیده است.