دیگری

  • و آن دیگری

    و آن دیگری

    واقعا انگار واجب است گاهی آدم بیشتر از یک نفر باشد. از سر اتفاق مثل من دو نفر بشود. آدم تازه از راه برسد و قِلقِ آدم قبلی را بگیرد و متغیرش کند. به دادش برسد. پشت گرمی اش باشد.