«فیلم، زندگی است بدون قسمت‌های خسته‌کننده آن»؛ اگر این جمله آلفرد هیچکاک را هم نشنیده باشیم احتمالاً حین چشم دوختن و از نظر گذراندن بسیاری از تولیدات تصویری تلویزیونی و سینمایی این پرسش در ذهنمان آمده که نه فقط مسئله بلکه چرا موضوع و حتی فضای این تولیدات با زندگی و مسائل زندگی غالب مردم نسبتی ندارد؟

گمشده ما ، نقشه راه فرهنگی است

برای نمونه اکنون که در ماه مبارک رمضان هستیم، چرا نه آثار بزرگ بلکه حتی تولیدات خردتری چون نماهنگ یا تبلیغات تلویزیونی با چنین موضوعی که برای یک ماه سبک زندگی مردم را تغییر می‌دهد، وجود ندارد. در گفت‌وگو با محمدصادق رمضانی مقدم که نویسندگی و کارگردانی نماهنگ با کیفیت و تحسین شده «تار و پود» را با موضوعی فراگیر چون زیارت امام رضا(ع) در کارنامه دارد تلاش کرده‌ایم به همین پرسش پاسخ دهیم.

جناب رمضانی، با مقدمه‌ای که خدمتتان عرض شد، دلیل فاصله آثار تولید شده با مسائلی چون ماه مبارک را که با زندگی مردم پیوند عمیقی دارد چه می‌دانید؟

اصلاً ماه رمضان را هم بگذاریم کنار، ببینیم اصلاً تولیدات رسانه‌ای مختلف به‌خصوص کارهای تصویری که من از آن‌ها بیشتر اطلاع دارم، چقدر با مسائل روزمره و زندگی مردم در ارتباط است؟ شما از ماه رمضان می‌پرسید ولی من می‌گویم همین سؤال را می‌شود در دهه فجر یا هر سالروز و مناسبت دیگری پرسید. بعضاً پیش می‌آید در یک دوره تاریخی مدیر مجموعه‌ای مثلاً روی دهه فجر تمرکز می‌کند و می‌بینیم به همین واسطه در آن دهه کارهای پررنگ‌تری انجام می‌شود. واقعیت این است هیچ کس در کشور متولی زندگی روزمره مردم نیست و دغدغه آن را ندارد. آن مدیر دغدغه‌اش صرفاً پر کردن آنتن است و اصلاً به این فکر نمی‌کند چقدر از این مسائل و اتفاقات می‌تواند پیوند خورده با زندگی مردم باشد. ما فیلم، سریال و اثر نمایشی می‌سازیم ولی این‌ها هیچ نسبتی با زندگی مردم ندارد. اصلاً تأثیر زندگی بومی مردم را در آن اثر نمی‌بینید.

شما از حوزه نماهنگ پرسیدید ولی خوب است برگردیم و سریال‌های تلویزیون در ماه مبارک و همین امسال را نگاه کنیم. چه میزان از این آثار اصلاً با ماه رمضان نسبتی داشته و به انتقال مفاهیم دینی در آن توجه می‌شود. برخی با یک تلقی نادرست این طور برداشت می‌کنند مفاهیم دینی که ما روی آن تأکید داریم همه‌اش در فضای روزه‌داری و این‌هاست. در حالی که تأکید ما روی مسائلی است که همراه با زندگی مردم است.

دلیل بی‌توجهی به این موضوعات را فقط در سازوکارهای مدیریتی می‌بینید؟

هنرمند از محیط پیرامونی، شخصیت درونی خودش و دست آخر نیز مشوق‌ها تأثیر می‌گیرد. محیط پیرامونی همین جامعه است که در آن زندگی می‌کند، شخصیت درونی نشأت گرفته از جایی است که فرد در آن تربیت یافته و مشوق‌هایش نیز سفارش‌هایی است که از رسانه‌های دولتی و جشنواره‌ها و فضاهای اینچنینی به او می‌رسد. در این بین برای مشوق‌ها اصلاً این موضوعات مهم نیست و جذابیتی برایشان ندارد. در مورد جامعه و موارد اینچنینی نیز بسیار می‌توان صحبت کرد.

به نظر در موضوعاتی هم که رسانه‌های دولتی بر آن‌ها تأکید دارند دچار یک روایت کلیشه‌ای شده‌ایم و باید یک آشنایی‌زدایی روی مفاهیمی که حتی دغدغه حکومت نیز هست در این حوزه اتفاق بیفتد.

به خاطر این است که حرف‌ها تکراری شده است. شما هر سال همین حرف‌ها را می‌شنوید. هر سال مثلاً در همین روز قدس فقط بازمانده سیف‌الله داد را پخش می‌کنیم. معنای آن این می‌شود که اصلاً تولید ادبیات جدیدی نمی‌کنید. این شما را وارد یک فرایند فرسایشی می‌کند. فرض کنید در جنگ رسانه‌ای هستید و ۱۰ سال دیگر نیز در نقطه‌ای سنگر گرفته باشید که امروز در آن هستید، چه حسی پیدا می‌کنید؟

در این بین نیز مشکل این نیست که اعیاد و مناسبت‌ها می‌آیند و اثری ساخته نمی‌شود بلکه مشکل از جایی شروع می‌شود که رسانه ملی ما پر از نبایدهاست. دفترچه مدیران کاری ما این‌طور است که فلان چیزها را نشان ندهید ولی هیچ برنامه‌ای ندارند. نقشه و راهبردی برای پیشروی نداریم. صرفاً سنگرهایی گذاشته‌ایم که در آنجا سعی می‌کنیم دفاع کنیم. شما اگر یک سنگر را جایی بگذارید، خیلی راحت از مسیر کنار آن دور می‌خورید و دست آخر این سنگر هم نابود می‌شود. وقتی هیچ نقشه‌ای برای پیشروی نداشته باشید بالاخره شکست خواهید خورد.

می‌توان این‌گونه مطرح کرد که این مسئله به‌واسطه درک نکردن ضدایده‌ها توسط مدیران است؛ بالاخره هر قهرمانی مشکلاتی سر راهش دارد که باید آن‌ها را نیز نشان داد.

اصلاً ایده اصلی ندارد. من حرفم این است شما اصلاً نقشه راهی ندارید. الان مدیران می‌گویند هر کاری می‌خواهید بکنید، فقط به فلان افراد برنخورد. کسی از این‌ها نمی‌گوید می‌خواهیم فلان کار را انجام دهیم و این‌قدر هم هزینه و سرمایه می‌خواهد. امروز تلقی از مدیر خوب این شده که فقط کار بدی انجام ندهد اما کسی نمی‌گوید برنامه‌ات چیست.

کسی نمی‌گوید امسال برای ارتقای فرهنگی مردم چه برنامه‌ای داریم.  اگر بگوییم اقتصاد یک نمودار رشد دارد، آیا فرهنگ مردم نیز نمودار رشد دارد یا نه؟ اکنون وضعیت اقتصادی‌مان نیز دچار مسائل اینچنینی است ولی یک نفر می‌آید و می‌سنجد که اقتصاد مردم در این بازه زمانی چقدر رشد کرده یا بدتر شده است. آیا ما اصلاً چنین تصوری برای فرهنگ هم داریم؟ هیچی نیست. اگر بخواهید نقشه راهی بکشید، حداقلش این است که بدانید کجا هستید و مردم شما در چه وضعیتی هستند. بعد که از این‌ها اطلاع پیدا کردید شروع به راهکار دادن می‌کنید.

امروز برای پدیده روزه‌خواری در کشور ما چقدر کار فرهنگی شده است؟ این روند دارد روز به روز فراگیرتر  می‌شود. چرا چنین اتفاقی افتاده است؟ چون شما هیچ نقشه‌ای ندارید. نتیجه‌اش چه می‌شود؟ نتیجه اینکه این موضوع توسعه پیدا می‌کند و یکدفعه یک نفر می‌آید و در رسانه دربرابر آن موضع می‌گیرد. کار ایجابی نمی‌کنیم و در نهایت تنها نسخه‌ای که به ذهنمان می‌رسد، کار سلبی است.

چرا در جهان اسلام به سمت این موضوعات می‌روند ولی برای تولیدکنندگان ما جذابیت ندارد؟

چون پرداخت‌ها سطحی بوده، آن روایت بدل به روایت بد شده است. شما اگر بگویید می‌خواهید برای ماه رمضان کار تبلیغی بسازید همه اخ و پیف می‌کنند در صورتی که شرکت‌هایی مثل کوکاکولا دارد با موضوع رمضان برای مسلمانان تبلیغ می‌سازد. این‌قدر در بحث‌های رسانه‌ای کارهای سطحی انجام داده‌ایم که به جای روایت خوب، این مفاهیم در ذهن مردم بدل به روایت رسمی منفور شده است. در جامعه نیز به همین علت، روایت‌های غیررسمی دارد خیلی بهتر جواب می‌دهد.

در همین بحث تبلیغات تلویزیونی که مطرح کردید، مدیران بازرگانی صداوسیما فکر می‌کنند چون تلویزیون دستشان است کار تمام است؛ در صورتی که عمر تلویزیون رو به پایان است و چون این قضیه را نفهمیده‌اند سرمایه به سمت دیگری رفته است. می‌بینید افرادی که در فضای مجازی تولید اثر می‌کنند چرخش مالی‌شان از تلویزیون بیشتر است، چون چرخه اقتصادی نیز در اینجا بهتر شکل می‌گیرد، به همین خاطر هر که کار با کیفیت‌تر بسازد بهتر دیده می‌شود و پول بیشتری در می‌آورد. نتیجه نهایی‌اش هم اینکه تولیدات در این فضا روز به روز بهتر می‌شود.

راه حل ایجابی هم در این فضا به ذهن شما می‌رسد؟

تصور کنید به تهیه‌کننده سریال‌ها بگویند ۱۰ درصد هزینه تبلیغات بین سریال به او اختصاص پیدا خواهد کرد. آن تهیه‌کننده به همین واسطه خودش را به آب و آتش می‌زند که کارش بهتر دیده شود و در نتیجه به‌خاطر باکیفیت‌تر شدن اثرش، هزینه تبلیغات بین سریالش نیز بالاتر می‌رود. چون می‌داند سود این کار در جیب خودش خواهد رفت همه کار می‌کند تا اثرش بهتر دیده شود. در ایران این اتفاق نمی‌افتد و فیلمساز و پخش هر کدام کار خودشان را می‌کنند.

در پایان اگر نکته‌ای دارید بفرمایید.

جمع‌بندی من این است  مادامی که نقشه راه نداشته باشید، نمی‌شود کار خوبی تولید کرد. آن چیزهایی را که در نماهنگ تاروپود نقطه قوت می‌خوانید به خاطر اعضای اصلی تیم سازنده است. این اعضا برای خودشان یک جهان‌بینی و دنیایی دارند که موجب شده این اتفاق رقم بخورد. اما تیم سازنده مگر چقدر توانایی دارد که با جهان‌بینی و اعتقادی که دارد، مشکلات را از پیش پای خودش بردارد. مدیری که در بالا ایستاده نمی‌داند او را در چه جایگاهی گذاشته‌اند. گمشده فرهنگ ما در این کشور این است هیچ مدیری یک نقشه جامع و کامل ندارد که بداند از فلان نقطه می‌خواهد به کجا برسد.

برچسب‌ها