قدس آنلاین: بعضی وقتها بعضی صفات خوب را میشود از آدمهایی یاد گرفت که به قول معروف آدم حسابشان نمیکنیم. مثلاً اراده و همت را از یک فرد معتاد که به هر دری میزند تا مواد مخدر مورد نیاز خودش را فراهم کند تا خمار نماند! بگذارید ماجرایی را تعریف کنم.
در زدیم، زن در خانه نبود. با همراهش تماس گرفتیم و متوجه شدیم تا چند دقیقه دیگر میرسد و رسید. قرار بود از زندگیاش برایمان بگوید تا ببینیم چه کمکی از دستمان بر میآید و برایش چه میتوان کرد.
هنوز جمله اولش تمام نشده بود که اشکش جاری شد. از زندگیاش میگفت، از اینکه گاهی برای لقمهای نان میماند. میگفت چند بار شوهرش را ترک داده، اما درست بشو نیست. زن میگفت حالا حتی پولی برای اینکه شکایت هم بکنم و طلاقم را هم بگیرم ندارم. میگفت میخواهم خودم و فرزندم را از دست او نجات بدهم اما نمیدانم بعد باید چه کار بکنم.
به او گفتیم باید خودش دست به کار شود و برای تأمین زندگیاش در خانه کار کند. زن اما گفت: «من در روستا سر زمین مردم کار میکردم، الان تنها هنری که بلدم، بافتن لیف است».
گفتیم همین هنر بزرگی است و همان جا، دوستانم خواستند تا برایشان 100 عدد لیف ببافد با نخی که ما در اختیار زن قرار میدهیم. زن هنوز مردد بود که مبادا لیفها روی دستش بماند.
یکی از دوستان گفت: «آدمهای معتاد که شما با یکی از آنها زندگی میکنید و این همه از او شکایت دارید، برای اینکه خمار نمانند حاضرند زبالهها را بگردند و همه کار بکنند تا چیزی برای فروش و تأمین مواد مخدر جمع کنند. این همت و سرسختی آنها میتواند برای ما هم الگو باشد... شما با یک معتاد زندگی میکنید و میگویید همه فکر و تلاشش برای تأمین مواد مخدر است... چرا شما همه فکر و تلاشتان را برای پیدا کردن کار و درآمدی خانگی نمیگذارید»؟
زن هنوز مردد بود و متفکر! شاید هنوز داشت به شوهرش فکر میکرد که کجا دنبال مواد میگردد. شاید داشت تقصیر همه بدبختیهای زندگیاش را به گردن فقر و نداری خانوادهاش میانداخت که اگر پدرش پولدار بود میتوانست خواستگار خوب و زندگی بهتری داشته باشد.
این ماجرا را تعریف کردم تا بگویم غصه خوردن هرگز دردی را دوا نکرده است و راه نجات در همت و تلاش و کمی فکر کردن است. حتی اگر به نظر خودمان در بدبختی مطلق گرفتار شدهایم.
نظر شما