اما باید قبول کنیم سرعت بالای زندگی، اصلیترین دلیل ندیدن، یا بهتر است بگوییم دیده نشدن خیلی از ارتفاقات اطرافمان است، از سوی دیگر خواسته و ناخواسته زشتیهای زندگی ماشینی را زودتر و البته بیشتر میبینیم.
با این حال، وقتی کمی از جریان تند و تکراری زندگی فاصله بگیریم و آرامتر حرکت کنیم، چیزهایی را میبینیم که شاید تصور کنیم مربوط به این روزگار نیست، آری فقط کافی است لحظاتی از تکرارهای همیشگی دور شویم، آن وقت اتفاقات ریز و درشت زیادی را میبینیم که باورمان میشود زندگی و احساس هنوز هم عاشقانه در میان شلوغیهای شهر نفس میکشند و رنگها دیگر لباس دود و آهن بر تن ندارند.
یکی از همین اتفاقات قشنگ در گوشهای از مشهد رقم خورده که نمونهای از زیباییهایی است که کمتر دیده میشوند.
*ازدحام بیصدا
اگر اوایل صبح گذرتان به بولوار استقلال بیفتد، همان ابتدای بولوار چیزی توجهتان را جلب خواهد کرد، گروهی از مردان با لباسهای یکدست مقابل مغازهای جمع شدهاند، ولی نکته عجیب این است که حتی اگر داخل این جمعیت چند ده نفری هم بشوید، صدایی به گوش نمیرسد، هر چند در حال صحبت کردن باشند.
صحبت کردن این مردان بیکلام است، دستها زبانشان است و ایما و اشارات نقش کلمات و واژهها دارند، آری همه آنها کم شنوا و ناشنوا هستند.
راستش را بخواهید دیدن چندین ناشنوا که لباس کار به تن کردهاند در یک جا کمی عجیب است و نوع لباسی که پوشیدهاند بیانگر این است که آنها کار یدی (دستی) انجام میدهند.
راستش را بخواهید این روزها که به اصطلاح آدمهای سالم به دنبال کار میگردند، دیدن آدمهایی که با وجود داشتن معلویت یا نقیصهای مانند ناشنوایی (آن هم به تعداد زیاد) کار میکنند، شوق انگیز است.
*دنیای ساکت
ما هم مثل خیلی از آنهایی که این صحنه را دیدهاند کنجکاو شدیم و برای آنکه بیشتر بدانیم اوضاع از چه قرار است با یکی از مدیران واحد صنفی که چنین اقدام ویژهای کردهاند قرار ملاقاتی گذاشته و به سراغش رفتیم.
وارد این واحد صنفی که میشوم روبه رویم زن میانسالی پشت میز کوچکی نشسته و در حال صحبت کردن البته به روش ایما و اشاره با یکی از کارکنانش است.
هر چه تلاش میکنم، از کلمات گنگ مرد ناشنوا چیزی متوجه نمیشوم، اما مدیرش دقیق متوجه میشود و با اشاره دست پاسخش را میدهد، و از پاسخهای او که همراه با کلام هم هست میفهمم که مصالح کارشان تمام شده و قرار بوده برایشان فرستاده شود و گویا ارسال نشده است.
چند لحظه بعد یکی دیگر از کارکنان میرسد که سمعکی به یکی از گوشهایش است، و که تأثیر زیادی در نحوه برقراری ارتباط با خانم مدیر ندارد، چیزی میگوید که شبیه هیچ واژهای نیست که تاکنون شنیدهام، ولی خانم مدیر بدون لحظهای مکث میگوید کاغذ نداری؟
خلاصه اینکه فقط میتوانم بگویم دنیای آدمهایی که اینجا کار میکنند ساکت است و مجبور نیستند صداهای ناهنجار شهر را به زور بشنوند.
* آغاز ماجرا
معصومه حقیر، همان خانم میانسالی که با صبر و حوصله در حال فهماندن اقدامات انجام شده و قرارهای بعدی به کارکنانش بود و وقتی خیال آنها راحت شد که هماهنگیها برای ارسال لوازم کار مورد نیاز انجام شده خداحافظی کردند و رفتند، حالا با من به گفتوگو نشسته و قرار است از چگونگی این تصمیم بگوید.
او که تا حدود 8 سال پیش مربی مهدکودک بوده و دنیای شاد بچهها را تجربه کرده به گفته خودش تصمیم میگیرد زمینه کارش را عوض کند و به سراغ تزئینات ساختمان و کاغذ دیواری میآید.
وی میگوید: ما هم مانند اغلب آدمها استاد کارهای سالم و کار بلد را جذب کردیم و سالها به همین منوال گذشت تا اینکه اواسط سال گذشته پسرعمویم به نام اصغر که در این واحد صنفی هم سابقهدارتر از ماست و هم مدیریت کلی دارد، یک روز موضوع اشتغال فردی را مطرح کرد که دارای مدرک مهندسی بود، ولی به دلیل مشکل شنوایی که داشته نتوانسته بود در جایی مشغول به کار شود.
حقیر ادامه میدهد: در نهایت این فرد را قبول کردیم و آموزشهای اولیه را به او دادیم و مشغول کار شد و با گذشت مدتی متوجه شدیم به دلیل اینکه مدرک مهندسی دارد و محاسبات ریاضی را دقیق انجام میهد، پیشرفت بیشتری نسبت به آدمهای دیگر دارد، لذا این فکر قوت گرفت که تمام نصابها را از بین کم شنوایان یا ناشنوایان انتخاب کنیم.
وی میافزاید: رایزنیهای اولیه با اداره بهزیستی و کانون ناشنوایان انجام و جذب نیروها از بین این گروه از همشهریان آغاز شد، همزمان نیروهای جذب شده تحت آموزش قرار گرفتند و ابتدا در کنار استادکاران شنوا کار میکردند و وقتی به مرحله کار کردن مستقل رسیدند، دیگر استادکاران شنوا کاری به کارشان نداشتند.
حقیر اظهار میدارد: در حال حاضر 40 کم شنوا و ناشنوا در این مجموعه مشغول کار شدهاند و راستش را بخواهید حس زیبایی در مجموعه ایجاد شده که وصف ناپذیر است.
* حاشیههای تلخ و شیرین
وی میگوید: بعضی از شهروندان وقتی متوجه میشوند کسانی که قرار است منزلشان را کاغذ دیواری کنند ناشنوا هستند ابتدا مقاومت میکنند، ولی وقتی کار آنها را میبینند اعلام رضایت میکنند، به گفته برخی مشتریان، چون آنها مانند ما آدمهای سالم حرف زیادی نمیزنند و چیزی حواسشان را پرت نمیکند، دقتشان در کار بیشتر است.
حقیر درخصوص نحوه کار با ناشنوایان میگوید: ماههای اول ارتباط برقرار کردن با آنها سخت بود و معنای ایما و اشارهها را نمیفهمیدیم، ولی آرام آرام یاد گرفتیم و حالا حسی که درما با علامت نشاندن 2 دست به هم یا گذاشتن دست روی قلب ایجاد میشود، زیباتر از زمانی است که کسی به ما بگوید دوستت داریم.
او ادامه میدهد: راه ارتباطی ما با آنها پیامک است و تلفنها روی لرزاننده (ویبره) است، پس از پیامک تماس میگیریم تا متوجه بشوند پیامی دارند، اکثر آنها دارای مدارک دانشگاهی هستند، تعدادی از آنها از اعضای تیمهای ملی والیبال، فوتبال و جودوی ناشنوایان هستند.
حقیر در پایان از برنامههای آینده خودشان برای جذب بیشتر این گروه از همشهریان و حتی بانوان ناشنوا و کم شنوا میگوید که امیدواریم و البته اطمینان داریم نیات خوب برای اتفاقات بزرگ بهانه است و خدا اسباب آن را فراهم خواهد کرد.
نظر شما