دهه پایانی دوران حکومت ناصرالدین‌شاه و در پی آن، دوره سلطنت مظفرالدین‌شاه قاجار در شرایطی سپری شد که اوضاع کشور روز به روز وخیم‌تر می‌شد.

روایت شاعرانه از مشروطه

ایالت خراسان و به ویژه شهر مشهد که به دلیل وجود آستان قدس رضوی، موقعیتی ویژه در کشور داشت، از مناطقی بود که طالبان حکومت ایالات، برای آن سر و دست می‌شکستند. تا آغاز زمام‎داری کلنل محمدتقی‌خان پسیان در فروردین سال ۱۳۰۰ خورشیدی، این نابسامانی در بدترین شکل ممکن، ساختارهای حکومتی خراسان و ارکان اداری آستان قدس رضوی را در بر گرفته‌بود. برخی از گزارش‌ها درباره دوران حکومت قوام‌السلطنه در خراسان، حکایت از بدهکار شدن آستان‌قدس و حتی روی آوردن برخی از متصدیان نالایق آن دوره، به دریافت پول نزول برای تأمین هزینه‌ها دارد. این در حالی بود که برخی گمان می‌کردند با وقوع انقلاب مشروطیت، وضعیت کشور و به تبع آن، مشهد و آستان‌قدس رضوی تغییر می‌کند و رو به بهبودی می‌رود؛ اما چنین نشد. درست در همین دوره بود که برخی شاعران مشهدی، طبع شعر خود را در مسیر نقد و انتقاد به وضعیت موجود به کار گرفتند و به سرودن اشعاری رو آوردند که برخی از آن‌ها در قالب طنز، ماندگار شد و به دست ما رسید. یکی از این شاعران که با وجود شهرت شعرش، چندان شناخته شده نیست، رمضانعلی کفاش است؛ شاعر مشهدی صدر مشروطه و دوره پهلوی اول که البته از داشتن سواد کافی بی‌بهره‌ بود، اما طبع شعری عالی و ظریف داشت.

مبارزه با سلاح شعر

درباره زندگی رمضانعلی، اطلاعات دقیقی نداریم. او در مشهد به دنیا آمد و ساکن محله سراب بود و چنان‌که از لقبش معلوم است، از راه کفاشی روزگار می‌گذراند. با این حال، آنچه نام او را بر سر زبان‌ها انداخت، نه هنر کفش‌دوزی، بلکه توانایی‌اش در سرودن شعر، آن هم در خطه شاعرپرور خراسان بود. مشهور است که در جوانی، راهی سبزوار شد و چندی را در کنار ضیاءالحق، نوه حاج ملاهادی سبزواری روزگار گذراند و در همان زمان نیز، اشعاری با مضامین اجتماعی سرود. تسلط رمضانعلی به لهجه مشهدی و آگاهی وی از ساختارهای شعری، باعث می‌شد که سروده‌هایش خیلی زود مورد توجه مردم قرار بگیرد و چون در آن زمان شعر، رسانه اصلی و اسباب آگاهی بخشی به توده‌های مردم محسوب می‌شد، اشعار رمضانعلی کفاش هم در میان مشهدی‌ها طرفداران بسیاری پیدا کرد. رمضانعلی از طرفداران مشروطیت بود، اما با مشروطه‌خواهانی که به غرب تمایل داشتند و فرنگی‌مآبی را باب می‌کردند، سر سازش نداشت و حتی در اشعارش، آن‌ها را با کنایه‌هایی تند مخاطب می‌ساخت و ظاهراً این رویه را تا به قدرت رسیدن رضاخان ادامه داد و بابت همین سروده‌هایش، آزار و اذیت فراوانی دید: «این فرنگی مشربان از بس پی شیکی شدند / هیچ نتوان گفت ایشان را که مثل کی شدند؟! / نه خدا، نه دین، نه ایمان، نه پیمبر، نه کتاب / راستی در عالم اینان چیز آنتیکی شدند / کهنه شد دور کلاه سازی چو در ایران نو / آن کُلَه‌بردارها امروز پُلتیکی(سیاستمدار) شدند!». یکی از اشعار او که در آن به شرایط دوره رضاخانی اشاره و آن را نقد می‌کند، «یاد دوران» است: «یاد دورانی که ما هم اعتباری داشتیم / خاطری خشنود و طبع شادخواری داشتیم / اسم دین مصطفی را بود رسمی در میان / ما هم از این دین به ادیان افتخاری داشتیم».

یک گزارش با طعم شعر

تیغ نقادی رمضانعلی کفاش، تقریباً تمام کاستی‌های سیاسی و اجتماعی دوران خودش را هدف قرار می‌داد. او که شاهد نابسامانی ارکان اداری آستان قدس رضوی در عهد مظفری و بعد از آن بود، در شعری طنز با مطلع «ز بیحسابی اوباش یا امام رضا / شد آن‌چه بود نهان فاش یا امام رضا»، اوضاع نابسامان آن روزگار را به بوته نقد کشید و البته بابت این نقد، رنج و آسیب فراوانی را تحمل کرد. با این حال، شعر او خیلی زود در میان مردم مشهور شد و به ویژه مصرع «به فکر گنبد خود باش یا امام رضا» آن شهرت فراوانی یافت و تا امروز، دستمایه سرودن اشعار فراوانی توسط شاعران مشهدی شده‌است. ظاهراً رمضانعلی کفاش تنها در دوره حکومت کلنل محمدتقی‌خان پسیان، از آزار و اذیت مصون بود و به آسانی روزگار می‌گذراند؛ چرا که در عهد رضاخان، او را به طور کلی از هستی ساقط کردند تا به ناچار در کاروانسرایی قدیمی ساکن شود و به حداقل روزی قناعت کند. رمضانعلی کفاش در سال ۱۳۱۴ خورشیدی دارفانی را وداع گفت و احتمالاً در قبرستان عمومی گلشور به خاک سپرده شد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.