روستای میرآباد، در دل دشتِ پای کوه است و بوته­‌های ریواس، در شیب تند کوهپایه­‌ها؛ شیبی که گاهی حتی به هفتاد درجه هم می‌­رسد. با همه این حرف‌ها، رفاقت دیرسال میرآبادی­‌ها و بوته­‌های ریواس، حکایت شنیدنی همزیستی مهربانانه انسان است و طبیعت.

زندگی در شیب هفتاد درجه/ یک روز با ریواس­کارهای روستای میرآباد نیشابور

«حسن آقای برفرازی» معتقد است، پرورش ریواس، سخت­ترین کار دنیا است. او اهل روستای «میرآباد» نیشابور است، جایی که ریواس­‌هایش زبانزد است. نه فقط در نیشابور و مشهد که در همه شهرهای بزرگ، ریواس­‌های میرآباد، مشتری­‌های خودش را دارد؛ ساقه­‌های ترد و پر آبی که طعم میوه­‌ها و سبزی­‌های بهاری را کامل می‌­کند. مردم روستاهای دامنه بینالود، پشت در پشت کارشان، پرورش ریواس بوده و هست، آن هم به شیوه­ای سنتی. انگار زمان، راهش را در دره­‌های پر پیچ و خم و دیواره­‌های بلند بینالود گم کرده است. ریواس­کارها، همان طور این محصول ترش و شیرین را به عمل می‌­آورند که هزاران سال پیش از این به عمل می‌­آمده است. هیچ عنصر صنعتی در به عمل آوردن ریواس نقشی ندارد، هر چه هست هنر طبیعت است و البته سخت­کوشی مردمی که نان­شان را از بوته­‌های خودروی گیاهی به دست می‌­آورند که برگ­‌های پهنی دارد و ساقه‌­ای ترد و کشیده. گیاهی که تنها در کوهپایه­‌های سنگلاخی رشد می‌­کند و آب و آفتاب فراوانی می‌­خواهد. ریواس را نمی‌شود جای دیگری به عمل آورد. دست­کم میرآبادی­‌ها تا حالا سعی نکرده‌­اند ریواس­‌ها را جای دیگری هم بکارند. روستای میرآباد، در دل دشتِ پای کوه است و بوته­‌های ریواس، در شیب تند کوهپایه­‌ها؛ شیبی که گاهی حتی به هفتاد درجه هم می‌­رسد. با همه این حرف‌ها، رفاقت دیرسال میرآبادی­‌ها و بوته­‌های ریواس، حکایت شنیدنی همزیستی مهربانانه انسان است و طبیعت.


پیاده در دامنه­‌ها

در روستای میرآباد هر کدام از دامنه­‌ها و انبوه بوته­‌های ریواسش، مال یکی از اهالی است. اهالی به تقسیم بندی­‌های که وجود داشته و دارد، احترام می‌­گذارند و کم پیش می‌­آید که بر سر مالکیت دامنه­ای، اختلافی بروز کند. این تقسیم بندی­‌ها، سال­‌های سال است که دست نخورده باقی مانده است. دامنه­‌ها و بوته­‌های ریواسش، از پدرها به پسرها ارث می‌­رسد و بین برادرها، تقسیم می‌­شود. گاهی هم پشت قباله عروسی می‌­شود که به خانه بخت می‌­رود. کار پرورش بوته­‌های ریواس البته یک کار کاملاً مردانه است و اگر عروسی هم زمینی داشته باشد آن را به همسرش واگذار می‌­کند تا ریواس­‌هایش را برداشت کند. در این میان، پسرها، در روستای میرآباد، کمک‌کار پدرشان هستند. آن‌ها هم‌پای مردهای میان‌سال، از سنگلاخ دامنه­‌ها بالا می‌­روند و کار پرورش ریواس را پی می‌­گیرند.

بوته­‌های ریواس، البته به اندازه چند ساعت پیاده‌روی توی کوه و کمر، از روستای میرآباد، دور است. آقای برفرازی تصریح می‌­کند که: «با سرعت راه رفتن ما، یک ساعت؛ با سرعتی که شما می‌­توانید بیایید سه ساعت. »

او و پسرش «علی برفرازی» یاد گرفته­اند که چطور مسیر چند کیلومتری و ناهموار روستا تا بوته­‌ها را بدون استراحت طی کنند. در فصل برداشت ریواس یعنی از اواخر فروردین تا اوایل خردادماه، آن‌ها ۲۰، ۲۵ باری باید همین راه را بروند و برگردند. و هر بار که بر می‌­گردند، ۳۰، ۴۰ کیلو ریواس را هم با خودشان به روستا می‌­آورند.
زندگی در شیب هفتاد درجه/ یک روز با ریواس­کارهای روستای میرآباد نیشابور
راه پر پیچ و خم است و مالرو و از وسط دره‌­ای می‌­گذرد که یک رودخانه پر آب هم دارد. بخشی از راه را می‌­شود با موتورسیکلت طی کرد، اما باقی راه را باید پیاده رفت.

آقای برفرازی می‌­گوید: «در قدیم که موتور نبود، همه کارها با الاغ انجام می‌­شد. حتی همین حالا هم که انواع و اقسام موتور سیکلت ساخته شده، باز هم تنها الاغ است که می‌­تواند از شیب­‌های تند بالا برود و پایین بیاید. الاغ­‌ها اگر نباشند کار پرورش ریواس، بسیار سخت‌­تر می‌­شود.



دوباره ریواس

کار پرورش ریواس درست از وقتی آغاز می‌­شود که کار برداشت ریواس تمام بشود. در پایان فصل برداشت یعنی وقتی تابستان دارد از راه می‌رسد، ریواس­کارها باید بوته­‌هایی را که برای تولید ریواس در سال بعد مناسب هستند، مشخص کنند. آن‌ها هر بوته­ای را که مناسب بدانند، برگ­‌های پهنش را روی خودش بر می‌­گردانند و یک تخته سنگ می‌­گذارند روی آن. برای آن که تخت سنگ­‌هایی که زیرشان بوته ریواس است، از دیگر تخته سنگ­‌های دامنه تشخیص داده شود، روی آن را رنگ می‌­زنند. کار «سنگ خو»(سنگ خواب) یعنی سنگ‌گذاری روی بوته­‌ها و رنگ زدن­شان که تمام بشود، کار ریواس­‌کارها هم تمام شده است. آن‌ها همه تابستان و پاییز و زمستان سراغی از بوته­‌ها نمی‌گیرند و وقت­شان را در باغ­‌های میوه می‌­گذرانند.

زمستان که تمام بشود و برف­‌های کوه که شروع به آب شدن کنند، وقت آن است تا ریواس‌­کارها به کومه­‌های سنگی­شان در ارتفاعات بینالود برگردند. آن‌ها معمولاً بیست روز مانده به نوروز، کارشان را دوباره آغاز می‌­کنند. حالا تخته سنگ­‌های رنگ‌آمیزی شده، لابلای برف­‌هایی که دارند آب می‌­شوند، مشخص است؛ هرچند دیگر خبری از برگ­‌های پت و پهن ریواس نیست. گذر تابستان و پاییز و زمستان، برگ­‌ها را خشک کرده و پوسانده است اما ریشه­‌ها همچنان جان دارند.

ریواس­‌کارها، تخته سنگ رنگ‌آمیزی شده را برمی‌­دارند و بجای آن، چند تا سنگ‌ایستاده، در اطراف بوته می‌­گذارند و روی آن را با خاک­ و سنگریزه­‌های کوه می‌­پوشانند. اسم این کار، «کارگاه زدن» است. این کار، تا نوروز و حتی بعد از آن هم ادامه پیدا می‌­کند. حالا ریواس‌­کارها چشم به آسمان می‌­دوزند تا باران­‌های بهاره آغاز بشود.



به دنبال آفتاب

حسن آقای برفرازی معتقد است، هیچ گیاهی قدرت بوته ریواس را ندارد. می‌­گوید: «هر گیاه دیگری که باشد، زیر آن همه خاک و سنگ می‌­پوسد و از بین می‌­رود اما بوته ریواس، قد می‌­کشد تا خودش را به آفتاب برساند. » 

او می‌­گوید: «بوته ریواس، آب باران و قوه خاک را جذب کرده و در خودش ذخیره می‌­کند. همین است که به گیاه قدرت می‌­دهد تا سنگ و خاک­‌ها را پس بزند و خودش را آفتاب برساند. »

بخشی از گیاه که به آفتاب می‌­رسد، برگ چروک و موج‌داری است که از بالای کارگاه بیرون می‌­زند. این، همه آن چیزی است که از بوته­‌های کارگاه‌زده شده ریواس، در بهار دیده می‌­شود. در واقع مزارع ریواس، تعداد زیادی کپه­‌های خاک و سنگ هستند که ساقه ریواسی در دل هر کدام، در حال رشد است. این رشد تا آنجا ادامه پیدا می‌­کند که گیاه بتواند، دم­برگ نوک ساقه خود را به بالای کارگاه برساند؛ جایی که نور آفتاب وجود دارد. این برگ نصفه و نیمه که پدیدار بشود، یعنی وقت برداشت ریواس فرا رسیده است. حالا باید ریواس را از دل سنگ و خاک، بیرون آورد. میرآبادی­‌ها به این کار «خراب کردن کارگاه» می‌­گویند. آن‌ها با بیلچه مخصوص، که نوک نیزی دارد و دو تا صفحه ۵ مانند در پهلوهایش، سنگ و خاک­‌ها را کنار می‌­زنند و ساقه­‌های چند شاخه، بلند و ترد ریواس را می‌­چینند که در نبود آفتاب، رنگ­شان از گل بهی به سفیدی می‌­زند.



تازه، شیرین، پر آب

ریواس تازه از خاک در آمده را که گاز بزنی، تازه می‌­فهمی آنچه در همه این سال­‌ها، به اسم ریواس می‌­خورده‌­ای، تفاوت فراوانی با ریواس دارد. ریواس­‌های تازه، طعم­شان بیشتر از آن که ترش باشد، ملس است و گاه حتی به شیرینی می‌­زند. ساقه­‌هایش به‌­شدت ترد است و آب فراوان دارد، آن قدر که آدم را به یاد هندوانه خوردن می‌­اندازد. حتی تصور این همه شیرینی و پر آبی، در دل سنگ و سنگریزه­‌های کوه، تصور سختی است.

زندگی در شیب هفتاد درجه/ یک روز با ریواس­کارهای روستای میرآباد نیشابور
حسن آقای برفرازی می‌­گوید: «همین که ریواس را بچینی و از ریشه جدا کنی، شروع می‌­کند به ترش شدن، هر چقدر هم که بیشتر بماند و بیشتر آفتاب بخورد، ترش‌­تر می‌شود. »

برای همین فصل برداشت ریواس که می‌­شود، بسیاری از اهالی میرآباد، شب­‌ها به کوه می‌­زنند تا بتوانند شبانه یا صبح سحر، کار برداشت ریواس­‌ها را شروع کنند؛ مخصوصاً اگر شب­‌ها هم مهتابی باشد، رفت و آمد و کار کردن در شیب تند کوهپایه­‌ها آسان­تر می‌­شود. تجربه کار کردن در شب، تجربه بی­نظیری است؛ نسیم خنک شبانگاهی زیر آسمان پرستاره، و صدای وحوشی که سکوت شب کوه را سنگین­تر می‌­کند. آفتابی هم نیست که باعث عرق ریزان بشود و ریواس­‌ها را ترش کند.

تا آفتاب بالا بیاید، و ریواس­کارها مجبور بشوند از برگ ریواس به عنوان چتر آفتابی استفاده کنند، بوته­‌های ترد ریواس، توی گونی­‌ها جا گرفته‌­اند و بار الاغ­‌ها شده‌­اند. آن وقت، قطار الاغ­‌ها است که از دامنه­‌ها پایین می‌­آیند و راه روستا را پیش می‌­گیرند تا حاصل دسترنج مردمان کوهپایه را به مشتری­‌های پر و پا قرصش برسانند.  

                                       

ریواس­‌ها در کوله پشتی

در روستای میرآباد، هنوز هم مثل همان قدیم­‌ها، وظیفه آوردن ریواس­‌ها از کوه به روستا، با الاغ­‌ها است. عصرها توی دامنه­‌ها و دره­‌ها می‌شود الاغ­‌هایی را دید که خورجین­شان پر از ریواس است و به سمت روستا برمی­گردند. حسن آقای برفرازی اما چارپایی ندارد تا بار ریواس­‌ها را پشت حیوان بگذارد. الاغ او سال گذشته در همین روزهای اردیبهشت، از شیب یکی از دامنه­‌ها پایین افتاده و سقط شده است. حسن آقا، داستان را این طور تعریف می‌­کند:

«از صبح سحر آمده بودیم و ریواس­‌ها را جمع کرده بودیم. عصر بود که برگشتیم سمت روستا. شاید ۱۰۰ کیلویی ریواس می‌­شد که بار حیوان کرده بودیم. میرآبادی­‌ها در لهجه خودشان، به شیب‌های تند می‌­گویند «قَر»، اما وقتی شیب خیلی تند باشند می‌­گویند: «قَرقَر». جایی هست پایین­تر از کارگاه­‌های ما به نام «قرقر بالا» به همان­جا که رسیدیم، حیوان سر خورد. من دویدم که بگیرمش اما نتوانستم و حیوان با بارش پرت شد پایین دره. حالا ریواس­‌ها که مهم نبود اما خیلی دلم برای حیوان سوخت. امسال، وسعم نمی‌­رسد الاغی بخرم. می‌دانید هر الاغ چند میلیون تومان قیمت دارد؟ حالا خودم و پسرم، ناچار شده‌­ایم بار ریواس­‌ها را با کوله پشتی به روستا بیاوریم.»



در کومه­‌های سنگی

در سال­‌های پر باران و پر محصول، یک خانواده ریواس­‌کار می‌­تواند تا هزار کیلو و بیشتر از آن هم، محصول برداشت کند. این البته تنها به میزان بارندگی­‌ها مربوط نیست. کارگاه زدن روی بوته­‌های ریواس هم مهم است. هر چقدر که پیش از شروع باران­‌های بهاره بتوانند کارگاه بیشتری بزنند، می‌­توانند انتظار محصول بیشتری را هم داشته باشند. میرآبادی­‌ها در روزهای پیش از نوروز، گاه چندین روز در کوهستان می‌مانند و شب و روز، کارگاه می‌­زنند. آن‌ها کومه­‌هایی سنگی هم دارند که می‌­توانند در آن‌ها از سرمای زمستان یا بارندگی­‌های بهار درامان بمانند.

کومه سنگی حسن آقای برفرازی، کوچک اما محکم و مطمئن است. او، روی سقف کومه را هم پلاستیک کشیده تا باد و باران، به داخل کومه راهی پیدا نکنند. در فصل پرورش و برداشت ریواس، او شب­‌های زیادی را در این کومه، در ارتفاعات نفسگیر بینالود، صبح می‌­کند.

زندگی در شیب هفتاد درجه/ یک روز با ریواس­کارهای روستای میرآباد نیشابور
می‌­گوید: «نان و ماست از روستا می‌­آوریم. توی کومه، چراغ نفتی و پیک نیک هم دارم. یک چشمه آب هم پایین همین دامنه هست که آبش از آب هر یخچالی خنک­تر و گواراتر است. جایی که آب باشد، بساط چای آتشی هم به راه است و البته آویشن­‌های تازه رسته بهاره. اگر حوصله کنم، در دامنه­‌های اطراف، پیازچه­‌های کوهی هم هست، که طعم دلنشینی به لقمه نان و ماست می‌­دهد. گاهی هم چوپانی، همراه رمه‌­اش، می‌­رسد و شیر و دوغی تعارف می‌­کند. خلاصه که سفره طبیعت، همیشه خدا پهن است و ما هم که میهمانش هستیم. »



شیرین کامی با طعم ریواس

میرآبادی­‌ها، هزاران سال است که میهمان طبیعتند. طبیعت سخاوتمندی که داشته­‌هایش را بی‌­دریغ پیشکش می‌­کند. نه فقط میرآبادی­‌ها که بسیاری از مردم دیگر هم، در گوشه و کنار این سرزمین پهناور، از محصولات میرآباد و طبیعت بی­نظیر دامنه­‌های بینالود، بهره ­می­‌گیرند؛ محصولاتی که سلامتی را به ارمغان می‌­آورد و نیز عشق به طبیعت را و شادکامی را. درست مثل حسن آقای برفرازی که عصرها وقتی از شیب دامنه­‌ها پایین می‌­آید، اگرچه خستگی یک روز کار پر زحمت در تنش رسوخ کرده است، اما دلش مملو از شادی و شادکامی است. او حاصل دسترنجش را به روستا می‌­برد تا با آن، چرخ زندگی­اش را بچرخاند. ریواس­‌ها تا به روستا برسند و از آن جا بار ماشین­‌ها بشوند و جاده­‌های دور و دراز را طی کنند و به دست مشتری­‌ها برسند، ترش می‌­شوند اما کام اهالی ریواس­‌کار میرآباد را شیرین می‌­کنند.

زندگی در شیب هفتاد درجه/ یک روز با ریواس­کارهای روستای میرآباد نیشابور

برای همین­­‌ها است که عصرها وقتی حسن آقا، به سمت روستا در حرکت است، سرخوش، صدایش را در سکوت دره رها می‌­کند و همراه موسیقی رودخانه، آواز می‌­خواند.صدای او تا دامنه‌­ها می‌­رود و برمی‌­گردد. صدای او، حتما به ساقه‌­های ترد ریواس هم می­‌رسد که در دل تاریک کارگاه‌­ها، منتظر رسیدن به آفتاب هستند. می­‌خواند که:

گل سرخ و سفیدم دسته دسته

میون سنگ مرمر ریشه بسته

الهی بشکنه اون سنگ مرمر

که یار نازنین تنها نشسته....

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.