یکی از دوستانش میگفت آن روز علاوه بر گوشی موبایل، لپتاپ هم همراهش بود. آنقدر برای کار شوق و ذوق داشت که شب شاید دو سه ساعت هم نخوابید. به ما گفت ناهار و شامش را بگیریم.
حدود ساعت ۹شب امیرمحمد در فاصله چندمتری از در پشتی خوابگاه قرار داشته که یک موتورسوار و سرنشین آن به سمت او میروند. امیرمحمد حساسیت زیادی روی وسایلش داشت. احتمالاً مقاومت کرده و آنها هم با چاقو به او حمله کردهاند.
در اتفاقی مشابه، شبکههای مجازی از سقوط و مجروح شدن دختری هجدهساله از روی پل هوایی در اتوبان محلاتی تهران برای فرار از دست دو خفتگیر خبر میدهند.
خلافکارها، اراذل و اوباش و یا به قول بعضی، گنگسترها؛ ترکتازی میکنند، زبان خوش سرشان نمیشود، لازم باشد برای رسیدن به آنچه میخواهند سر میبرند.
آسیبشناسان اجتماعی درخصوص چرایی حضور پررنگ خلافکاران به دلایل مختلفی اشاره میکنند، با اینحال بیش از همه نقش تأثیر سوءمدیریتها را بر رشد آنها مورد تأکید قرار میدهند.
خفتگیرها چگونه رشد میکنند؟
رئیس پیشین انجمن جامعهشناسی ایران درخصوص چگونگی شکلگیری خفتگیرها به قدس میگوید: یکی از جامعهشناسان معروف به نام «روبرت مرتون» معتقد است در هر جامعه، هدفهایی تعریف شده که همه افراد آن جامعه به نحوی تحت تأثیر این هدفها قرار میگیرند. هدفهایی مانند چگونگی ترقی و پیشرفت در حوزههای فکری، تحصیلی، اقتصادی، کسب جایگاه و پایگاه اجتماعی و... .
به این معنا که جایگاهها و پایگاههای مختلفی در هر جامعه تعریف شده و افراد از طریق فرایندهای جامعهپذیری در خانواده، مدرسه یا رسانهها تحت تأثیر این جایگاهها هستند.
سعید معیدفر ادامه میدهد: برای تحقق این اهداف در جوامع مختلف هنجارها، قوانین و مقررات و شیوههایی نیز تعریف شده است، مثلاً گفتهاند اگر میخواهید پولدار شوید راهش این است؛ راهش دزدی نیست، یا چنانچه میخواهید به مدارج بالا برسید باید یکسری مقررات و قوانین را رعایت کنید، درس بخوانید، تلاش کنید، مدارک عالی تحصیلی کسب کنید، رقابت کنید.
روبرت مرتون اشاره میکند چنانچه میان هدفگذاریها و هنجارهای جامعه نوعی تناسب و هماهنگی وجود داشته باشد، بیشتر افراد جامعه میتوانند از طریق همان هنجارها و مقررات به هدفها دسترسی پیدا کنند، حالا یکی بیشتر یکی کمتر.
اما به نظر مرتون، در جامعه امروز گاهی هدفها آنقدر آرمانی و دارای اعتبار هستند که میتوان گفت امکان رسیدن عدهای از افراد به آنها وجود ندارد.
آنها در خانوادههایی که به لحاظ وضعیت مالی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی در طبقه پایینی قرار دارند ظرفیت لازم برای رسیدن به آن اهداف را ندارند، بنابراین سرخورده میشوند. سرخوردگی سبب میشود این عده احساس کنند با تمام تلاشی که میکنند، نمیتوانند به اهداف مورد نظر برسند.
بنابراین بهگونهای دیگر برای خود هدفگذاری میکنند و هدفهای متفاوت از اهداف جامعه برای خود تعیین کرده و فرهنگهایی ویژه خود در نظر میگیرند. «ساترلند» جامعهشناس آمریکایی از این مقوله به عنوان «خردهفرهنگهای بزهکاری» یاد میکند.
وی میافزاید: این افراد بهتدریج با یکدیگر پیوند میخورند؛ آدمهایی که احساس میکنند نمیتوانند به هدفهایی غایی جامعه برسند. بنابراین گرد هم جمع میشوند و اعتبار را در چیز دیگری تعریف میکنند. مثلاً اگر در جامعه عادی مهندس یا پزشک حاذق شدن، به یک مقام خوب رسیدن و دسترسی به جایگاههای مهم اجتماعی اهمیت دارد، از نظر اینگونه افراد رسیدن به جایگاه خوب یعنی هر کسی بیشتر بزهکاری کند و دست به کار خلاف بزند.
هر چه خلاف سنگینتر، جایگاه بالاتر
رئیس پیشین انجمن جامعهشناسی تصریح میکند: این شیوه رسیدن به جایگاه را معمولاً میتوان در زندانها دید. در بندهای مختلف زندان ازجمله بند سارقان یا بند قاتلان، فردی که بیشتر دزدی کرده و خلافش سنگینتر است خود را موفقتر میداند و میان افراد گروه، رئیس میشود.
به عبارتی در این خردهفرهنگها عملاً رئیس کسی است که بیشترین خطا و خلاف را انجام داده باشد. اینجاست که یک برخورد فرهنگی شکل میگیرد که این خردهفرهنگ، افراد را به سوی خلافکاری بیشتر سوق میدهد.
میان این افراد کسی که بیشتر دزدی کرده، قتل مهمتری یا خشونت فراوانتری انجام داده باشد میان همتایان خود رئیس میشود و حتی با افتخار برای گروه خود تعریف میکند که مثلاً «قمه را برداشتم و طرف مقابلم را دو شقه کردم»!
بنابراین همه افرادی که در این خردهفرهنگ هستند رئیس خود را تشویق و تأیید میکنند و آفرین میگویند. هنگامی که فرد از سوی افراد حاضر در این خردهفرهنگها تأیید میگیرد، احساس ارزش میکند. بنابراین در چنین خردهفرهنگی سلسله مراتب رشد فرد براساس میزان خلاف او نسبت به عرف و هنجارهای جامعه تعریف میشود.
تأثیر سوءمدیریتها بر رشد خلافکارها
رئیس پیشین انجمن جامعهشناسی ایران در پاسخ به این پرسش که آیا راه حلی برای جلوگیری از رشد اینگونه گروهها و خردهفرهنگها وجود دارد، میگوید: سوءمدیریت و ناکارآمدیها در هر جامعهای، ناکامی برای تحقق هدفها را بیشتر میکند، بنابراین گروههای «گنگ» یا خردهفرهنگهای خلافکاری و بزهکاری شدت پیدا میکند.
اصل بر این است که در همه جوامع خردهفرهنگ بزهکاری وجود دارد اما حدت و شدت آن بستگی به مدیریت جامعه دارد، چراکه اگر جامعه کارآمد باشد و مدیریت مطلوب داشته باشد که بتواند زمینه موفقیت و پیشرفت بیشتر افراد را فراهم کند اینگونه خردهفرهنگها هم کمتر میشود.
معیدفر توضیح میدهد: هنگامی که ناکارآمدی و سوءمدیریت در جامعهای بیشتر باشد فاصله میان هدفهای آن جامعه و وسایل رسیدن به هدف زیادتر میشود و طبیعی است که هر روز شاهد گسترش کمی و کیفی گروههای به اصطلاح «گنگ، اراذل و اوباش، لات و بی سروپا» باشیم.
بنابراین یکی از راههای پیشگیری از شکلگیری چنین گروههایی این است که مدیریت کارآمد جامعه اجازه ندهد افراد، درگیر ناکامیها شوند و خردهفرهنگهای بزهکاری شکل گیرد.
وی میافزاید: اگر هیچ نوع برنامهریزی برای خردهفرهنگها در محلات بزهکاری وجود نداشته باشد، طبیعی است گروههای خلافکارها گسترش پیدا میکند و چون هیچ مانعی هم در مقابل خود نمیبینند روز به روز رشد بیشتری خواهند داشت.
بنابراین باید در جامعه بهخصوص در مناطق محروم که اینگونه افراد بیشتر وجود دارند و امکان شکلگیری گروههای اینچنینی بیشتر است، تبعیضهای مثبت ایجاد کنیم.
به عبارتی در مناطق حاشیهای و محروم، محدودیتهای بیشتر بهخاطر محرومیتهای بیشتر وجود دارد. از این رو میتوانیم با ایجاد تبعیض مثبت یعنی در اختیار گذاشتن امکانات بهتر به آن مناطق کمک کنیم.
در حال حاضر موضوع برعکس شده است، برای مثال اگر معلم یا مدیری در یک منطقه برخوردار خوب کار نکند به منطقه و محلات پایینتر انتقال داده میشود؛ این یعنی عملاً مدیران و معلمان مناطق محروم و حاشیهای از مدیران و معلمان ناکارآمد هستند که به آن مناطق تبعید شدهاند. در حقیقت به همان مناطقی تبعید شدهاند که زمینه بروز و ظهور این رفتارها و خردهفرهنگها بیشتر میشود. در حالی که میتوان برعکس این موضوع رفتار کرد و با پرداخت پاداش یا حقوق بالاتر به افراد شایسته، اعم از مدیران، معلمان و... آنها را به مناطق کمبرخوردار و محروم انتقال داد تا عقبماندگیها جبران شود. این اقدام موجب تبعیض مثبت شده و میتواند جلو بروز خردهفرهنگهای بزهکاری و تشکیل گروههای «گنگ، شرخر و لات و بی سروپا» را بگیرد.
آدم رذل و اوباش نداریم
علی نجفی توانا، عضو کانون وکلای دادگستری نیز درخصوص چرایی به وجود آمدن این گروهها به خبرنگار ما میگوید: بسیاری از خشونتگرایان فعلی قربانی خشونتهای دوران کودکی و خشونتهای عاطفی، سیاسی، دینی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و جنسی هستند.
مطالعه روی این گروه نشان میدهد در گذشته، زندگی متعادل و متعارفی را تجربه نکردهاند؛ آنها معمولاً سواد چندانی ندارند و اگر دارند، شغلی ندارند و برای نیازهای درونی خود دست به تعرض به دیگران میزنند و چه بسا برخی از آنها مانند «بیجه» احساس میکردند کارهای خشونتآمیز وظیفه آنهاست و خود را برای باجخواهی و زورگیری محق میدانند.
بنابراین برای برخورد با این افراد تنها مجازات پاسخ نمیدهد. اصولاً عناوینی مانند «اراذل و اوباش» نداریم. این عناوین مندرآوردی است که برخی نهادها آن را ایجاد کردهاند. ما آدم رذل و اوباش نداریم بلکه «رذل شده یا اوباششده داریم». اوباشها و اراذلی که ما به این نام مینامیم قربانیان شرایط اقتصادی و اجتماعی خانوادگی، جغرافیایی و سیاسی کشور هستند.
بنابراین مجازات جوابگو نیست. وقتی صحبت از ۱۶میلیون پرونده میشود، بدانید این رقم را باید ضرب در چهار یا پنج کرد، چون اگر از هر فردی بپرسید آیا تا به حال در زندگی مرتکب جرم شدهای، پاسخ همه آنها مثبت است، چراکه همه افراد به نوعی مرتکب جرم شدهاند. بنابراین آمار واقعی بیش از این اندازه است.
راهکار مقابله با خشونتها چیست؟
این جرمشناس معتقد است با مجازات نمیتوان این سیل نابهنجاری و خشونت را مهار کرد و باید براساس سه برنامه کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت عمل کرد.
نجفی توانا بیان میکند: در کوتاهمدت باید چرایی خشونت و جرایمی را که در کشور اتفاق میافتد شناسایی کنیم. در میانمدت برنامهریزی برای حمایت از خانوادههایی که فرزند دارند، جوانانی که شغل و امکان ازدواج ندارند، آموزش خانوادهها برای تربیت فرزندان، برنامهریزی برای مسائل اقتصادی، اشتغال و ازدواج جوانان داشته باشیم و در بلندمدت نیز باید اوضاع اقتصادی کشور را به حالت عادی برگردانیم.
این نویسنده کتاب جرمشناسی میگوید: بیشتر افراد معمولاً از سنین ۱۵ تا ۴۰ یا ۴۵سالگی مبادرت به جرایمی میکنند که خشونتهای جنسی، جسمی و مالی در آنها دیده میشود.
وضعیت اقتصادی کشور موجب افزایش رفتارهای بزهکارانه در جامعه شده است.
این وکیل دادگستری اضافه میکند: چنانچه در نظر داریم میزان جرایم در کشور ازجمله خشونت کاهش یابد، باید از مردم حمایت کنیم؛ سفرههای مردم کوچک شده، تورم موجب افزایش خشونت شده، رشوه، اختلاس و فساد مدیریتی ناشی از فقر اقتصادی، فقر فرهنگی و دینی است.
بنابراین نمیتوان گفت برخورد نیروی انتظامی یا قوه قضائیه بیاثر است، به هر حال وجود و اجرای قانون، اثر خواهد داشت، اما این اثر، مسکن است، درمان نیست؛ راهکاری بنیادین و ریشهای نیست بلکه راهکاری گذراست.
نجفی توانا معتقد است: حتی اگر برای تمام خشونتگراها مجازات اعدام، برای تمام سارقان قطع ید که نه، قطع سر هم پیشبینی کنند باز هم خشونت و سرقت خواهد بود، زیرا در جامعهای که فقر هست جرم هم هست.
هر چه فقر افزایش یابد، بیعدالتی افزایش پیدا میکند و هر چه بیعدالتی گسترش یابد موازی با آن، جرم و نابهنجاری افزایش خواهد یافت. با این حال باید همراه با اقدامات نیروهای انتظامی و قوه قضائیه به مردم آموزش داد، نیازهای مردم را تأمین کرد و کشور را از شرایط موجود اقتصادی نجات داد.
نظر شما