به گزارش قدس آنلاین، پرونده نوزدهمین جشنواره شعر فجر با معرفی برگزیدگان این دوره در شهر شیراز بسته شد اما با پایان هر دوره از این رویداد، فصل تازهای برای برندگانش گشوده میشود و آثارشان به واسطه حضور در یکی از مهمترین رویدادهای ادبی کشور بیشتر مورد توجه قرار میگیرد.
فاطمه گیلانی، شاعر جوان و یکی از دو برگزیده بخش شعر نو است که با اثر «آن قدر تلخ که فراموش میکنی شکلات است» از انتشارات سوره مهر در نوزدهمین جشنواره شعر فجر حضور داشت. وی کارشناسی ارشد ادبیات فارسی دارد و تاکنون سه کتاب شعر منتشر کرده است؛ «از فصلهای طولانی» و «پیراهنی پر از سپید» از جمله آثار او است. با این شاعر درباره ورودش به دنیای شعر و ادبیات و سبکهای مورد علاقهاش به گفتوگو نشستیم و از روند برپایی جشنواره شعر فجر و تأثیرات آن بر مسیر شاعران برگزیده این رویداد گفتیم که در ادامه میخوانید.
خانم گیلانی، گفت وگو را با انگیزه شما برای روی آوردن به مسیر شعر و شاعری آغاز کنیم. چه شد به سرودن شعر روی آوردید، شعر از چه زمانی برای شما جدی شد و متوجه علاقهتان به آن شدید؟
آغاز شاعری من به دوران کودکیام بازمیگردد؛ آن زمان که میدیدم مادرم وقتی به کار در خانه مشغول بود شعرهایی از پروین را زیر لب زمزمه میکرد و هر گاه در طول روز فراغتی پیدا میکرد کتاب شعری در دست داشت و آن را میخواند. این علاقهمندی به دنیای شعر از همان جا در من شکل گرفت. راستش را بخواهید من دوست داشتم شعر بگویم چون مادرم به شعر علاقه داشت و برایم مهم بود او شعرهایم را بخواند.
این مسیر این گونه شروع شد تا به دوران دبیرستان رسیدم و متوجه شدم به عنوان یک شاعر باید به کارگاههای شعر بروم و از معلومات استادان این حوزه برای ارتقای داشتههایم استفاده کنم و خوشبختانه استادان خوبی هم در مسیرم قرار گرفتند همچون استاد اسماعیل امینی که در کانون ادبی ابوذر حضور داشت و آنجا نخستین کارگاه شعری بود که به آن پا گذاشتم و این مسیر علمی را با یک استاد خوب آغاز کردم. در واقع تأثیری که آن جلسات در شعر من گذاشت، در سالهای بعد و باقی جلسات شعر هرگز برایم تکرار نشد. در مجموع شعر گفتن برایم تنفسی بود و هر زمانی که در خفقان و سختی قرار میگرفتم خلاصیام از سختیها به واسطه همین شعر اتفاق میافتاد. به نظرم این قدر این ماجرا در من نهادینه شده که فکر میکنم شاید اصلاً بدون شعر زنده نمانم.
در میان سبکهای مختلف شعری، چطور شد به سرودن شعر نو علاقهمند شدید و چه تفاوتی برایتان با سبکهای دیگر مانند کلاسیک دارد؟
این را بگویم که شعر کلاسیک در مطالعاتم اولویت ویژهای دارد اما اینکه چرا کلاسیک نمیگویم به این خاطر است که شعرهای کلاسیک من حالت تصنعی و ساختگی پیدا کرد و انگار فقط برای قافیه، شعر را میسرودم و چیدمان بیتهایم برای قافیه بود؛ همین ساختار من را از شعر کلاسیک گفتن دلزده کرد اما در شعر نو و سپید کاملاً رها بودم. به عبارتی خود واقعیام بودم و دیگر نیاز به ساختگی شدن شعر اتفاق نمیافتاد و نتیجهاش هم کیفیت بهتری داشت به همین دلیل در فضای شعر سپید و نیمایی قلم زدم.
مخاطب در هر صفحه از کتاب «آن قدر تلخ که فراموش میکنی شکلات است» با اشعاری روبهرو است که زندگی را از منظرهای متفاوتی بررسی کرده؛ از تجربههای زنان شالیکار گرفته تا تصویرسازیهایی از طبیعت و پرداختن به مضامین اجتماعی. بازنمایی این مفاهیم در کتاب چگونه شکل گرفت و بر چه مبنایی انتخاب شد؟
مجموعه شعر من زیست یک زن شاعر در جامعه و دنیایی است که دارد با دغدغههای مختلفی دست و پنجه نرم میکند. در واقع این تصمیم من است که به زیست یک زن شاعر بپردازم، خواستهها و گلهمندیهایش را بیان کنم و با زبان زیبای شعر آنها را برجسته کرده و به اطلاع مخاطبان برسانم. این مجموعه شعر هم پیرامون همین موضوع است و بر مبنای همین قصد و نیت شکل گرفته است.
به نظرتان شعر نو در دوره معاصر چه روندی را طی کرده و امروز در چه جایگاهی قرار دارد؟
من وضعیت شعر نو را قدری نگرانکننده میدانم زیرا سستیهای زبانی وارد شعر نو شدهاند که ضد معیارهای زبان فارسی است. گاهی اوقات این سستیها آن قدر در زبان عامیانه رایج شده که شاعر متوجه نیست اینها با زبان فارسی و معیارهایش هماهنگی ندارد و حتی گریز از هنجارهای زبانی هم هست. من این موارد را در اشعار امروزی میبینم و قدری نگران میشوم و فکر میکنم میبایست شاعران مطالعاتشان را در زمینه ادبی و به ویژه ساختار جملات و دستور زبان بیشتر کنند.
اگر بخواهید از بهترین شاعران نوسرا نام ببرید، در فهرست شما نام چه کسانی قرار میگیرد؟
ما بانوان شاعر قدرتمندی در حوزه شعر نو داریم مانند لیلا کردبچه و از آقایان هم میتوانم به حمیدرضا شکارسری اشاره کنم که البته ایشان منتقد ادبی خوبی هم هستند.
در طول سالهای فعالیت حرفهایتان از شعر کدام شاعران تأثیر گرفتهاید و آیا اصلاً الگویی هم داشتید؟
اگر بخواهم به عنوان الگو به شاعری اشاره کنم باید بگویم من شعرهای ترجمهای زبان عربی را خیلی دوست داشتم و تحت تأثیر آنها بودم. شخصیتهایی مانند غاده السمان و محمود درویش. وقتی با ترجمه شعرهایشان مواجه شدم احساس کردم انتظار من از شعر سپید دقیقاً مطابق با اشعار این دو شاعر است. بعدها هم که سراغ متون اصلی رفتم و با اندک معلوماتی که در زبان عربی داشتم آنها را مطالعه کردم، متوجه شدم اینها دقیقاً همان چیزی است که من از شعر سپید انتظار دارم.
به نظرتان این جشنواره چقدر میتواند در شعر معاصر تأثیر بگذارد و معرف ادبیات امروز به مردم باشد؟
زمانی که بحث داوری به میان میآید و داوران کسانی هستند که سواد ادبی بالایی دارند طبیعتاً بهتر میتوانند تشخیص دهند وضعیت شعر امروز چگونه است. وقتی بیش از هزار اثر مورد قضاوت قرار میگیرد، تصویری کلی از وضعیت ادبیات و آنچه بر ادبیات امروز میگذرد در اختیار سردمداران آن قرار میدهد. خب این خیلی خوب است که میفهمیم در چه وضعیتی هستیم و آیا با استانداردها مطابقت داریم یا نه.
از سویی دیگر جشنوارهها انگیزهای برای حضور شاعران در این گونه رویدادها هم هستند و جوایزش هم این انگیزه را تقویت میکند و در ادامه مسیر آنها خیلی تأثیرگذار است. به نظرم آنچه پررنگ است بحث جوایز است که میتواند این انگیزه را ایجاد کند اما فارغ از بعد معنوی، مبالغ در نظر گرفته شده به عنوان جایزه نباید آن قدر کم باشد که شاعر رغبت نکند در جشنواره شرکت کند، ضمن اینکه چرا وقتی یک بخش دو برگزیده دارد یک جایزه را بین دو نفر تقسیم میکنند؟ آیا این یک جور زیر سؤال بردن آن دو برگزیده نیست؟ بالاخره هر دو آنها برگزیده هستند و باید جایزه کامل را بگیرند!
پرسشم معطوف به سرنوشت کتابها پس از برپایی جشنوارههاست و برای باز کردن آن به یک رویداد ادبی مهم دیگر یعنی جایزه «جلال» اشاره میکنم که به گواه برگزیدگانش در دورههای مختلف، پس از آن نه مورد حمایت قرار گرفتند و نه این جایزه تأثیری در میزان فروش و دیده شدن کتابهایشان داشته؛ در دنیای جشنواره شعر این وضعیت چگونه است؟
بله، این یک درد مشترک است. درباره وضعیت کتاب خودم به شما میگویم که چاپ اول آن موجودی ندارد و منتظر ناشر هستم تا ببینم برای چاپ دوم آن اقدام میکند یا خیر. به ویژه که الان کتاب برنده جایزه هم شده و طبیعتاً این باید برایش یک امتیاز قلمداد شود اما اینکه پس از این جشنوارهها سرنوشت آثار برگزیدگان چه میشود و برخورد ناشر چه خواهد بود مسئله ما هم هست. ما به عنوان مؤلف و شاعر آن اتفاقی که باید را رقم زدیم، اما اینکه در ادامه چه آیندهای در انتظار کتاب مؤلف است یک چالش همیشگی میان ناشر و شاعر است.
پیشنهادتان برای برگزاری بهتر جشنواره شعر و تأثیرگذاری بیشتر آن چیست؟
در وهله نخست اگر قرار است جشنوارهای خارج از تهران برگزار شود باید شیوه دعوت و برنامهریزی برای حضور نامزدها سامان پیدا کند و به روز آخر موکول نشود چون احتمال لغو سفر وجود دارد و همین مسئله خودش میتواند تبدیل به یک مشکل شود. در حالی که اگر مدیریت دقیقی داشته باشند، طبعاً منجر به خسارتهای دیگر هم نمیشود. نکته دیگر اینکه وقتی جشنوارهای خارج از تهران برپا میشود آیا نباید شاعر و نویسنده احترام و توجهی از سوی مسئولان آن شهر ببیند و برنامههایی همچون دید و بازدید از اماکن ادبی و فرهنگی برای میهمانان تدارک دیده شود یا اینکه فقط صرف حضور شاعر در مراسم جشنواره کافی است؟ نکته دیگر هم این است که جایزه را هم نصف نکنید، زیرا با این کار انگیزه اصلی را از بین میبرید.
علاقهمندان به شعر که خودشان جویای مجموعههای تازه هستند شما چه پیشنهادی دارید برای اینکه مردم به خواندن کتابهای شعر روی بیاورند و در سبد فرهنگی آنها قرار بگیرد؟
به نظرم رسانهها نقش مهمی دارند و مهمترین رسانه هم در این زمینه که میتواند اطلاعرسانی کند تلویزیون است. صداوسیما باید برنامههایی مرتبط با شعر تولید کند که متنوع باشد و مخاطب برای دیدنش کنجکاو شود. متأسفانه کسالتبار بودن بسیاری از این برنامهها موجب میشود مخاطب اصلاً به تماشای آنها ننشیند و کانال را هم عوض کند. در حالی که با تولید برنامههایی مبتنی بر تفکر و محتواهای جذاب میتوانیم مخاطبان بیشتری را به آنها جذب کنیم.
نظر شما