در میان بازیهای کودکانه فرزندان مازندرانیها ازگیل چیدن یا همان کنوسچینی، خاطرهای نوستالژیک به شمار میرود. ازگیل که گیلکیها به آن «کُنوس» یا «کونوس» میگویند، همان «کندس» در گویش مازندرانی است؛ میوهای جنگلی که با تفاوت بسیار از سایر میوههای پاییزی، هنوز هم میهمان سفره مازندرانیهاست؛ میوهای جنگلی و کوچک که عمر حضورش در مناطق گیلان و مازندران و جنوب دریای خزر به هزارههای پیشین میرسد؛ میوهای که با سیب، گلابی، به، زالزالک و گلابی وحشی همخانواده است و تشابهاتی با آنها دارند
کنوس، میوه گلابیشکل که کمی بزرگتر از آلوست، پوستی زرد یا نارنجی با قسمتهایی به رنگ قرمز دارد و گوشت آن سفید، زرد یا نارنجی با هستههایی قهوهای رنگ است. طعم کنوس چیزی بین طعم انبه و هلو است. ازگیلهای متمایل به سبز، طعمی ترش و اسیدی دارند و به همین دلیل تا خوب رسیده نشود قابل خوردن نیستند ولی گوشت رسیده آن از رنگ سفید به قهوهای تغییر میکند و کاملاً نرم و شیرین میشود. از گذشتههای دور برای جلوگیری از پوسیده شدن و از بین رفتن، از اواسط پاییز تا اوایل زمستان کنوسها را از درختان جنگلی زودتر برداشت کرده و علاوه بر تازهخوری، از آن برای تهیه رب و انواع چاشنیهای غذا و نوعی ترشی به نام «کنوسدوشو» یا «اربادوشو» استفاده میکردند. میوهای با خواص دارویی بسیار که از روزگاران بسیار دور مورد توجه بوده است.
آیینی برای دور هم بودن
جمعآوری کنوس تا خارج کردن آن از جنگل، تمیز کردن، شستن، پخت و فراوری آن در میان مردم مازندران فرایندی است که از سالهای دور به صورت خانوادگی یا توسط اهالی محل و همسایهها انجام میشده و حالا هم، هر چند کمرنگتر از گذشته اما همچنان ادامه دارد. کنوسچینی یا چیدن ازگیل البته بیشتر از آنکه چیدن میوه از درخت باشد، جمعآوری آن از پای درختهاست. تبدیل کنوس به فراوردههای خانگی با رسوم خاصی همراه است که گذشت زمان آن را تبدیل به آیینی پیونددهنده اعضای خانوادهها و نزدیکی بیشتر مردم محلی با یکدیگر کرده است.
در فصل کنوسچینی، مردان و زنان هر خانواده یا همسایهها، به اعماق جنگلهای مازندران میروند تا ازگیلهای رسیده را که پای درختان ریخته شده جمعآوری کنند و یا با پهن کردن پارچه و کیسه به زیر درختان ازگیل و تکاندن آن، میوهها را برداشت کنند. سپس با انتقال آن به خانهها میوه ازگیل را برای شستوشو در داخل تشت بزرگی قرار داده و پس از جدا کردن شاخ و برگ و تمیز کردن کامل، میوهها را پس از کوبیدن، به همراه مقداری آب روی حرارت آتش قرار میدهند تا کاملاً پخته و به زبان محلی «پتکا» شود.

خانوادههای گیلکی برای تسریع در عملآوری کنوسها به تناوب با کفگیر قابلمه را هم میزنند تا همه قسمتهای آن پتکا شود؛ کاری که مخصوص خانمهاست و البته که ظرافت پخت و چشیدن طعم آن حسی زنانه را میطلبد. در ادامه میوههای جوشیده را داخل کیسهای قرار داده و با ضربه زدن به ازگیل و جدا کردن دانه و پوست از آن، آب حاصل را درون ظرف دیگری گذاشته و پس از حرارت دوباره و تغییر رنگ آن به شکل قهوهای، رب از آن بدست میآید. محلیها علاوه بر میوه از چوب و شاخههای درختان کنوس هم به خاطر دوام بالایی که دارد برای ساخت دسته تبر و بیل استفاده میکنند. آنها اعتقاد دارند چوب درخت کنوس اگر در شعله ملایم قرار گیرد، مستحکمتر از قبل میشود.
دو روز، برای همه سال
جنگلهای انبوه زرد و نارنجی شده مازندران تا همین چند سال پیش در پاییز میزبان خانوادهها و اهالی محل و کوچک و بزرگانی بود که دسته جمعی برای چیدن کنوس گرد هم آمده و با پیمودن مسیری نسبتاً طولانی و حدود دو ساعت پیادهروی به درختان ازگیل میرسیدند. جمعیتی زیاد و با شور و هیجان که گاهی اوقات جمعیتشان نیمی از جنگل را پر میکرد و صدای شادی و خندهها و صحبتهایشان تا فرسنگها آن طرفتر میرفت و شوری به جنگلهای رنگ پریده پاییزی میداد و سکوت پاییزی را میشکست. بیشتر خانمها چوب بلندی از چوبهای خشک شده درختان به دست گرفته و بر شاخههای درختان ازگیل میکوبیدند و پس از آنکه میوهها همه بر زمین ریخته شد آنها را در کیسههایی جمع میکردند.
آنها در کمتر از دو روز به اندازه یک سال برای هر خانواده کنوس میچیدند و جمع میکردند. هر چند که کنوسچینی اغلب توسط زنان انجام میگرفت و مردان به دلیل مشاغل خود در این کار کمتر حضور داشتند اما انتقال کنوسها از جنگل به خانه بیشتر توسط مردان انجام میشد. ناگفته نماند هنگامی که خانمها و کودکان مشغول جمع کردن و چیدن کنوسها بودند، مردان هم بیکار نمیماندند. آنها برای دور کردن حیوانات وحشی و همچنین افزایش روحیه و گرم کردن فضای سرد و پاییزی جنگل آوازهای محلی سر میدادند و آوازهای محلی یا همان «خونش» میخواندند.
خونشها و آواز خواندنها در خانهها و در زمان پخت کنوسها برای تهیه ترشی نیز ادامه داشت و چون دیواری میان خانهها نبود میتوانستند همراه با دیگر همسایهها، حیاط به حیاط هم دود آتش کنوسپزان که به آسمان میرود را ببینند و هم صدای زنان و مردان آوازخوان را بشنوند. پس از تهیه کنوسدوشو، همه چیز به مساوات میان اعضای خانواده و همسایهها تقسیم میشد و حتی به خانوادههایی که در این فعالیت حضور نداشتند هم چند شیشه میرسید.
امروزه رسم کنوسدوشو فقط در برخی روستا دیده میشود؛ روستاهایی که تعدادشان به تعداد انگشتهای دست هم نمیرسد. این رسم قدیمی که قدمتی به بلندای عمر سکونت انسان در جنگلهای البرز دارد امروز با خالی شدن روستاها و جنگلها از بومیان، هر ساله کمرنگتر میشود.
خبرنگار: مریم طهماسبی
عکاس: معین آذری/ ایسنا



نظر شما