تحولات منطقه

«هزار نقش برآورد زمانه و نبود / یکی چنان‌که در آینهٔ تصور ماست... فی الواقع آقایان برای راحت شدن از شر من، مرا به خراسان فرستادند!»

نخستین خلبان ایرانی چطور کشته شد؟
زمان مطالعه: ۴ دقیقه

۲۹ سال داشت که به فرماندهی ژاندارمری ولایت خراسان منصوب شد. آن هم چه زمانی؟ وقتی آسمان سیاست سیاسی و اوضاع اجتماعی ایران تاریک بود. ۶ ماه از فرمانده شدنش نگذشته، کودتای سوم اسفند رخ داد و در آن روزگار سیاه، «کابینه سیاه» به صدارت سید ضیاء طباطبایی روی کار آمد. چند روز بعد هم تلگراف محرمانه و مخفیانه‌ای از سوی سید ضیاء به دست کلنل محمدتقی‌خان پسیان رسید: «سردسته مفسدین ولایت خراسان، شخص والی یعنی احمد قوام السلطنه را دستگیر کن و تحت الحفظ به تهران بفرست!».

امکان‌پذیر نمی‌باشد!

محمدتقی‌خان‌ پسیان سال۱۲۷۰ در تبریز متولد شد. اصلیتش اما قفقازی بود. پدر و پدربزرگش پس از عقد قرارداد ننگین «گلستان» و جدایی قفقاز از ایران، از همه چیز خودشان صرف‌نظر کرده، حاضر به رعیتی کردن برای بیگانگان نشدند و خود را در آغوش وطن آبا و اجدادی انداخته بودند. «محمدتقی» ۶ سال در مدرسه و مکتب درس خواند، مدتی را در مدرسه لقمانیه گذراند و در ۱۵ سالگی به تهران رفت و وارد مدرسه نظام شد. پنج سال را هم در مدرسه نظام گذراند و بعد یکباره زندگی تمام نظامی برایش آغاز شد.
البته او و هم‌دوره‌هایش می‌خواستند ادامه تحصیل بدهند، اما وزارت جنگ که انگار بدجوری لنگِ افسران کارآمد و تحصیلکرده بود، آن‌ها را از مدرسه نظام فرا خواند و با درجه «نایب دومی» یا همان ستوان دومی به خدمت گرفت.
بقیه ماجرا تا «کلنل» شدنش، بیشتر شبیه سرگذشت دانش‌آموزان و دانشجویان ممتازی است که خیلی از مراحل را جهشی طی می‌کنند. با این تفاوت که جهش‌ها و پیشرفت‌های «محمدتقی» تنها به درس و مشق و شاگرد اولی کلاس محدود نمی‌شود و در مقام عمل و در میدان جنگ‌های مختلف به چشم فرماندهانش می‌آید. دو سال پس از «ستوان دومی» به درجه «سلطان» یا همان «سروان» می‌رسد، فرمانده گروهان و معاون گردان می‌شود، زبان خارجه یاد می‌گیرد و با پیشنهاد استادان و صاحب‌منصبان سوئدی، مدتی در «یوسف‌آباد» هم درس می‌خواند، هم درس می‌دهد و هم مترجمی می‌کند. سپس به همدان اعزام می‌شود و در مأموریت‌های مختلف جوری موفق می‌شود که فرماندهان برایش درخواست درجه «یاوری» می‌کنند اما از مرکز پاسخ می‌رسد: «با وجود شایستگی‌های فراوان امکان‌پذیر نمی‌باشد که «محمدتقی‌خان پسیان» با ۲۱ سال سن، درجه «یاوری» - سرگردی- بگیرد». البته دو سال بعد و زمانی که در درگیری‌های بروجرد رشادت به خرج داد، زخم برداشت و مأموریت‌هایش را به‌خوبی انجام داد، به درجه سرگردی رسید.

بدترین زمان ممکن

بیست و شش ساله بود که بیماری ورم کبد یکباره او را خانه‌نشین و مجبورش کرد برای معالجه راهی آلمان شود. البته کلنل پیش از آن به شکل ناباورانه‌ای از خدمت نظام اعلام کناره‌گیری کرده بود! اسناد تاریخی می‌گویند: «در نتیجه بعضی از اقدامات و حوادث که خود او از ذکر آن‌ها صرف نظر کرده اضطراراً از کار کنارگیری کرده و بدون درنگ برای معالجه ورم کبد به آلمان رفت»!
کلنل جوان، همه آن ویژگی‌ها، شهامت، افتخارآفرینی‌ها، صداقت، جوانمردی و... که تاریخ‌نویسان درباره‌اش گفته‌اند را داشت. نظامی و مدیر کاردرستی که حاضر بود سرش را بدهد اما نگذارد شرف، غیرت و میهن‌پرستی‌اش لب‌پَر شود.
برخی از اهالی تاریخ‌نویسی در بررسی رخدادها، جریانات سیاسی و شخصیت‌های مختلف آن روزگار معتقدند لیاقت و کاردانی او تا حدی بود که به راحتی می‌توانست خودش را به تهران برساند و جایگزین «سردار سپه»ی شود که انگلیسی‌ها داشتند برای روی کار آوردنش نقشه می‌کشیدند.
کلنل با همه داشته‌هایش، فقط یک ویژگی را نداشت؛ او سیاستمدار و سیاست باز نبودو شاید همین اهل سیاست نبودنش سبب شد وقتی تلگراف محرمانه سیدضیا به دستش رسید نتواند حدس بزند که دارند او را به دهان گرگ می‌فرستند.
دوران حضور در آلمان فقط خودش را معالجه نکرد. کتاب خواند، نوشت، گاهی شعر سرود و البته آموزش پرواز هم دید تا با ۳۳ سورتی پرواز، بشود نخستین خلبان ایرانی! کلنل در بدترین زمان ممکن به ایران بازگشت. حکومت نحیف «احمد شاه» آخرین نفس‌هایش را می‌کشید و استعمار پیر با بازیگران مختلف ایرانی در حال نقشه‌کشی بود. صحنه سیاست افتاده بود دست سیاست‌بازانی مانند «سید ضیا» و «قوام» و مهره‌هایی چون «رضاخان».
او که ابتدای ورود به ایران با بی‌اعتنایی روبه‌رو شده بود، یکباره به خراسان فرستاده شد تا فرماندهی ژاندارمری را به عهده بگیرد!

۳ استکان و یک قوری بندزده!

وقتی متوجه ماجرا شد که کار از کار گذشته بود. هرچند به اوضاع خراسان سروسامان داده، «قوام» را دستگیر کرده و به تهران فرستاده بود و نظم و انضباط مالی و نظامی کم‌نظیری را ایجاد کرده بود، اما می‌دانست که اعتمادش به «سید ضیا» و حکومت مرکزی اشتباه جبران‌ناپذیری بوده است. قوام که ابتدا زندانی شده و قرار بود به جرم اختلاس و فساد در ولایت خراسان محاکمه شود، از زندان آزاد شد، به دستور احمدشاه عنوان نخست‌وزیری گرفت و جانشین سید ضیا شد تا در فرصت مناسب برود سراغ کلنل و انتقام بگیرد. کلنل همان زمان با درد و افسوس برای دوستانش نوشت: «هزار نقش برآورد زمانه و نبود / یکی چنان‌که در آینهٔ تصور ماست... فی الواقع آقایان برای راحت شدن از شر من، مرا به خراسان فرستادند!». همه چیز را فهمید اما خلق و خوی نظامی، شرافت و پاکدامنی‌اش اجازه تسلیم شدن را نداد. همه امور را در خراسان به دست گرفت و محکم ایستاد. چون نیروهای پایتخت حریفش نشدند، قوام السلطنه خوانین و یاغیان منطقه را به جانش انداخت. محمدتقی‌خان تا آخرین گلوله جنگید تا زخمی و اسیرش کنند و سر بریده‌اش را بفرستند برای سیاست‌بازها و خلعت و نازشستشان را بگیرند! قوام شایعه ساخته بود که کلنل در خراسان مال و منالی جمع کرده و اشرافیتی برای خودش به هم زده است. اما در صورت مجلسی که از اموال و دارایی‌های او به تهران فرستاده شد، آمده بود: «دیوان فردوسی طوسی یک جلد... دو صندوق چوبی محتوی کتب السنه فرانسه - آلمانی - ترکی – عربی... قالیچه ترکمنی یک تخته... لباس سلام ژاندارمری یک ‌دست، لباس معمولی ژاندارمری یک‌ دست... چکمه یک جفت... استکان سه عدد... قوری بند زده یک عدد!».

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

حرم مطهر رضوی

کاظمین

کربلا

مسجدالنبی

مسجدالحرام

حرم حضرت معصومه

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha