رهبر انقلاب از جوانی ۳۴ سالگی و در اوج اختناق، جلسات نهجالبلاغهخوانی را در مسجدی کوچک آغاز کردند و در مقام رهبری نیز همواره بر مطالعه نهجالبلاغه به عنوان کلید حل معضلات جامعه تأکید میکنند.
اشاره؛
در دنیای پرتلاطم امروز که مفاهیم عمیق دینی بیش از هر زمان دیگری مورد نیاز بشر است، نهجالبلاغه همچون چراغی فروزان، راهنمای انسانها به سوی سعادت و عدالت است.
در گفتوگویی صمیمی با حجتالاسلام والمسلمین مهدوی ارفع، پژوهشگر و مبلغ حوزه نهجالبلاغه و علوم اسلامی، به بررسی ابعاد مختلف این کتاب گرانسنگ پرداخته ایم. در این گفت و گو با نگاهی جامع و کاربردی به نهجالبلاغه از ضرورت مطالعه این کتاب، جایگاه آن در جهان امروز و راهکارهای عملی برای انس بیشتر با معارف آن پرداخته شده است.
* با توجه به انس دیرینه جنابعالی با کتاب ارزشمند نهج البلاغه، مایلیم در ابتدا دیدگاه و تعریف شما را درباره این اثر گرانسنگ بشنویم.
بسم الله الرحمن الرحیم؛ نهجالبلاغه را میتوان از ابعاد مختلف مورد بررسی قرار داد:
اول: نهجالبلاغه کتابی بینظیر در حوزه فرهنگ زندگی و حکمرانی دینی است که در نوع خود منحصر به فرد میباشد.
دوم: این کتاب به عنوان زبان مشترک تمام ملل و اقوام عمل میکند. امیرالمؤمنین علیهالسلام حتی در خطاب به شیعیان خود، مباحث را با استدلالهای عقلانی و فطری بیان فرمودهاند.
نمونه بارز آن در نامه ۳۱ نهجالبلاغه به امام حسن مجتبی(ع) مشهود است. این نامه چنان جامع و فراگیر است که اگر بدون ذکر نام نویسنده و مخاطب آن، در اختیار پیروان سایر ادیان قرار گیرد، محتوای آن را خردمندانه و حکیمانه خواهند یافت.
سوم: نهجالبلاغه بهترین بستر برای گسترش و تعمیق گفتمان انقلاب اسلامی در جهان است. برای انتقال مفهوم اسلام ناب به مخاطبان، حتی منتقدان و مخالفان، هیچ رسانهای کارآمدتر از نهجالبلاغه نیست.
در نهایت میتوان گفت نهجالبلاغه، حلالمسائل جامع امت اسلامی در عصر حاضر و آینده است.
* اهمیت و ضرورت مطالعه نهجالبلاغه را چگونه ارزیابی میکنید و تأثیرات ملموس آن در زندگی امروزی چیست؟
یک دیدگاه منحصر به فرد مبتنی بر اصول عقلی و آیات قرآن کریم دارد که اصلاح جامعه بشری و دستیابی به سعادت، صلح و آرامش را منوط به حکومت صالحان میداند.
این اصل نه تنها در مکاتب مختلف جامعهشناسی پذیرفته شده، بلکه در قرآن کریم نیز با عبارت «الذین إن مکناهم فی الأرض أقاموا الصلاة و آتوا الزکاة و أمروا بالمعروف و نهوا عن المنکر» به آن اشاره شده است.
پیامبر اکرم(ص) به محض استقرار در مدینه، اولین اقدام خود را تشکیل حکومت قرار داد.
اهلبیت علیهمالسلام نیز همواره بر این اصل تأکید داشتند که حاکمیت باید در دست صالحان باشد. علما، روشنفکران و آزاداندیشان تاریخ نیز همواره در یکی از دو مسیر گام برداشتهاند:
یا با حکومتهای فاسد مبارزه کردهاند تا زمینه برای حکومت صالحان فراهم شود، یا برای تقویت حکومتهای صالح تلاش نمودهاند.
در نگرش اسلامی، حکومت دارای دو رکن اساسی است:
۱. مشروعیت الهی (نصب من قِبَل الله)
۲. مقبولیت مردمی
حتی در شرایطی که بهترین شخصیت برای حکمرانی با اقبال صددرصدی مردم بر مسند قدرت بنشیند، همچون امیرالمؤمنین(ع) که در میان ائمه(ع) جایگاه ویژهای دارد و تنها امامی است که به لقب «امیرالمؤمنین» مفتخر شده است، باز هم چالشهای خاص خود را خواهد داشت.
این واقعیت تاریخی در دوران حکومت امام علی(ع) پس از فوت خلیفه سوم مشهود است. مردم بدون هیچ اجبار و اکراهی، با چنان اشتیاق و ازدحامی برای بیعت هجوم آوردند که به تعبیر خود حضرت: «مردم چون یالهای پرپشت کفتار و گلههای انبوه گوسفند به من هجوم آوردند، تا جایی که نزدیک بود حسنین(ع) زیر دست و پا بمانند و ردای من از دو طرف پاره شود.»
با این حال، همین حکومت که با چنین اقبال عمومی و مشروعیت الهی آغاز شد، به جایی رسید که امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «امروز محبوبترین آرزوی علی، مرگ است تا دیگر شما را نبینم» و در جای دیگر فرمودند: «خدا شما را بکشد، ای کاش از ابتدا با شما آشنا نمیشدم که این آشنایی جز غصه، حسرت و ندامت ثمری نداشت.»
وقتی یک حکومت و مردم به ناسازگاری میرسند، معمولاً دو دلیل عمده دارد:
یا حاکم ناشایسته است
یا مردم تمکین نمیکنند.
در مورد حکومت امیرالمؤمنین(ع)، دلیل اول منتفی است؛ زیرا ایشان خود اصرار داشتند که «با هر کس غیر از من بیعت کنید، من بیش از همه شما اطاعت خواهم کرد»، اما مردم اصرار داشتند که «فقط علی(ع)».
پس مشکل از مردم بود، اما نه از روی اجبار آمده بودند و نه به زور بیعت کرده بودند.
علت اصلی این ناسازگاری در یک عبارت خلاصه میشود:
مردم فرهنگ زندگی در حکومت دینی را نداشتند. آنها تصور دیگری از حکومت داشتند؛ نه میخواستند مانند حکومت عثمان باشد و نه عدالت محض. آنها خواهان نوعی همزیستی مسالمتآمیز بودند.
امام علی(ع) از ابتدا فرموده بودند که اگر حاکم شوند، بر اساس فهم و اجتهاد خود و مطابق دستورات الهی و سیره پیامبر(ص) عمل خواهند کرد؛ اما پس از آغاز حکومت، همان افرادی که در بیعت نقش کلیدی داشتند، مانند زبیر که پس از تنها سه ماه، اولین فتنه را در بصره به راه انداختند که به جنگ جمل انجامید.
این وضعیت نشان میداد که نه توده مردم، نه خواص، نه نخبگان و نه مسئولان، هیچکدام فرهنگ زندگی در حکومت دینی را نداشتند.
به همین دلیل، این حکومت با وجود داشتن بهترین فرصت تاریخی، چنان روزگار تلخی را تجربه کرد که پس از ۱۴۰۰ سال، هنوز وقتی میخواهیم بگوییم «ما اهل کوفه نیستیم»، منظورمان کوفهای است که امام علی(ع) را تنها گذاشت.
جالب اینجاست که امیرالمؤمنین(ع) در خطبه ۱۵۰ نهجالبلاغه که سید رضی(ره) آن را «المستقبل و المهدی» نامیده، پیشبینی مشابهی درباره آینده کردهاند.
ایشان میفرمایند: «هنگامی که مهدی(عج) ظهور کند، بسیاری از کسانی که در دوران غیبت با التماس دعای «عجل لولیک الفرج» را میخواندند، وقتی الگوی حکومتش را ببینند، در دل پشیمان شده و خواهند گفت: «اگر میدانستیم اینگونه خواهد شد، کاش ظهور نمیکرد.»
مسئله اساسی که در سه مقطع تاریخی تکرار شده است را میتوان اینگونه تحلیل کرد:
۱. دوران حکومت امیرالمؤمنین(ع)
۲. دوران جمهوری اسلامی
۳. دوران ظهور حضرت مهدی(عج)
در تجربه جمهوری اسلامی، وقتی امام خمینی(ره) اولین بیانیه را علیه استبداد صادر کردند، بسیاری از گروهها و احزاب همراهی کردند و حتی شکنجه، تبعید و شهادت را پذیرفتند، اما پس از تشکیل حکومت اسلامی، همان گروهها تبدیل به گروهکهای مخالف شدند که هفده هزار نفر را به شهادت رساندند و این روند حتی تا امروز با شهادت افرادی چون شهید رازینی ادامه دارد.
علت این تغییر موضع این است که آنها حکومت را مطابق خواست و تصور خود میخواستند، نه آنگونه که اسلام واقعی تعریف میکند.
مشکل اصلی در هر سه مقطع تاریخی این است که حتی خواهان حکومت دینی، فرهنگ زندگی در چنین حکومتی را ندارند.
وقتی با واقعیت مواجه میشوند، به جای بازنگری در دیدگاه خود، حکومت را تخطئه میکنند.
چالشهای چهل و شش ساله جمهوری اسلامی صرفاً از دشمن بیرونی نیست. مخالفتهای داخلی از سوی کسانی است که معتقدند باید با مدل توسعه غربی پیش رفت.
در مقابل رهبر معظم انقلاب که بر پیشرفت درونزا و تقویت ساخت داخلی تأکید میکنند، عدهای اصرار بر رفع تحریمها به هر قیمتی دارند. این عدم پذیرش نقشه راهبردی امیرالمؤمنین(ع)، امام خمینی(ره) و امام عصر(عج) است.
نهجالبلاغه در این میان بینظیر است، زیرا تنها کتابی است که میتواند این فرهنگ را بدون هیچ مقاومتی به مخاطب منتقل کند. به جای استناد به گفتههای معاصران، میتوان به تجربه حکومتداری مردی استناد کرد که چهارده قرن پیش الگویی بینظیر ارائه کرده است.
ضرورت بازگشت به نهجالبلاغه برای همه مردم در کشور و جهان اسلام این است که ما قبل از ظهور، یک حکومت نمونه داریم که تجربه چهل و شش ساله آن نشان میدهد چگونه همه اقشار - از چپ و راست، اصولگرا و اصلاحطلب، حوزه و دانشگاه و بازار - به دلیل نداشتن فرهنگ زندگی در حکومت دینی، با چالشهای متعددی مواجه شدهاند.
اگر نهجالبلاغه در جامعه گسترش یابد، اکثریت مردم این فرهنگ حکومتداری دینی را درک خواهند کرد.
در این صورت، دیگر شاهد تکرار وقایع تلخ تاریخی نخواهیم بود که رهبر یک جامعه - که حتی دشمنان به علم، تدبیر و پاکی او اقرار میکنند - میفرماید «تقابل با نظام سلطه هزینه دارد، اما تعامل با نظام سلطه هزینهاش بیشتر است»، ولی مقام دوم کشور که رئیسجمهور وقت است، در مقابل میگوید: «بعضیها در این کشور تا حرف از مذاکره میشود، میگویند تنمان لرزید. خب بروید به جهنم، یک جای گرم!»
این تضاد دیدگاهها از آنجا ناشی میشود که آنچه رهبری خیر میبیند، در ذهن برخی شر جلوه میکند و آنچه را شر میپندارند، در واقع خیر است.
تنظیم گفتمان امت با امام، مهمترین تکلیفی است که در فقه و کلام و منابع اسلامی ما آمده است و راه رسیدن به این هدف، عمل به رساله عملی نهجالبلاغه است.
* پس از سالها مطالعه و پژوهش در نهجالبلاغه، کدام خطبه یا حکمت بیشترین تأثیر را بر شما داشته و در انتقال مفاهیم به مخاطبان از آن بهره میبرید؟
ما با یک ابَرمسئله به سراغ نهجالبلاغه رفتیم و برای ما این کتاب موضوعیت ندارد، بلکه طریقیت دارد.
ما با چالش بزرگی به نام تضعیف گفتمان اسلام ناب مواجه بودیم. هفت سال در حوزه نخبگانی برای این مسئله تلاش کردیم، مطالعات و گفتگوهای بسیاری انجام دادیم، اما به نتیجه نرسیدیم تا اینکه به برکت قرآن کریم و روش شهید صدر در استنطاق از قرآن، به نهجالبلاغه هدایت شدیم.
چون با مسئله خاصی به سراغ نهجالبلاغه رفتیم، رابطه ما با این کتاب از همان ابتدا با دیگران متفاوت بود.
بزرگان و سلف صالح ما وقتی از نهجالبلاغه صحبت میکنند، معمولاً «خطبه متقین» به ذهنشان میآید. در کتابخانهها و فضای مجازی هم بیشترین شروح از خطبه متقین است.
این خطبه بسیار خوب است، اما ما که عمر خود را وقف این کتاب کردهایم، معتقدیم خطبه متقین یکی از خطبههای متوسط نهجالبلاغه است، زیرا نگاهها به آن صرفاً معطوف به اخلاق فردی بوده است.
بسیاری از اساتید میگویند که متقین نیمهشب بیدار میشوند، نماز میخوانند، قرآن میخوانند و گریه میکنند و استدلال میکنند که حتی همان سؤالکنندهای که باعث ایراد این خطبه شد، از شدت تأثر جان داده است؛ اما ما معتقدیم این معیار برتری خطبه نیست.
من فردی را در نهجالبلاغه معرفی میکنم که بدون آنکه امامش سخنی بگوید، از غصه امام علی(ع) دق کرد و آن هم «سهل بن حنیف انصاری» بود.
او در جنگ صفین حضور داشت و جزو بهترین یاران امام بوده و در جنگ های مختلف همراه حضرت شرکت داشته است.
سهل هر چه تلاش کرد در کنار عمار و دیگران که به مردم بفهماند حکمیت اشتباه است، موفق نشد، اما دائماً خود را لعنت میکرد که یار بیعرضهای است که نتوانسته برای امامش حمایت ایجاد کند تا آنچه امام تشخیص میدهد پیش برود، نه آنچه معاویه میخواست.
سهل بن حنیف انصاری از شدت غصه و شرمندگی وقتی به کوفه رسید، دق کرد و از دنیا رفت.
در پی انتقال خبر رحلت سهل بن حنیف انصاری به امیرالمؤمنین علی(ع)، ایشان با تأثر عمیق فرمودند تعجبی از این واقعه ندارند؛ چراکه در ماجرای حکمیت که همچون برجام امروز نقطه عطفی در تاریخ اسلام محسوب میشود، حتی اگر کوهی نیز به علی(ع) محبت میداشت، از شدت اندوه متلاشی میشد.
این واکنش حضرت، عمق فاجعه حکمیت و تأثیر مخرب آن بر جامعه اسلامی را نشان میدهد. حالا عمق تاثیر این خطبه بالاتر است یا خطبه متقین؟
در میان گنجینه عظیم نهجالبلاغه، «خطبه ۲۱۶»، علیرغم حجم کم آن که تنها یک صفحه و نیم است، از اهمیت راهبردی ویژهای برخوردار است.
این خطبه، که متأسفانه کمتر مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته، در حقیقت «نقشه راه مهندسی اجتماعی و ساختار تئوریک حکومتداری علوی» را ترسیم میکند.
اهمیت این خطبه تا حدی است که حتی در محافل علمی غرب، اندیشمندان غیرمسلمان نیز از آن مبانی فلسفه حقوق استخراج میکنند.
امام علی(ع) در این خطبه، راهحل جامعی برای معضلات و مشکلات امنیتی، اخلاقی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ارائه میدهند و همزمان مسیر دستیابی به آرمانها و اهداف متعالی در تمام این عرصهها را تبیین میکنند.
راهحل حضرت، تبیین و اجرای دقیق نظام حقوق متقابل حاکم و مردم است. ایشان برای تمام اقشار جامعه، از پیر و جوان گرفته تا باسواد و بیسواد، و از فقیر و ثروتمند تا مسئول و غیرمسئول، دو اصل اساسی «تناصح فی ذلک» و «تعاون علیه» را مطرح میفرمایند.
مراد از «تناصح فی ذلک»، تبیین و انتقال این حقیقت به دیگران است که هر فرد باید به فراخور توانایی و تخصص خود، خواه از طریق نگارش مقالات علمی، برگزاری جلسات پرسش و پاسخ، تولید محتوای رسانهای یا سخنرانی و گفتگو، در انتقال این مفهوم به جامعه مشارکت کند.
اما مراد از «تعاون علیه» فراتر از تبیین نظری است و به معنای همکاری عملی در تحقق این نظام حقوقی است، به گونهای که هم به حکومت در ادای حقوق مردم کمک شود و هم مردم در ادای حقوق حکومت و رهبری یاری شوند.
این خطبه با ارائه این چارچوب نظری و عملی، مبنای اصلی شکلگیری عقبه فکری نهضت اسلامی و الگوی تشکیلاتی آن شده است.
خطبه ۲۱۶ نهج البلاغه از منظر تربیتی، پس از نامه سی و یکم نهجالبلاغه که منشوری فوقالعاده است - بهویژه زمانی که با حکمت سی و یک تلفیق شود - اهمیت ویژهای دارد. در این میان، حکمت دویست و هشتاد و نه نهجالبلاغه برای نسل امروز حوزه و انقلاب، سرمشقی بینظیر است.
در این حکمت، شگفتآور است که حضرت امیر(ع) با آن همه یاران برجسته، از برادر خدایی خود در گذشته یاد میکند، بیآنکه نامی از او ببرد. این خود بزرگترین هنر بلاغی و تربیتی است. اگر حضرت نام آن شخص را میآورد، ما به دنبال حواشی میرفتیم، چنانکه برخی مفسران به گمانهزنی درباره هویت او - که آیا ابوذر بوده یا ابن مسعود - پرداختهاند.
امیرالمؤمنین(ع) عمداً نام او را نیاورده تا توجه ما به اصل مطلب معطوف شود.
حضرت در این حکمت، ویژگیهایی را برمیشمارد که متأسفانه امروز ما اغلب خلاف آن عمل میکنیم. میفرماید: «کان علی ما یسمع احرص منه علی ما یتکلم؛ اشتیاقش برای شنیدن و یادگیری بیش از میلش به سخن گفتن بود».
همچنین میفرماید که «هرگاه بین دو انتخاب مردد میشد - مثل انتخاب بین تبلیغ در جایی با امکانات بهتر یا خدمت در پاسگاهی دورافتاده در مرز - نگاه میکرد کدام گزینه با هوای نفسش سازگارتر است و خلاف آن را برمیگزید».
این همان مسیری است که شهید چمران پیمود. امام(ره) فرمودند: «آقایان بروند مُردن را از چمران بیاموزند.»
«شهید چمران» در زمانی که در ایران داشتن پنجم ابتدایی افتخار بود، دکترای فیزیک پلاسما از آمریکا داشت. با وجود موقعیت علمی برجسته، همسر و فرزند آمریکایی، و پیشنهاد چک سفید امضا، همه را رها کرد و به لبنان رفت تا در یتیمخانه خدمت کند.
این همان نگاه تربیتی است که امام علی(ع) در حکمت ۲۸۹ به آن اشاره میکند؛ نگاهی که خروجیاش نصرت امام و رهبری است.
* بین صحبت های خودتان برجام و حکمیت را یکی دانستید؛ چه شباهتها و تحلیلهای تاریخی بین ماجرای حکمیت و مذاکرات برجام میبینید؟
این دو رویداد صد در صد با یکدیگر قرابت دارند و هر کس به نهجالبلاغه اعتقاد داشته باشد، این همسانی را درک خواهد کرد.
در دورانی که رهبری جامعه با استناد به تحقیقات و اعترافات دشمن، از قدرت روزافزون جمهوری اسلامی و افول تدریجی نظام سلطه سخن میگفت - دورانی که کشورهایی چون کره شمالی، روسیه، چین، برزیل، هند، مکزیک و ونزوئلا دیگر حرفشنوی سابق را از غرب نداشتند - عدهای با مهارت در دوگانهسازی، به پروپاگاندای دروغین روی آوردند.
این گروه در فضای جنگ شناختی، دوگانهای کاذب در ذهن مردم ایجاد کردند: یا باید آرمانگرایی و شعار «مرگ بر آمریکا» را حفظ کرد و گرسنگی کشید، یا برای رفع تحریمها باید کوتاه آمد. این دوگانهسازی دروغین، که خود اذعان داشتند در جنگ روانی متبحرند، به شکلی ماهرانه در جامعه القا شد.
در این فضا، نخست حل مشکلات اقتصادی را به تحریمها گره زدند، در حالی که رهبر انقلاب صراحتاً اعلام کردند «تنها حداکثر بیست درصد مشکلات اقتصادی کشور ناشی از تحریمهاست»، اما مردم این تحلیل علمی را که مورد تأیید متخصصان نیز بود، نپذیرفتند و تحریم را ریشه تمام مشکلات پنداشتند.
جالب اینجاست که در آن دوره، هم رئیسجمهور ایران و هم رئیسجمهور آمریکا از عبارت «تحریمهای فلجکننده» استفاده میکردند. پس از به نقطه جوش رساندن افکار عمومی، مذاکره را تنها راهحل معرفی کردند.
این در حالی بود که رهبر انقلاب مکرراً هشدار میدادند که مذاکره با آمریکا جز ضرر نتیجهای ندارد و باید از تجربیات گذشته درس گرفت.
طرف مقابل با تأکید بر حضور بر سر میز مذاکره، خواستار پذیرش بیچون و چرای خواستههایش بود، حتی پس از امتیازدهی در حوزههای موشکی و هستهای نیز قانع نشد.
در حالی که موشکهای ما تمامشدنی نیست، مگر آنکه ذلت را بپذیریم، تیم مذاکرهکننده با ادعای تسلط بر فن مذاکره، نام این روند را «بازی برد_برد» گذاشت. این در حالی است که حتی در یک مسابقه فوتبال نیز هر تیم برای پیروزی تلاش میکند، نه تساوی.
جریان رسانهای طوری پیش رفت که مخالفان برجام را اقلیتی ناچیز معرفی کردند. ادبیات رئیسجمهور وقت دقیقاً منطبق با این رویکرد بود؛ به گونهای که دلسوزان انقلاب با برچسبهایی چون کاسب تحریم، بیسواد، بیهویت، تندرو و رادیکال در افکار عمومی منفور شدند.
مذاکرات به شیوهای حرفهای اما نه از جهت محتوایی، بلکه از نظر ظاهری پیش رفت. خبرنگاران غیرهمسو راه نیافتند، مذاکرات به سبک انگلیسی پیش رفت و تا انتها بر محرمانه بودن آن تأکید شد.
هر چه منتقدان به نمایندگان مردم تذکر دادند که وکیل باید موکل خود را در جریان امور قرار دهد، پاسخی نشنیدند.
حتی هشدارهای مکرر رهبر انقلاب مبنی بر دعوت از منتقدان و انتشار فکتشیت ایرانی نادیده گرفته شد. آقای ظریف با تمسخر اعلام کرد که فکتشیتی نداده و در نهایت متنی ناقص به مجلس ارائه شد.
فشار اجتماعی چنان بود که مجلس در بیست و پنج دقیقه آن را تصویب کرد. بعدها همین آقای ظریف که خود را استاد دیپلماسی میدانست، اعتراف کرد که در فهم برخی واژهها اشتباه کرده است.
تحریمها را به مذاکره گره زدند، امتیازات را دادند و هیچ نگرفتند. اظهارات اعضای تیم مذاکرهکننده دولت روحانی، از جمله سیروس ناصری که اکنون در آمریکا هستند، و اعترافات عراقچی، همگی گواه این است که هیچیک از خطوط قرمز تعیین شده از سوی رهبری رعایت نشد.
با وجود این ناکامیها، مذاکرهکنندگان را قهرمان ملی معرفی کردند. این ماجرا یادآور دوران امام علی(ع) است، زمانی که با وجود نزدیک شدن سپاه حضرت به یک قدمی پیروزی بر معاویه، با بالا بردن قرآنها بر سر نیزهها، خواستار مذاکره شدند. حضرت هشدار دادند که «معاویه هرگز به قرآن پایبند نبوده است».
در جریان حکمیت نیز، وقتی شرط گذاشتند باید فردی همتراز عمروعاص انتخاب شود، مالک اشتر را به بهانه تندروی نپذیرفتند.
گویی مذاکرهکننده باید با تابلو فرش و پسته به دیدار جان کری میرفت و با او قدم میزد و میخندید تا متهم به عبوس بودن نشود.
ابن عباس را هم به بهانه سیاستمدار نبودن و خویشاوندی رد کردند، و در نهایت نامردترین فرد، ابوموسی اشعری (عبدالله بن قیس) که از نفوذیها بود، به عنوان نماینده انتخاب شد.
حضرت در نهجالبلاغه میفرمایند «بررسی کنید چرا عبدالله بن قیس، وقتی از کوفه حرکت کرد».
ابوموسی اشعری در همان زمان حرکت از کوفه به مردم گفت «شمشیرهایتان را غلاف کنید و کمانهایتان را بشکنید، زیرا دیگر به آنها نیاز نخواهید داشت». او همراه اشعث بن قیس، دو نفوذی بودند که در تیم مذاکرهکننده قرار گرفتند و هر آنچه طرف مقابل خواست، امضا کردند.
امروز نیز، همانند تکرار حکمیت، هیچگاه سود برجام مشخص نشد. دائماً وعده «گلابی برجام» را دادند، اما نه تنها تحریمها برداشته نشد، بلکه چند برابر شد.
ترور شهیدانی چون «سلیمانی و فخریزاده» نتیجه همین امتیازدهیهای بیحساب بود. اکنون نیز فشار برای پذیرش FATF و پالرمو ادامه همان بازی است.
نهجالبلاغه برای ما چراغ راه است. اگر یکبار در زمان امام علی(ع) با حکمیت فریب خوردیم، چرا باید در زمان فرزند انقلاب، با وجود نصیحتهای خالصانه ایشان مبنی بر رسیدگی به مشکلات داخلی، اعتماد به جوانان ایرانی و مدیریت صحیح سرمایههای خدادادی این سرزمین، دوباره همان مسیر را طی کنیم.
* چه مدت است که به مطالعه و پژوهش در نهجالبلاغه مشغول هستید؟
از سال ۱۳۹۱ به طور کامل وقف نهجالبلاغه شدهام و هیچ کار دیگری انجام نمیدهم.
* برای شروع مطالعه نهجالبلاغه چه روشی را برای علاقه مندان توصیه میکنید و از کدام بخش بهتر است آغاز کنیم؟
نخست باید ضرورت مطالعه نهجالبلاغه را درک کرد. همانند دانشآموزی که تا اهمیت درس خواندن را نفهمد، حوصلهاش سر میرود.
متأسفانه در این دوازده-سیزده سال، در هر جمع حوزوی، از مدرسین سطوح عالی تا طلاب درس خارج، وقتی پرسیدهام چند نفر یک دور قرآن را مانند کتاب شهید مطهری مطالعه کردهاند (نه برای ثواب)، شاید تنها دو درصد پاسخ مثبت دادهاند. در مورد نهجالبلاغه که نصف قرآن است، وضع از این هم بدتر است.
این فاجعه است که طلبهای که قرآن نخوانده، نهجالبلاغه نخوانده، صحیفه کار نکرده و روایت و سیره نمیداند، چه تفاوتی با دیگران دارد؟
دلیل این وضعیت یا این است که مطالعه این متون را چنان دشوار جلوه دادهاند که همه، حتی خود حوزویان، از آن گریزاناند، یا آنقدر بر جنبههای بلاغی آن تأکید کردهاند که اصل مطلب فراموش شده است.
ما در نهضت نهج البلاغه خوانی دو تابو را شکستیم:
اول ثابت کردیم نهجالبلاغه فوقالعاده آسان است
و دوم اینکه فوقالعاده ضروری است.
نهج البلاغه در هر حوزهای از زندگی، از مسائل خانوادگی گرفته تا توسعه فردی، از حکمرانی تا مسائل اجتماعی، نهجالبلاغه راهگشاست. این کتاب از مبانی عمیق توحیدی گرفته تا خوشنویسی و طب، همه چیز را در خود جای داده است.
مزیت نهجالبلاغه این است که یک کتاب متقن و زیباست و صد جلد نیست.
نخست باید ضرورت نهجالبلاغهخوانی را درک کنیم. رهبر انقلاب میفرمایند کسی که نهجالبلاغه نمیخواند و از قرآن سر در نمیآورد، حق ندارد درباره اسلام سخن بگوید.
ما در کانال و سایت خود با بیش از چهل-پنجاه رویکرد، این ضرورت را برای اقشار مختلف تبیین کردهایم.
برای مطالعه اثربخش و لذتبخش نهجالبلاغه، چهار مرحله را تعریف کردهایم:
۱. انس با نهجالبلاغه (خواندن)
۲. تدبر
۳. تفسیر
۴. نظامسازی
دو مرحله نخست، یعنی خواندن و تدبر، عمومی است و نیازی به استاد یا شرح و تفسیر ندارد.
مرحله سوم تخصصی است و نیازمند آشنایی با علوم عربی و حدیث است. ما روش منحصربهفردی برای تفسیر نهجالبلاغه با خود نهجالبلاغه ارائه میدهیم که در فضای مجازی در دسترس است و هر روز صبح آموزش داده میشود.
مرحله چهارم، نظامسازی، در اندیشکده راهبردی حکمرانی علوی دنبال میشود و برای نخبگان است. هدف این است که نظامات حکمرانی جمهوری اسلامی با سیره حکمرانی امیرالمؤمنین(ع) تطبیق یابد. این کار تخصصی شاید بیست سال زمان ببرد.
اما گام نخست، حتی برای افراد با حداقل تحصیلات، این است که یک دور نهجالبلاغه را به شیوه عمومی بخوانند.
ما روش مطالعه را در یک دقیقه و سی ثانیه آموزش میدهیم و در بیش از هشتاد و یک کشور و هشت مذهب، مبلّغ داریم.
تضمین میکنیم با این روش، در همان دور اول بیش از هفتاد-هشتاد درصد مطالب قابل فهم خواهد بود. نکته ساده این است که خواندن ترجمه نهج البلاغه کافی است و نیازی به متن عربی نیست.
یکی از چالشهای اصلی در مواجهه با نهجالبلاغه، تصور نادرست از دشواری زبان عربی آن است.
این در حالی است که هیچ الزامی برای خواندن متن عربی وجود ندارد. در طول بیش از هزار سال، علمای بزرگ با درک این نیاز، ترجمههای متعددی از این کتاب ارزشمند ارائه کردهاند.
پژوهشهای ما در بررسی هفتاد ترجمه موجود از قرون گذشته تا اوایل دهه نود شمسی نشان میدهد که در میان تمام این ترجمهها، ترجمه مرحوم دشتی از نظر سادگی و قابلیت فهم برای عموم مردم، برجستهتر است، البته در حال حاضر مشغول تدوین ترجمهای جدید هستیم که علاوه بر حفظ سادگی، از دقت بیشتری نیز برخوردار خواهد بود.
برای مطالعه اثربخش نهجالبلاغه:
اول اینکه روشی علمی و کاربردی طراحی کردهایم. در این روش، پیشنهاد میشود خواننده روزانه تنها ده دقیقه از وقت خود را به مطالعه اختصاص دهد. این زمان که بخش بسیار ناچیزی از شبانهروز است، در صورت استمرار، به تکمیل مطالعه کتاب در مدت شش ماه منجر خواهد شد.
دوم: با این برنامهریزی، حتی طلاب علوم دینی میتوانند سالانه دو تا چهار بار کل کتاب را مطالعه کنند.
سوم: برخلاف روشهای متداول، پیشنهاد میکنیم مطالعه را از انتهای کتاب آغاز کنید. نهجالبلاغه همچون قرآن کریم، الزامی به رعایت ترتیب خاصی ندارد.
چهارم: بهتر است ابتدا حکمتها را با آرامش و دقت، از روی ترجمه دشتی مطالعه کنید. سپس به سراغ نامهها بروید و آنها را نیز از آخر به اول بخوانید، چرا که معمولاً نامههای پایانی کوتاهتر و درک آنها آسانتر است. در نهایت، خطبهها را با همین روش مطالعه کنید.
پنجم: در نخستین دور مطالعه، برخلاف توصیههای معمول، از حفظ کردن و یادداشتبرداری خودداری کنید. مطالعات روانشناختی نشان میدهد که در مواجهه با متون ارزشمند، ابتدا باید یک دور مطالعه اجمالی انجام داد و سپس در دفعات بعدی به حفظ و یادداشتبرداری پرداخت.
ششم: نکته مهم دیگر این است که در دور اول مطالعه، هر جا با مطلب نامفهومی مواجه شدید، تنها یک علامت کنار آن بگذارید و به مطالعه ادامه دهید.
در این مرحله به هیچ شرح و تفسیری مراجعه نکنید.
این روش دو مزیت عمده دارد:
نخست آنکه درمییابید هشتاد درصد مطالبی که پیشتر دشوار میپنداشتید، به سادگی قابل فهم است.
دوم آنکه پاسخ بسیاری از ابهامات را میتوان در بخشهای دیگر خود نهجالبلاغه یافت، که ما این توضیحات را به صورت رایگان در فضای مجازی در دسترس عموم قرار دادهایم.
مجموعه ما نخستین گروهی است که شرح نهجالبلاغه را با این رویکرد نوین ارائه کرده است. البته این تنها گام نخست است. طلاب میتوانند با اختصاص روزانه یک ساعت، در مدت دو ماه کل کتاب را مطالعه کنند. پس از دو دور مطالعه به این شیوه و درک عمیق کاربردی بودن و سهولت آن، خواننده آماده ورود به مرحله تدبر میشود که سطحی عمیقتر از مطالعه را شامل میشود.
در خصوص تدبر در نهجالبلاغه، باید به نکتهای مهم اشاره کنم. بر اساس مبانی علمی قابل دفاع، از جمله دیدگاههای حضرت امام خمینی(ره) در کتاب آداب الصلوة، تدبر امری است که نیازمند استاد نیست.
این یعنی قرار نیست تدبر شخصی من به عنوان یک مفسر را شما بخوانید، زیرا در این صورت دیگر تدبر نیست، بلکه صرفاً مطالعه تفسیر دیگران است.
در قرآن کریم نیز هیچ آیهای وجود ندارد که مسلمانان را به شنیدن تدبر پیامبر(ص) دعوت کند، بلکه برعکس، کسانی که قرآن میخوانند اما تدبر نمیکنند، مورد توبیخ قرار گرفتهاند: «افلا یتدبرون القرآن». خداوند متعال میفرماید: «ام علی قلوب اقفالها» (آیا بر دلهایشان قفل زده شده؟). این نشان میدهد که تدبر، کار فردی است و نقش استاد تنها آموزش روش تدبر است، نه القای برداشتهای شخصی.
ما روش تدبر در نهجالبلاغه را در چهار مرحله آموزش میدهیم. پس از دو دور مطالعه به روش پیشنهادی ما، خواننده آماده ورود به مرحله تدبر میشود.
مرحله اول: در این مرحله، مطالعه را از نامه اول آغاز میکنیم.
مرحله دوم: به جای اکتفا به شمارهگذاری سید رضی، از خواننده میخواهیم پس از مطالعه هر نامه، خود عنوانی برای آن انتخاب کند که بیانگر پیام اصلی آن باشد.
جالب است بدانید در تجربه یازده ساله ما، حتی دانشآموزان دوره راهنمایی نیز توانستهاند عناوین دقیق و عمیقی انتخاب کنند.
برای مثال، یک نوجوان برای نامه اول عنوان «جریانشناسی شورش علیه عثمان» را برگزید. این نشان میدهد که اگر به مردم فرصت اندیشیدن بدهیم، قادر به درک عمیق مفاهیم هستند.
مرحله سوم: استخراج درسها و عبرتهاست. درسها نکات مثبتی هستند که مردم آن زمان با عمل به آنها سود بردند، و عبرتها اشتباهاتی هستند که نباید تکرار شوند. البته هر درس یا عبرت باید مستند به عبارتی از متن نامه باشد تا از تفسیر به رأی جلوگیری شود.
مرحله چهارم: مرحله نهایی و اصلی تدبر، تبدیل این درسها و عبرتها به دستورالعملهای کاربردی برای خود و جامعه است.
برای مثال، وقتی حضرت درباره حسادت میفرماید: «عجبت للحاسد کیف غفل عن سلامة الجسد» (در شگفتم از حسود که چگونه از سلامت جسم خود غافل است)، یا در حکمت ۲۸۹ میفرماید که «شخص باید از میان دو کار، دشوارتر را انتخاب کند»، این مفاهیم باید به راهنمای عملی برای زندگی تبدیل شوند.
گزارههای استخراج شده در مرحله تدبر به دو دسته تقسیم میشوند. دسته نخست گزارههای فردی هستند که به موضوعاتی مانند حرص، حسد، ایثار و بخشش میپردازند.
وقتی فرد این گزارهها را با زندگی خود تطبیق میدهد، نتیجهاش تهذیب نفس و رشد اخلاقی است که از شیرینترین ثمرات مطالعه نهجالبلاغه به شمار میرود.
در لابهلای این گزارههای فردی، گزارههای اجتماعی نیز وجود دارند که با تطبیق آنها بر جامعه امروز، بصیرتی عمیق حاصل میشود.
برای مثال، وقتی رهبر انقلاب میفرمایند «اگر مدافعان حرم نبودند، امروز در کرمانشاه و تهران میجنگیدیم»، این سخن دقیقاً یادآور خطبه بیست و هفتم نهجالبلاغه است. در این خطبه، امیرالمؤمنین(ع) درباره غارتگریهای معاویه میفرماید که چگونه شهرهای عراق یکی پس از دیگری نابود شدند و یادآور میشود که ایشان از ابتدای حکومت، شب و روز، آشکار و پنهان، مردم را به جنگ پیشدستانه در شام دعوت میکرد.
جمله کلیدی حضرت که «به خدا سوگند هر ملتی که درون مرزهای خود با دشمن بجنگد، خوار و ذلیل خواهد شد»؛ چنان تأثیر عمیقی دارد که حتی در تغییر دیدگاههای افراد در حوادث اجتماعی معاصر نیز مؤثر بوده است.
برای نمونه، یکی از افرادی که در اغتشاشات سال ۹۶ نقش داشت، پس از آشنایی با این مفاهیم نهجالبلاغه، نگرشش به موضوع مدافعان حرم تغییر کرد و خواستار اصلاح مسیر خود شد و مدافع حرم شد.
این نشان میدهد که در فرایند تدبر، دستگاه محاسباتی فرد با اندیشههای امیرالمؤمنین(ع) همسو میشود، و این همان دستگاه محاسباتی است که در اندیشههای رهبر انقلاب نیز متجلی است. این سطح از تدبر، که برای عموم مردم قابل دستیابی است، به صورت رایگان در اختیار همگان قرار دارد و روشی ساده و کاربردی برای درک عمیقتر مفاهیم نهجالبلاغه است.
* در پایان بفرمایید که چه نکات و فرازهایی از نهجالبلاغه میتواند برای کسانی که میخواهند مطالعه آن را شروع یا از سر بگیرند، انگیزهبخش باشد؟
در پاسخ به راهکار حفظ انگیزه برای مطالعه مستمر نهجالبلاغه، خاطرهای قابل تأمل از دیدار با رهبر انقلاب را بیان میکنم.
این دیدار در ششم آذر ۱۴۰۰، مصادف با ایام شهادت حضرت زهرا(س) در جلسه روضه صبح دوشنبه ایشان اتفاق افتاد. سخنرانی در محضر رهبری کار دشواری است، زیرا ایشان با دقت بسیار به نقد محتوا، اسناد احادیث و صحت مطالب تاریخی میپردازند.
من در آن جلسه درباره شاخصهای جهاد تبیین حضرت زهرا(س) با استناد به نهجالبلاغه سخن گفتم و ارتباط آن با انقلاب اسلامی را تبیین کردم.
نکته جالب اینجا بود که علیرغم حساسیتهای معمول دفتر رهبری برای نقد سخنرانیها، این سخنرانی مبتنی بر نهجالبلاغه مورد تأیید حضرت آقا قرار گرفتند و ایشان فرمودند که بنده واقعا هم از بیان و هم از محتوای عالی استفاده کردم.
در ادامه جلسه، فرصتی پیش آمد تا به موضوع مهمی اشاره کنم. به مخاطبان گفتم که رهبر انقلاب در سال ۱۳۵۲، زمانی که تنها ۳۴ سال داشتند، به عنوان یک روحانی انقلابی در شرایط اختناق ساواک، در مسجد کوچک امام حسن مجتبی(ع) در بازار سرشور مشهد، جلساتی برای آموزش نهجالبلاغه برگزار میکردند.
در اولین جلسه، که متن آن در سال ۱۳۹۸ منتشر شده، ایشان خطاب به جوانان آن زمان فرمودند: «ما میخواهیم نهجالبلاغه را بدون شرح و تفسیرهای طولانی بخوانیم. اگر ملت ما با همین ظاهر نهجالبلاغه انس میگرفت، امروز چنین وضعیتی نداشت و زیر بار ظلم نمیرفت».
این سخنان چنان برای رژیم پهلوی گران آمد که بلافاصله ساواک ایشان را احضار کرد و پس از شانزده جلسه نهجالبلاغهخوانی، به تبعید از مشهد محکوم شد.
جالب اینجاست که همین روحانی جوان در ۱۳ اردیبهشت ۱۳۵۹، در سن ۴۱ سالگی، این بار در نظام جمهوری اسلامی، نهجالبلاغه را «کتاب تدوین شده انقلاب اسلام» و «آییننامه انقلاب» معرفی میکند. این سیر تاریخی نشان میدهد که چگونه انس با نهجالبلاغه میتواند مسیر زندگی فردی و اجتماعی را دگرگون سازد.
در ادامه حضرت آقا می فرمایند که «شرایط امروز جامعه ما شباهتهای قابل توجهی با دوران حکومت امیرالمؤمنین(ع) دارد و به همین دلیل، نهجالبلاغه میتواند کلید حل معضلات کنونی ما باشد». این حقیقتی است که در آن زمان درک نمیشد، اما به تدریج اهمیت آن آشکار گردید.
در سالهای ۸۷ و ۸۸، همان روحانی جوان که اکنون به مقام رهبری رسیده بود، در اوج بحرانها شخصاً به دانشگاه صنعتی شریف تشریف بردند.
در آن زمان که حدود هفتاد درصد دانشجویان با انگیزه مهاجرت به اروپا تحصیل میکردند، ایشان خطاب به دانشجویان - نه طلاب حوزه علمیه - فرمودند: «منتظر تحقیقات فضلا نمانید؛ در جلسات خود دور هم بنشینید و نهجالبلاغه بخوانید.» با وجود اهمیت این توصیه، حتی نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه نیز به آن توجه کافی نکردند.
نقطه عطف دیگر در آذر ۱۳۹۵ رقم خورد. در شرایطی که کشور با پیچیدگیهای متعددی مواجه بود، یک جوان گرافیست از رهبری پرسید: «در این شرایط مبهم که تشخیص اولویتهای انقلاب دشوار شده، آیا از اهل بیت(ع) راهبردی برای شناخت اولویتها در هر شرایطی داریم؟».
پاسخ رهبری قابل تأمل بود: «اگر میخواهید در اولویتشناسی و اولویتیابی به عمق برسید، با نهجالبلاغه انس بگیرید و آن را با نگاه عمیقکردن فهم خود از اولویتها مطالعه کنید.»
ایشان در ادامه به چالش اصلی امروز، یعنی مسئله فهم مخاطب اشاره کردند. حتی در دولت و مجلس، وقتی صحبت از پیشبرد تولید ملی میشود، همه تأیید میکنند، اما در عمل اقدام مؤثری صورت نمیگیرد، زیرا این موضوع هنوز به باور عمیق تبدیل نشده است. این همان مسئلهای است که نهجالبلاغه میتواند در حل آن راهگشا باشد.
نهجالبلاغه در ایجاد باور عمیق نقشی بیبدیل دارد. این حقیقت در طول زمان به اشکال مختلف تجلی یافته است. در سال ۱۴۰۰، در نخستین دیدار آیتالله رئیسی به عنوان رئیسجمهور با رهبر انقلاب، ایشان بر مطالعه جدی نهجالبلاغه، بهویژه نامه مالک اشتر، تأکید کردند.
این سیر تاریخی از سال ۱۳۵۲ تا ۱۴۰۲، یعنی پنجاه سال مداومت در توصیه به نهجالبلاغه، چه در دوران پهلوی و چه در جمهوری اسلامی، نشاندهنده اهمیت راهبردی این کتاب است.
نکته قابل تأمل دیگر، غربت نهجالبلاغه در عین عطش جهانی به معارف آن است. خاطرهای در این زمینه قابل ذکر است:
یک از فضلای حوزه می گفت که در بررسی مراکز شیعهشناسی اروپا، در اتریش که بزرگترین مرکز شیعهشناسی را داراست، با صحنهای عبرتآموز مواجه شدم.
رئیس مرکز که یک کشیش بود، به محض اطلاع از حضور نماینده حوزه علمیه قم، از من درباره نهجالبلاغه پرسید. وقتی توانستم جملهای از نهجالبلاغه را بازگو کنم، با احترام برخاست، کت خود را پوشید و گفت: «سخن علی(ع) را باید با ادب شنید.»
این واقعه نشان میدهد که چقدر جای تأسف دارد که یک طلبه شیعه برای شناخت امام خود باید به پژوهشهای یک محقق مسیحی مراجعه کند.
امیدواریم این غربت و ضرورت توجه به نهجالبلاغه در حوزههای علمیه بهدرستی درک شود. شگفت است که در نظام آموزشی حوزه، کسی که کتاب کفایه را تدریس میکند از جایگاه بالاتری نسبت به مدرس نهجالبلاغه برخوردار است، در حالی که شرافت و فضیلت در توسعه معارف نهجالبلاغه است.
گفتوگو و تنظیم: محمد رسول صفری عربی - حسین پاشایی







نظر شما