حرم مطهر امام رضا(ع) تنها یک زیارتگاه نیست؛ حافظهای زنده است از قرنها ایمان، اندیشه و فرهنگ. در جای جای حرم مطهر رضوی، نامهایی بر سنگها نوشته شدهاند که هر کدام حامل تاریخی از دانایی، دیانت و خدمتاند. حضور برخی چهرههای علمی و معنوی در صحنهای حرم مطهر، از یکسو گویای جایگاه بلند آن افراد در زمان خودشان و از سوی دیگر نشانی است از ارجگذاری تاریخی جامعه شیعی به مقام علم و تقوا. در میان این نامها، یک چهره بیش از دیگران ذهن را به تأمل وامیدارد: شیخ بهایی. نامی که برای ایرانیان فقط یک عالم دینی یا یک شاعر نیست؛ او ترکیبی است از تفکر، تدبیر، تخیل و تجربه. شخصیتی جامع که هم در کتابها زندگی کرده، هم در شهرها، هم در افسانهها و حالا در کنار امام مهربانیها آرام گرفته است.
بهاءالدین عاملی، معروف به شیخ بهایی؛ یکی از نامدارترین دانشمندان ایرانی است. در هفته نخست از بخش «آرامگرفته در حرم» به سراغ این چهره جامعالاطراف رفتهایم؛ فقیهی که در معماری، نجوم، ریاضیات، عرفان و ادبیات نیز دستی بلند داشت.
از جبل عامل تا اصفهان، از اصفهان تا مشهد
شیخ بهایی در سال ۹۵۳ هجری قمری در بعلبک لبنان (منطقه جبل عامل) متولد شد. پدرش، شیخ عزالدین حسین عاملی، از علمای برجسته شیعه بود که به علت فشارهای مذهبی، به همراه خانواده به ایران مهاجرت کرد. آنها ابتدا به قزوین و سپس به اصفهان رفتند؛ شهری که بعدها به یکی از مراکز بزرگ علمی دوران صفوی تبدیل شد و شیخ بهایی در آن، رشد علمی و معنوی چشمگیری یافت. در دوران سلطنت شاه عباس اول صفوی، شیخ بهایی به مقام شیخالاسلامی منصوب شد اما برخلاف بسیاری از اهل منصب، اهل قدرتطلبی نبود. او ترجیح میداد وقتش را صرف مطالعه، پژوهش، سفر و تدریس کند.
سمت رسمی او در حکومت، شیخالاسلام اصفهان بود؛ مقامی بلندمرتبه که مسئولیت هدایت دینی و فقهی جامعه را بر عهده داشت. اما آنچه شیخ بهایی را متمایز میکرد، حضور همزمانش در لایههای دیگر جامعه بود. او تنها به تدریس فقه در مدرسه اکتفا نکرد. در معماری، طراحی شهری، نظام توزیع آب و حتی برنامهریزی آموزشی ورود کرد. طرح قناتها و مسیر آب در اصفهان، ساخت مدرسهها و مساجد و طراحیهایی مانند حمام معروف شیخ بهایی از جمله کارهایی است که تأثیر مستقیم در زندگی مردم داشت و این یعنی او نه فقط «عالِم» بلکه «کارآمد» هم بود؛ کسی که دانشش در متن زندگی جاری بود، نه فقط در سطور کتاب.
معمار اندیشه، خادم آستان خورشید
ارتباط شیخ بهایی با آستان مقدس رضوی تنها به وصیت پایانی او محدود نمیشود؛ این پیوندی عمیق و ریشهدار در دوران حیات او بود. او به عنوان شیخالاسلام و معمار بزرگ دربار صفوی در سفرهای متعدد شاه عباس به مشهد صرفاً یک همراه نبود، بلکه مشاوری امین و متخصصی کاردان برای توسعه و عمران حرم مطهر به شمار میرفت. گرچه اسناد دقیقی از طراحیهای مشخص او در دست نیست اما ردپای دانش او در معماری و طرحهای توسعه حرم مطهر قابل مشاهده است. مهمتر از آن، شیخ بهایی در همین آستان، حجرهای برای تدریس و مباحثه علمی داشت؛ فضایی که نشان میدهد او حرم مطهر را نه فقط یک زیارتگاه، بلکه یک مرکز علمی و معنوی میدید. این حضور مستمر و این خدمت خالصانه در محضر امام رئوف، پیوندی روحی میان او و این مکان مقدس ایجاد کرد که سرانجام به وصیت برای آرمیدن ابدی در همین خاک پاک انجامید.
چهرهای در تراز فرهنگ ایرانی
اما شیخ بهایی شخصیتی است که تحلیلش ساده نیست. او را نمیتوان فقط در قالب یک فقیه جا داد یا فقط شاعر یا معمار دانست. او تجسمی از «انسان ایرانیِ جامعنگر» است؛ کسی که میفهمد، میسازد، مینویسد، احساس کرده و با مردم زندگی میکند و شاید به همین دلیل است که در نگاه مردم، او فقط «یک عالم مدفون در حرم» نیست؛ او یک بخش از حافظه فرهنگی ماست. نامش را روی خیابانها میگذاریم، دربارهاش داستان میسازیم و هنوز هم وقتی به اصفهان سفر میکنیم، ردپایش را در معماری شهر میبینیم. او در قرن دهم هجری قمری، در دوره صفویه، زمانی میزیست که فرهنگ ایرانی -اسلامی در حال شکل دادن به نوعی هویت جدید بود. شیخ بهایی نه تنها همراه این جریان بود، بلکه یکی از سازندگان آن به شمار میآید.
زبان مردم، نه فقط زبان علما
شیخ بهایی اهل نوشتن و اندیشیدن بود اما زبانش همیشه سخت و تخصصی نبود. در میان آثارش، اشعاری پر از لطافت و حکایاتی با زبان ساده دیده میشود که هم اهل دل را جذب و هم ذهن نوجوانان را درگیر میکند. یکی از معروفترین این آثار، کتاب نان و حلواست؛ اثری عرفانی-اخلاقی که با زبان داستانی و تمثیلی نوشته شده و سالها در میان عموم مردم دستبهدست میچرخید. همین «توانایی در ارتباطگیری با مردم» یکی از رازهای ماندگاری او است. وقتی یک عالم میتواند با زبان مردم حرف بزند، مردم هم او را در ذهن و دلشان نگه میدارند.
از دانش تا افسانه؛ سیمای محبوب در خاطره جمعی
نام شیخ بهایی فقط در کتابهای رسمی نیامده؛ او در روایتهای شفاهی، در قصههای محلی و حتی در باورهای عامیانه حضور دارد. هنوز هم وقتی سخن از «نابغهای از گذشته» به میان میآید که با یک شمع، حمامی را گرم میکرد یا رموز فلکی میدانست، ذهن بسیاری به سوی شیخ بهایی میرود.
شاید واقعیت تاریخی این قصهها قابل بحث باشد، اما مهم این است مردم او را باور کردهاند. در فرهنگ ایرانی، اسطوره شدن همیشه تنها با علم و مقام بدست نمیآید؛ گاهی ترکیب خرد، اخلاق و رمزآلود بودن است که یک چهره را ماندگار میکند. شیخ بهایی دقیقاً چنین چهرهای است؛ نیمی دانشمند، نیمی عارف و نیمی افسانه.
بازگشت معلم به کلاس ابدی در حریم رضوی
سفر طولانی بهاءالدین محمد، سرانجام به نقطهای رسید که گویی تمام خطوط زندگیاش به آنجا ختم میشد و آن نقطه چه هوشمندانه انتخاب شد! نه یک صحن گمنام، که همان حجره تدریسش؛ مکانی که امروز «رواق شیخ بهایی» نام گرفته و هر روز هزاران زائر از کنار آن عبور میکنند. او که عمری معلمی کرده بود، آخرین درس خود را با انتخاب این مکان داد.
او جسم خود را در همان نقطهای به خاک سپرد که روح دانش را به شاگردانش میدمید تا نشان دهد معلم حقیقی، در نهایت، شاگرد آستان ولایت است. اینجا، در این رواق، دیگر نه شیخالاسلام دربار، که استادی خسته از سفر، سر بر آستان محبوب نهاده است. او با این انتخاب، نام خود را نه بر سنگی فانی، که بر صحیفه جاویدان ارادتمندان آستان قدس رضوی حک و حجره کوچک دنیوی خود را به رواقی ابدی در تاریخ ایمان بدل کرد.
خبرنگار: زهره هاشمی



نظر شما