بگذارید ببینیم چطور اتفاق افتاد؟ ماجرا به سالهای دور و تاریخ و اینجور چیزها مربوط نمیشود. حرف همین ۱۰ سال و حتی پنج یا ۶ سال اخیر است. البته یک سرِ ماجرا برمیگردد به مقولاتی مثل تغییر ماهیت و کارکرد رسانهها، تغییر جایگاه رسانههای رسمی، قدرت یافتن شبکههای اجتماعی، پلتفرمهای آنلاین، ظهور شبکه نمایش خانگی و... که سبب شدند در یک اتفاق مبارک، انحصار تریبونداری و تولید محتوا از دست رسانههای رسمی و دولتی خارج شود. برنامههای گفتوگومحور، رئالیتی شو، تاکشو و... که این روزها شبکه نمایش خانگی و مهمتر از آن اینترنت را پرکردهاند و البته هر ازچندی یکی از آیتمهایشان جنجالی میشود، نتیجه همین اتفاقی است که بالاتر گفتیم.
خوابیدن در باد انحصار
سرِ دیگر ماجرا هم بر میگردد به سیاستهای رسانهای، رسانه ملی و رسمی، صداوسیما یا هرچه دوست دارید اسمش را بگذارید. یعنی در همه این ۱۰ سال گذشته که با معیارهای جهان فناورانه و سریع امروز واقعاً زمان زیادی محسوب میشود، سیاستگذاران رسانهای ما تقریباً مثل من و شما فقط تماشاگر تغییرات سریع در عرصه رسانه، اطلاعرسانی، تولید محتوا و... بودند! خوابیدن در باد انحصار رسانهای و پافشاری بر روشهای قدیمی تولید محتوا و البته کمی هم درک غلط یا دیرهنگام از قدرت نفوذ و کارکرد رسانههای نوین، کمک کرد تا درنهایت شاهد وضعیت ناگزیری باشیم که دیر یا زود باید اتفاق میافتاد.
خلاصه و سادهاش اینکه محدودیتها و کنترلهای اعمالشده بر رسانههای سنتی هم به ماجرا سرعت بخشید تا خیلی از تولیدکنندگان محتوا و برنامهسازان به سمت پلتفرمهای آنلاین و برنامههای اینترنتی سوق داده شوند. برنامهها و نمونههایی مثل «پامپ» امیرحسین قیاسی، «باضیا»ی علی ضیا، «آزاد»، «رُک» واشقانی و... در تداوم چنین شرایطی متولد شدند و حالا هم میشود گفت بخش اعظم توجه و بازدید در اینترنت را به خودشان اختصاص دادهاند.
این نکته هم قابل توجه است که طی رخ دادن این اتفاق، صداوسیما که خودش زمانی پایهگذار تولید محتواهای متفاوت و نو بود، همچنان داشت برای حفظ جایگاه و مرجعیت رسانهای خود – البته به سبک و سیاق۲۰ سال پیش- تلاش میکرد! و در این تلاش ناکام، برنامهها و نمونههای تقریباً موفق و قابل رقابت سیما مانند «شیوه» هم به مرور به برنامهای عادی و کمچالش تبدیل شدند که اندیشمندان جامعه چندان تمایلی به حضور در آن ندارند. این در حالی بود که برخی از مشهورترین چهرهها و مجریهای چنین محتواهایی که اولین بار در تلویزیون چهره شده و بعد هم به شهرت رسیده بودند حالا با درک و شناخت وضعیت موجود کوچ به شبکه نمایش خانگی و پلتفرمهای آنلاین و شبکههای اجتماعی را آغاز کرده بودند. عادل فردوسیپور، فریدون جیرانی، میلاد دخانچی که با برنامه «جیوگی» به شهرت رسید، احسان علیخانی، رامبد جوان و علی ضیا ازجمله مهمترین چهرههایی محسوب میشوند که در فضای آنلاین به کار تولید برنامههای گفتوگومحور مشغول شدهاند.
امیدواریها
خب... حالا به وضعیتی رسیدهایم که لابد و انشاءالله سیاستگذاران و متولیان عرصه فرهنگ و هنرمان هم متوجه شدهاند که زمین بازی و لاجرم بازیگران و بازیکنانش عوض شدهاندنداند. دستکم در زمینه برنامههای گفتوگومحور و جایی که قرار است موضوعات مختلف حوزه جامعه، فرهنگ، سیاست و اندیشه، بالا و پایین شوند، انحصار از بین رفته، سلیقهها و نسل تازه وارد میدان شدهاند و به قول ورزشکاران، ترکیب و آرایش تیمی بازیگران و عوامل این صحنه تغییر اساسی کرده است.
اینترنت و فناوریهایش، دربست در خدمت ارتباطات اجتماعی بیشتر است و داعیه ترویج آزادی بیان را دارد و برای این مهم به انتشار محتواهای جذاب و رنگارنگ و بدون سانسور میپردازد. از سوی دیگر رسانهای مثل «یوتیوب»، برای تولیدکنندگان محتوا امکان کسب درآمد به صورت دلاری را فراهم کرده و فضای جذابی هم برای مخاطبان و هم برای برنامهسازان آزاد فراهم است تا بدون محدودیتهای
دست و پاگیر و نامعقول، واقعیتهای جامعهشان را بازتاب دهند. بنابراین نمیشود توقع داشت چهرهها و سلبریتیهای ایرانی که در زمینه تولید محتوای امروزی و متفاوت فعالاند فقط به فعالیت در سیما با وجود فضای رسمی و محدودیتهایش بسنده کنند. دستاورد اولیه این ماجرا وضعیتی است که امروز و در نمونههایی چون «آزادی»، «پامپ۲»، «رُک» و«با ضیا» شاهدیم. شفافیت در گفتوگوها، موضوعات مورد بحث، میهمانان خاص با هر نوع اندیشه و از هر طیفی و صراحت لهجهای که چنین برنامههایی دارند در نگاه اول مخاطبان سختگیرتر را به این نکته امیدوار میکند که اگر وضعیت تولید محتوا با همین فرمان ادامه پیدا کند، میتوان در کوتاهمدت شاهد پوشش دادن همه سلیقهها بود و در بلندمدت به ارتقای سطح و عمق اندیشه مخاطب عام فکر کرد. بالا بردن قوه تشخیص مردم نیز از دیگر مقولاتی است که میشود به آن دل بست.
نگرانیها
اینهایی که گفتیم وجه مثبت ماجرا و امیدواریهایی است که میشود بابت اتفاق رخ داده، داشت. اما از بخش نگرانکننده ماجرا هم نباید غافل شد. بدیهی است که وقتی از مقولاتی مثل تولید محتوا آن هم بر مبنای آزادی بیان، شفافسازی و توجه به نیازها و سلایق مخاطبان امروزی حرف میزنیم، مسئله پیچیده میشود. از سوی دیگر وقتی پای دغدغههای اقتصادی و امر مهمی مثل «اقتصادتوجه» و ضرورت سرگرمیسازی وسط میآید، نمیتوان و نباید فقط دغدغه ارتقای سطح اندیشه مخاطب را اصل قرار داد. کار به اینجا که میرسد متوجه میشویم محتواهای تولید شده امروزی هرچه بیشتر به سمت مسائل روتین روز و همچنین آدمهای معمولیتر اما مشهور جامعه میروند، بیننده و مخاطب بیشتری پیدا میکنند.
حامیان مالی و تأمینکنندگان هزینههای چنین برنامههایی هم نباید از نظر دور بمانند؛ چون قطعاً در انتخاب سوژه و موضوع برای این تولیدات تأثیرگذارند.
بنابراین خیلی کمتوقعیتان نشود که بعضاً شاهد باشیم برخی از این برنامه، برای ماندن در عرصه رقابت و نیفتادن در ورطه تکرار، آرام آرام به سمت ابتذال و حتی گاهی سخافت حرکت میکنند. وقتی هم قسمتی از فلان برنامه به صحنه تفاخر و پز دادن و ترویج تجملات تبدیل میشود و در رسانهها جنجال به راه میافتد، متأسفانه (و برای عوامل برنامه خوشبختانه) میزان دیده شده و بعد هم درآمد سازندگان بالاتر میرود و آنها را برای ساخت بخش جنجالیتر ترغیب میکند! حالا و آخر مطلب، یک بار دیگر بیایید ببینیم چه اتفاقی افتاده و به کجا رسیدهایم. بعد از همه تغییرات سریع و عجیب و غریبی که بالاتر گفتیم، صداوسیما هنوز دست از تقلا برنداشته و با انبوه مسابقات و شبهشوهای تلویزیونی با مجریانی که پیش از این مجری نبودهاند دارد پشت سر تولیدات اینترنتی و شبکه نمایش خانگی میدود! ابتذال، لودگی و بیهودگی هم در برخی از تولیدات شبکه نمایش خانگی یا اینترنت، ادای سرگرمیسازی را درمیآورد و نانش را میبَرد. چندتایی از برنامههای جدیتر هم هستند که تا امروز به لطف درک درستی که از فضای مجازی، ذائقه مخاطبان، طنز، آزادی بیان، شفافیت و... دارند، شاخها و داغهای تولید محتواهای نوین محسوب میشوند و هنوز به تکرار مکررات نیفتادهاند. حالا شما بگویید در این ماجرا برای سیاستگذاران فرهنگی ما، آنهایی که باید با تدبیر، رتق و فتق امور فرهنگی را به عهده بگیرند و چرخه تولید محتوا در فضای مجازی را با درایت بچرخانند، چه اتفاقی افتاده است؟




نظر شما