به این معنا که (زیرا تو پارهای از وجود او و روح هستی که میان دو پهلوی اوست). این عبارت کوتاه، اقیانوسی از معارف را در خود نهفته دارد.
«بِضْعَةٌ مِنّی»؛ توصیف یک حقیقت تکوینی، نه پیوندی زمینی
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «فَإِنَّهَا بَضْعَةٌ مِنِّی... وَ هِیَ رُوحِیَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیَّ». «همانا فاطمه پارهای از وجود من است... و او روح من است که میان دو پهلوی من قرار دارد.» برداشت اولیه از این کلام، ممکن است آن را به اوج محبت پدری حمل کند. اما عمق این حدیث، پرده از یک «حقیقت تکوینی» برمیدارد. «پارهای از من بودن» به معنای وحدت در جوهره وجودی و نورانیت است. این همان حقیقتی است که سایر احادیث را معنا میبخشد: «هر که او را بیازارد، مرا آزرده» و «هر که از او جدا شود، از من جدا گشته است».
بنابراین، حضرت فاطمه(س) صرفاً یک خویشاوند نسبی نیست، بلکه تجلی کامل وجود پیامبر(ص) و آینهی تمامنمای حقیقتی است که در آن، نور رسالت و عصمت ولایت به هم آمیختهاند. عبارت «روح من که میان دو پهلوی من است» این وحدت را به اوج میرساند؛ یعنی فاطمه(س) در همان روح کلی الهی شریک است که مبدأ حیات عوالم مُلک و ملکوت است.
وحدت نوری در «عالم امر» و تجلی آن در «عالم خلق»
برای درک این یگانگی، باید به دو مرتبه از هستی توجه کرد. در مرتبهی «عالم امر»، یعنی جهانِ پیش از کثرتها و تعینات مادی، حقیقت محمد و آل محمد(ص) یک نور واحد است. چنانکه در زیارت جامعه کبیره میخوانیم: «ارواح و نور و طینت شما یکی است؛ همه پاک و پاکیزه از یکدیگر». در آن مرتبه، تعدد راه ندارد و همه مظاهر یک حقیقتاند. اما هنگامی که این روح واحد از «عالم امر» به «عالم خلق» (جهان مادی) فرود میآید، در جلوههای متعدد متجلی میشود. این تجلی از طریق «تقسیم» نیست، بلکه از راه «ظهور» است. نکتهی لطیف آن است که این نور در سیزده روح مقدس جلوه میکند، نه چهارده. زیرا حقیقت وجودی پیامبر اکرم(ص) و حضرت زهرا(س)، یک تجلی مشترک و یگانه از آن روح نخستین است. سپس همان روح در امیرالمؤمنین(ع)، حسنین(ع) و 9امام معصوم از نسل ایشان تجلی مییابد تا سلسله سیزده نور کامل گردد. اختلاف ایشان، اختلاف در مرتبه ظهور است، نه در ماهیت وجودی.
فاطمه(س)؛ معیار رضا و غضب الهی
وقتی این وحدت نوری درک شد، معنای حدیث شگفتانگیز «إِنَّ اللَّهَ لَیَرْضَی لِرِضَا فَاطِمَةَ وَ یَغْضَبُ لِغَضَبِهَا» (همانا خداوند با رضایت فاطمه راضی، و با خشم او خشمگین میشود) روشن میگردد. این کلام به این معنا نیست که رضایت حضرت زهرا(س) با رضایت خدا «هماهنگ» است، بلکه به مرتبهای بالاتر اشاره دارد: ایشان «مظهر» و «آینه» اراده الهی در عالم خلق است.
از آنجا که او روح پیامبر(ص) در هستی است، و پیامبر(ص) نیز جز به اراده حق عمل نمیکند، خشنودی و خشم فاطمه(س) شاخص و میزانی برای شناخت رضایت و غضب خداوند میشود. هرکس او را بیازارد، پیامبر(ص) را آزرده و در نتیجه، خداوند را به خشم آورده است. این مقام، جایگاه ایشان را از یک شخصیت تاریخی فراتر برده و به یک معیار ابدی برای سنجش حق و باطل تبدیل میکند.
سرّی که در او به ودیعت نهاده شد
اکنون میتوان دو مفهوم کلیدی را به یکدیگر پیوند داد: «بضعة منی»: توصیف هویت نوری و وحدت وجودی ایشان با پیامبر(ص).
«السرّ المستودع فیها»: توصیف نقش و کارکرد وجودی ایشان به عنوان ظرفی که راز الهی در آن به ودیعت نهاده شده است.
حضرت فاطمه (س)، آن «پارهی وجودی» پیامبر(ص) است که حامل سرّ نبوت و ظرف استمرار آن در قالب «ولایت» شد. او حلقهی اتصال رسالت محمدی(ص) به امامت علوی(ع) و فرزندانش است. بدون این ظرف پاک و این پاره نورانی، خط هدایت الهی در زمین ادامه نمییافت. او نه تنها شاخهای از درخت نبوت، که ریشه و اصل درخت امامت است.
میتوان گفت کلام پیامبر(ص) در وصف دخت گرامیشان، یک منشور چندوجهی است که هویت نوری، نقش تکوینی و جایگاه محوری حضرت فاطمه زهرا(س) را در نظام آفرینش آشکار میسازد. او روح پیامبر(ص) در کالبد هستی، فروغ رسالت در چهرهی ولایت، و سرّ الهی است که درک کامل آن، فراتر از توان اندیشههای بشری است.



نظر شما