تصور کنید؛ صبح که نه، چیزی بین صبح و ظهر بعد از چند بار نادیده گرفتن زنگ بیدارباش، دستتان را به سمت تلفن همراه دراز میکنید، با چشمانی پف کرده به گوشی نگاه میکنید تا ببینید دقیقاً چقدر از وقت بیدار شدنتان گذشته است. با چشمان نیمه باز «نوتیف»های روی صفحه را بالا و پایین میکنید. انگار یکی بیشتر از بقیه توجهتان را جلب کرده است: «نمیخواهی به عکسهای پنج سال پیش خودت، دقیقاً در همین روز نگاهی بیندازی؟». اعلان را باز میکنید و یادتان میآید که پنج سال پیش در فلان موقعیت سعی داشتید این عکسها و ویدئوها را ثبت کنید. لحظهای لبخند میزنید ولی بعد چیزی در درونتان خالی میشود... .
خاطرههای از دسترفته
چیزی که دربارهاش حرف زدیم، حسی آشناست ولی نه مثل قبل که گهگاه خاطرات آن لحظه را بیرجوع به عکس و مکثی، به یاد میآوردید. حالا انگار خبری از آن احساس گرم نوستالژیک نیست؛ اگر هم باشد آن عطر و بوی همیشگی را ندارد. مگر قرار نبود عکسها و ویدئوها از لحظات ناب ثبت شوند تا همان حس گرم و شیرین همیشگی را در خاطرمان زنده کنند؟ پس چه اتفاقی افتاده؟
عصبشناس بریتانیایی-سوزان گرینفیلد- در پژوهشی با عنوان«تأثیر نوستالژی» میگوید: «وقتی فناوری، حافظه ما را برونسپاری میکند، احساس دلتنگی جای خودش را به بازپخش میدهد». این ، یعنی ما دیگر گذشته را به یاد نمیآوریم بلکه فقط آن را میبینیم. شاید بگویید تفاوت ماجرا در چیست؟ باید گفت دقیقاً در همین نقطه است که معنای «یادکردن» و «به خاطر آوردن» دچار تغییر و تحول شده است.
تا همین چند دهه پیش و قبل از فراگیر شدن ابزارهای دیجیتال ثبت و ضبط عکس و فیلم، «خاطرات» ما، چیزهایی طبیعی و گذرا بودند؛ هر تصویر یا حس، مثل تکهای نور یا بو، ناگهان وارد ذهن میشد و بدون هیچ زحمت و برنامهریزی ثبت میشد. خاطره بازی کودکانه در حیاط خانه یا بوی نان تازهای که از آشپزخانه به مشام میرسید، لحظههایی بودند که بهصورت طبیعی در ذهن نقش میبستند و گاهی سالها بعد، بیآنکه انتظارش را داشته باشیم، دوباره به خاطرمان میآمدند. اما امروز چطور؟ به مدد گوشی و ساعت هوشمند و دوربین، لحظه به لحظه یک واقعه را ثبت و ضبط میکنیم. به عبارتی به واسطه فناوریهای جدید و البته فراگیر شدن فرهنگ مصرف و نمایش، لحظهها دیگر فقط تجربه نمیشوند؛ بلکه ضبط میشوند و این یعنی چیزی به طور طبیعی در ذهن نقش نمیبندد بلکه به مثابه دادهای قابل بازیابی ثبت و ضبط میشود. شاید بتوان تعبیر دکتر «دانیل شاکتر» در پژوهشش با عنوان «انفجار حافظه» را بهترین توضیح برای این تغییر بنیادین قلمداد کرد: «دیگر خاطره رخ نمیدهد، بلکه ذخیره میشود».
بله، دقیقاً همین است. انسان امروزی ابزارهایی در دست دارد که سبب میشود هیچ لحظهای را از دست ندهد. هر کدام از این ابزارها در حال ساختن آرشیوی از کنشها و فعالیتهای ما هستند و خاطرات اینبار نه در حافظه بلکه در فضاهای ابری ذخیره میشوند. این وضعیت سبب میشود که نوستالژی، آن حس مبهم و شیرینی که در نبودِ چیزها زاده میشد، حالا در خطر انقراض قرار بگیرد.
احساسات عقیم
تا پیش از این برای یادآوری گذشته، باید در ذهن جستوجو میکردید؛ مثل گشتن میان کشوهای خاکگرفته؛ اما حالا، کافی است به فلان تاریخ آرشیو فیلم و عکستان مراجعه کنید تا به صدها قطعه تصویری و ویدئویی برسید. با این تعریف، همانطور که معنای خاطره دچار تغییر شده بود، نوستالژی نیز دچار تغییر معنا و چه بسا تهی از آن میشود؛ چراکه نوستالژی زمانی معنا دارد که میان ما و گذشته فاصلهای وجود داشته باشد. اگر گذشته همیشه حاضر باشد، دیگر نوستالژی وجود ندارد، بلکه فقط تکرار است. همین تکرارِ بیوقفه، حس خاص بودن خاطره را از بین میبرد. در گذشته، هر خاطره یک قطعه بیجایگزین از هویت ما بود. امروز اما، خاطرات مثل فایلهایی در فضای ابری هستند؛ قابل ویرایش، قابل حذف، قابل فشردهسازی و... .شاید بپرسید ایرادش چیست؟ مگر هدف ما از ثبت خاطراتمان چیست؟ همین که حس و حال خوب یک خاطره را ثبت کنیم تا بعد آن حس و حال خوشایند را در خودمان بازیابی کنیم. بله، اساساً ما نیز با همین هدف از فناوری کمک میگیریم ولی همانطور که «الی پاریزر» در «حافظه دیجیتال و پایان نوستالژی» میگوید: «فناوری به نیت کمک، احساس را عقیم کرده است». نکته جالب اینجاست که این اتفاق فقط در هنگامه یادآوری و تلاش برای بازیابی خاطرات رخ نمیدهد؛ بلکه در لحظه وقوع نیز همین موضوع، حس و حال لحظه را کمرنگ و کمرنگتر میکند پیشتر، وقتی در ساحل لبخند میزدیم، تمام وجودمان در لذت لحظه غرق میشد. حالا اما بخشی از ذهنمان درگیر قاب، زاویه و نور است. بهجای زندگی کردن، در حال کارگردانیِ زندگی هستیم. همین دوپارهشدن تجربه، موجب شده حس زنده بودن، کمرنگ شود. هرچه بیشتر ثبت میکنیم، کمتر زندگی میکنیم. شاید به همین دلیل بتوان عصر دیجیتال را عصر «بیحسی» نیز خواند. یادآوری خاطرات بهواسطه تجهیزات دیجیتال دقیقاً مثل یک بازپخش است هرچند دقیق، اما بیجان و بدون ابهام. در حالیکه زیبایی خاطره انسانی در وجه ابهامگونه آن است؛ در آن جاهایی که تصویر محو میشود تا برخی جزئیات را به دلخواه ما بسازد و نقاط عطف آن را برجسته کند.
در فضیلت فراموشی
در جهان امروز، گذشته همیشه حاضر است. کافی است انگشتمان را روی صفحه بلغزانیم تا زمان، مثل ویدئویی در حال پخش، به عقب برگردد. اما شاید همین دسترسی بیوقفه، ما را از تجربه واقعیِ «یاد» محروم کرده باشد. نوستالژی، پیشتر پلی بود میان حال و گذشته؛ پلی پوشیده از مه، پر از فاصله، ابهام و حسرت. اما حالا گذشته دیگر دور نیست. همیشه در دسترس است، دقیق، روشن، بدون سایهروشن و درست به همین دلیل، دیگر حس و حالی که باید را ندارد. «جاشوا فوئر» که از چهرههای برجسته رقابتهای حافظه و به یادسپاری به شمار میرود، جایی مینویسد: «فراموشی، دشمن حافظه نیست، بلکه شرط آن است». این حرف یعنی ما برای یادآوری، باید چیزی را از دست بدهیم، باید شکافی میان «اکنون» و «دیروز» شکل بگیرد. در عصر دیجیتال اما، این شکاف بسته شده است. ما دیگر چیزی را از دست نمیدهیم؛ همه چیز در سرورهای بیانتها ذخیره است و درست در همین «از دست ندادن»، چیزی را انگار واقعاً از دست دادهایم: معنا.
شاید گاهی لازم باشد به خاموشی روی بیاوریم. خاموشیِ دوربین، خاموشی اعلانها و خاموشی میل به ثبت و ضبط همه چیز و هر لحظه. شاید لازم باشد دوباره فراموش کنیم تا بتوانیم به یاد بیاوریم.




نظر شما