یکی از مسائلی که در همین زمینه در جوامع اسلامی و شیعی قابل طرح است، این است ما به دلیل اینکه نتوانستهایم اندیشه ائمه(ع) را در ابعاد عینی و روزمره زندگیمان جریان دهیم و نوع تعاملات خود را براساس سیره آنها تنظیم کنیم، طبعاً دچار خلأهای فکری - فرهنگی و نیز تناقضهایی درون خودمان و نیز در حوزه باورها و رفتارهایمان میشویم. این مسئله در حوزه فرهنگ فاطمی نیز خود را مینمایاند و شاهدیم باوجود آنکه در عرصه عاطفی و اعتقادی به آن حضرت بیش از عزیزترین افرادمان ارادت میورزیم، اما این باور، تظاهرات و نشانههای خود را در حوزه مناسبات زندگی بروز نمیدهد و در برخی موارد نه تنها همگرا با اندیشههای ایشان نیست، بلکه در تعارض و تضاد با آن نیز قرار میگیرد.
یکی از دلایل این اتفاق ناخوشایند این است که در ترجمان و انتقال این اندیشه و فرهنگ به جامعه یا بیسلیقگی و یا سادهانگاری به خرج داده و نتوانستهایم ماهیت این فرهنگ و ارزشهای حاوی آن را به جامعه به صورت زنده و زندگیساز منتقل کنیم. دلیل دیگر ممکن است این باشد زبان تعامل و ارتباط را درخصوص فرهنگسازی دینی با جامعه از دست دادهایم. اساساً هر فرهنگ دارای بخشهای ثابت و سیالی است.
با فرهنگ فاطمی مناسبات زندگیمان را تنظیم کنیم
بخشهای ثابت، همان محتوا و ساخت اصلی فرهنگ است و بخش سیال، بخشهایی است که باید در مسیر زمان مطابق با ظرفیت دورهای جوامع و با فرمت تازه، حضور تأثیرگذار خود را در زمان حفظ کند. از این رو هر فرهنگی برای حضور کارآمد خود ناچار است ضمن حفظ محتوا و ساخت اصلی فرهنگ، بخشهای سیال خود را نوسازی و مهندسی ارتباط و تعامل خود را روزآمد کرده و با ابزارها و شیوههای تازه، آن را ترویج کند. باید دید ما در این زمینه چقدر توانستهایم در ارتباط با فرهنگ دینی بهطور عام و فرهنگ فاطمی بهطور خاص، روشهای کارآمد و روزآمدی داشته باشیم و چقدر انرژی مصرف کردهایم تا در هر دوره زمانی، آن مفاهیم بلند را در ساختار زندگی و جامعه کاربردی کنیم تا افراد با فاطمه(س) و فرهنگ فاطمی صرفاً گریه نکنند، بلکه هم بگریند و عاطفه و احساس دینیشان را جلا دهند و هم مهمتر از این با فرهنگ فاطمی مناسبات زندگی خود را تنظیم و تعریف کرده و آن را براساس معیار و مدل فاطمی پیریزی کنند. این جریان عاطفی که نسبت به حضرت فاطمه(س) وجود دارد باید به معرفت، فرهنگ و منطق فاطمی تبدیل شود و بازتولید خود را در مناسبات روزمره زندگی نشان دهد. در این میان به عنوان نمونه، یکی از گرههای کور معاصر - که فرهنگ فاطمی میتواند در این زمینه بسیار نقشآفرین باشد – بحرانهای تربیتی است که ذهن همه نظریهپردازان و نخبگان را به خود معطوف داشته است؛ بهویژه اینکه مقوله تربیت و بحرانهای تربیتی از مسائلی است که دغدغه همه جوامع است و بهطور خاص این امر در جوامع دینی که دغدغه تربیت معطوف به دین را نیز دارند بیشتر جلوهگر است.
راهبردهای تربیتی کارآمد و مطمئن
در این میان جلوههای تربیتی و رفتاری حضرت زهرا(س) برای جوامع شیعی میتواند بسیار راهگشا بوده و راهبردهای تربیتی کارآمد و مطمئنی را - به شرط فهم و شناخت همهجانبه و جامعنگرانه روشهای آن حضرت - فرارویمان قرار دهد. نگاهی به رفتار ایشان با فرزندان برومندش نشان میدهد شیوههای تربیتی ایشان به چه میزان سنجیده و بر جنبههای ایجابی، انگیزشی خلاقانه ظریف و توأم با روشهای زیباییشناسانه بوده است که امروزه این روشها را در حوزه روانشناسی و علوم تربیتی میتوان به عنوان مؤلفههای کارآمد ملاحظه کرد. برایند این تربیت خلاقه، فرزندان برومندی است که در هیچ خانوادهای در طول تاریخ نمیتوان برای آن معادلی سراغ گرفت که اینگونه فرزندان رشید، ارجمند و بلندمرتبهای را تربیت کرده باشد.
شکوه زینب (س) راز ماندگاری عاشورا
گذشته از مقام امامت امام حسن(ع) و امام حسین(ع) کدام دختر را میتوان در تاریخ سراغ گرفت که مانند زینب(س) این همه بزرگ، باشکوه و نستوه باشد؛ بانویی که راز ماندگاری عاشورا را باید در شکوه شکیباییاش و صبوری رسالتمداریاش و توان عظیم تکلیفگراییاش دانست. حضرت اباالفضل(ع) نیز گرچه به ظاهر فرزند حضرت زهرا(س) نیست اما او نیز در فضای معنوی - تربیتی خانه فاطمه(س) بزرگ شده و روح فاطمی، او را رشید و برومند کرده است.



نظر شما