شعر نو فارسی به رودی بزرگ میمانَد که جویهای بسیاری از آن جدا شدهاند؛ البته برخی از این جویها بسیار شبیه به یکدیگرند یا در نهایت به هم میپیوندند. به هر حال، یکی از جویهای بزرگ شعر نو آن است که «شعر منثور» میخوانیمش و با آسانگیری میشود به هر نوع شعری که وزن عروضی ندارد یا به آن پایبند نیست اطلاقش کرد. اما همین جوی هم چند شاخه دارد: شعر موج نو، شعر دیگر، شعر حجم و شعر ناب. با این همه - چنانکه آمد - تمیز این شاخهها از یکدیگر و تعیین نمایندگان اصلی آنها چندان آسان نیست، نشان به آن نشان که بسیاری از شاعران معاصر به چند جریان متفاوت و مختلف منسوباند؛ بیژن الهی، احمدرضا احمدی، یدالله رؤیایی، منوچهر آتشی، همه از این زمرهاند. بهرام اردبیلی نیز یکی دیگر از این شاعران است که اگرچه نقش و تأثیری بسزا در جریان شعر نو داشته و بهویژه در دهههای ۴۰ و ۵۰ گروهی از شاعران آوانگارد عصر را رهبری میکرده است، اما کمتر از آن دیگران شهرت دارد.
طاهر علفی اردبیلی یا همان بهرام اردبیلی (۱۳۸۴- ۱۳۲۱) زندگی و سرنوشت غریبی داشت؛ و همین یکی از دلایل و چهبسا مهمترین دلیل گمنامی نسبی او است، که گویی خودش هم آن را خوش میداشته است. طاهر علفی که از پدر یتیم شده بود و تنگدستانه ناچار قالی میبافت از علم رسمی نیز بهرهای نیافت و در شهر خویش آنچه میخواست ندید؛ بنابراین جهد کرد و خود را به پایتخت افکند تا مگر آنجا مایهای از خوشدلی بیابد. آنجا، در یک دفتر اسناد مشغول شد و آرامآرام خواندن آموخت. چند سال پس از آن نیز با مهری فروتن پیوند زناشویی بست، اما بر اثر نوعی شوریدگی در قید مهر همسر هم پایبند نماند و ترک یار و دیار کرد و به هند رفت و آنجا یوگی و طبال شد. اردبیلی چندی بعد به ایران بازگشت، اما باز رو به راه نهاد و پس از سالها آوارگی و خانه به دوشی و سیر جهان، سرانجام میان آفریقا و اروپا و آمریکا، در جزایر قناری قرار گرفت و تا زمانی که خویش را در آستانه مرگ ندید به میهن بازنگشت.
اردبیلی در زندگی هنری و کار شاعری نیز قرار نداشت و حتی به خود شعر هم متعهد نبود: او پس از چاپ نخستین شعر خویش در بیستودو سالگی، آهستهآهسته زبان و بیانی ویژه پیدا کرد و با نشر چند شعر و ترجمه شعر در جزوات و مجلات محفلی و عمومی نام و آوازهای یافت، اما ناگاه لب از سخن فروبست و از دیگران گوشه گرفت و تا پایان عمر قلندروار زیست. بخشهایی از بیانیه شعر حجم، یا حجمگرایی (اسپاسمانتالیسم) در زمستان ۱۳۴۸، که خود اردبیلی نیز از امضاکنندگان آن بود، شاید در درک احوال و آثار او یاریرسان باشد: «[حجمگرایی] تپشی است خشن و عصبی، تپش آگاه برای هنر شاعری در انسان دیوانه شعر، که خطر میکند، که از قربانی شدن نمیترسد. [...] شاعر حجمگرا همیشه بر سر آن است که واقعیتی خلق کند نابتر و شدیدتر از واقعیت روزانه و معمول. [...] کارِ شعر، گفتن نیست، خلق یک قطعه است؛ یعنی شعر خودش باید موضوع خودش باشد. [...] شعر حجم از دروغ و ایدئولوژی و از حجره تعهد میگریزد».
رؤیایی که نویسنده بیانیه مذکور است، بر آن بود که اردبیلی یکی از چهرههای درخشان شعر حجم است و ضمناً او را در دسته شاعرانی قرار میداد که دریافتها و دیدههایشان «از نوشتن سر میروند و در متن نمیگنجند» و در نتیجه نوشتن را رها میکنند و حتی بر آن میشورند. در مقابل، کسانی مانند جواد مجابی، اردبیلی را «شاعری متوسط» میخوانند. بهترین راه برای داوری درباره این داوریها رجوع به میراث خود شاعر است که میگویند در حدود ۶۰۰ صفحه بوده، ولی صورت کتاب نگرفته و از میان رفته است، اما بخشی از آن در کتاب «بهرام اردبیلی» بازیافتنی است، اثری گفتوگویی، همراه با گزیدهای از اشعار شاعر، تألیف و تدوین داریوش کیارس. این کتاب را که پیش از این در صورتهایی دیگر نشر یافته بود، بهتازگی نشر «بیدگل» با اصلاحاتی، در صورتی تازه چاپ و منتشر کرده است، در ۱۸۰ صفحه و به بهای ۴۳۵هزار تومان. چنانکه مؤلف این کتاب نوشته است، اشعار گزیده مُهر تأیید اردبیلی را در پای خود دارند.
در بخشهای سوم و چهارم از شعر «هفتپیکر»—که ضمن کتاب دوم «شعر دیگر» آمده است و شاید مشهورترین اثر شاعر باشد—ذیل عنوان «شبانه لیلی به بازخوانی قیس» چنین میخوانیم: «میخواهمت ای زخم سیاه!// دوان آمده امروز/ با چهار زانوی زخم/ بریده بر کف ایوان.// از نافه آب است/ میپیچد/ چنانکه بر در دریا/ هیون حامل.// بر آنم/ که به عقرب ماه/ آهویی بگزم/ تا راه آبی سپیده شدن/ در قلب و رگ/ بسته شود.// حرامی بازآمدن/ ای مرگ آخرینم!/ عبور کن از شام غریبان دامنم/ ای آذرخش نباتی!/ خمیده بشکن/ در خم نارنجی.// بهسوی آب میروم/ کمان ماه/ در آرزوی گلویم./ در آن دقیقه برج/ قسم میخورم/ عاشق چشمی نبودهام.// دریچه ماتم/ گشوده به ایوان شرقی/ قبیله در آتش/ خیال دمیدن/ مقابل من.// بانوی ارجمند!/ سینهریزت را/ به من ببخشا/ تا رها کنمش/ در تک دریا.// حال/ زمان یادگیری نام گلی است/ که پنج پرک داشت/ و هفت زبان زهرآگین/ پیچیده بود/ بر هفت پرچم زخمینش.// شب تلخی است/ ماه تلخ/ کمان پذیرفتنی!/ سلام به انحنای کشیدهات».
خبرنگار: علی باقریان



نظر شما