ریشه نژادي لبنان را فینیقی ها تشکیل می دادند ، اما پیدایش آن به صورت یک دولت از وقایع قرن حاضر است . لبنان داراي جغرافیاي تاریخی و فرهنگ پیچیده اي است . کوههاي لبنان که ارتفاع آنها حدودا به سه هزار متر می رسد و در شعاع 25 کیلومتري ساحل مدیترانه قرار دارند ، همیشه پناهنگاه مناسبی براي گروههاي اقلیت مذهبی که از ترس آزار و شکنجه به آنجا پناهنده می شدند ، بوده است . بعد از حمله لشکریان اسلام در قرن هفتم میلادي به این منطقه ، مسیحیان مارونی و بعدها اقلیتهاي مسلمان دروز و شیعه در منطقه کوهستانی داخلی متمرکز شدند . لبنان از نظر مذهبی نامتجانس ترین کشور منطقه است . به طور رسمی ، 17 فرقه یا کلیساي شناخته شده در آن وجود دارد و حداقل 60 درصد همه لبنانی ها مسلمان هستند . جالب اینجاست که چون مسیحیان و مسلمانان هر دو داراي تقسیمات کوچکتر فرقه اي هستند هیچ فرقه اي به تنهایی نتوانسته است اکثریت پیدا کند .
از این رو به منظور همسازي سیاسی میان فرقه اي مختلف و یافتن شیوه اي مناسب براي همزیستی مسالمت آمیز یک سیستم پیچیده تقسیم نسبی قدرت در پیمان ملی 1943 میلادي گنجانده شد . کلیه مقامات رسمی اعم از هیئت وزیران ، کرسی هاي پارلمان و مقامات اداري بر اساس تقسیم بندی هاي ثابت به جوامع مختلف داده شد . مقام ریاست جمهوري براي همیشه در دست مارونیها باقی ماند ، نخست وزیري به سنی ها داده شد و ریاست مجلس به شیعیان واگذار گردید .
مارونیها با اختصاص دادن پست هاي حساس نظامی و امنیت داخلی به خود، قدرتمندترین گروه شدند . براي این که به لبنان مجال ابقاء داده شود ، مسیحیان موافقت کردند که از پیوند زدند لبنان به فرانسه و غرب خودداري کنند و مسلمانان نیز از تلاش براي ایجاد وحدت با سایر دولتهاي عرب ، بویژه سوریه ، صرفنظر کنند. این مصالحه تا مدتی نتیجه بخش بود . لبنانی ها به مطبوعات قوي و آزاد دسترسی داشتند و آشکارا می توانستند به بیان عقاید سیاسی خود بپردازند . به طور قطع براي مدت چند سال لبنان به عنوان متحمل ترین کشور در جهان عرب مورد تحسین قرار می گرفت و آن هم مغرور از این وضع خود را سویس خاور میانه خطاب می کرد . ولی آرامش فریب دهنده بود . این نظام سیاسی غیر قابل انعطاف تا زمانی درست عمل می کرد که با مسائل و تقاضاهاي جدید رو به رو نشده بود . لبنان از همان ابتداي موجودیت ، به انگیزه این که هویت محلی و قومی بر هویت ملی غلبه کرده بود یک جمهوري متزلزل بوده است . عدم رضایت مسلمانان در مورد توزیع غیر عادلانه قدرت سیاسی ملی که کفه آن به طرف مارونی ها سنگینی می کند ، در دهه 1960 به صورت یک مشکل عمده در آمده بود و احتمالا یکی از اهم دلایل جنگ داخلی به شمار می رفت . با وجود سیستم پیچیده سهمیه بندي براي تمامی مقامات دولتی مارونی ها بوضوح لبنان را تحت فرمان خود داشتند . شیعیان بویژه در نارضایتی خود کاملا محق بودند ، چون پیمان ملی 1943 اساسا قرار دادي بود که بین رهبران سنی مارونی و جوامع سنی بسته شده بود.
حضور فلسطینی ها در لبنان
حضور 400 تا 600 هزار فلسطینی در لبنان احتمالا به مثابه یک کاتالیست در جنگ داخلی 76- 1975بود . این پناهندگان غالبا مسلمان ، که 15 تا 20 درصد جمعیت را تشکیل می دهند امروزه یکی از بزرگترین جوامع هستند ، که طی سه موج وارد لبنان شدند : بعد از پیدایش اسرائیل در 1948 ، پس از جنگ 1967 و جنگ داخلی لبنان در 1970. اینان در ابتدا از نظر سیاسی خاموش بودند ، ولی جراحت حاصل از شکست اعراب در 1967 موجب رشد سریع سازمانهاي چریکی فلسطینی ، که بسیاري از آنها از جنوب لبنان به عنوان پایگاه براي حمله علیه اسرائیل استفاده می کردند ، شد . حکومت مرکزي به علت ضعف ، نه قدرت کنترل آنها را داشت و نه می توانست از حملات تلافی جویانه اسرائیل جلوگیري به عمل آورد که اولی موجب خشم مارونی ها گردید و دومی موجب خشم شیعیان در جنوب شد که قربانیان اصلی بودند . این مسئله بعد از این که اغلب چریکهاي فلسطینی اخراج شده از اردن ( 1970 ) بالقوه در مبارزه براي کسب قدرت بیشتر استقبال نمودند . بر همین اساس مارونی ها به آنها به صورت بر هم زننده موازنه ناپایداري که اساس موجودیت لبنان را تشکیل می داد ، نگاه می کردند . در اوایل دهه 1970 ، اردوگاههاي پناهندگان فلسطینی عملا به صورت یک دولت در دولت در آمده بود . کشمکش زمان که به درگیري منجر شد ، تنها یک اختلاف ساده فرقه اي بین مسلمانان و مسیحیان نبود ، بلکه کشمکش بین دارا و ندار ، بین کسانی که خواهان حفظ نظام سیاسی موجود و آنهایی که در پی اصلاح و لائیک کردن آن بودند ، بین آنهایی که طرفدار تجارت درهاي باز و روش سرمایه داري در توسعه اقتصادي و یک نقش حداقل براي دولت و آنهایی که احساس می کردند ، مسائل لبنان از طریق سوسیالیستی کردن کشور و یک مرکز قوي تصمیم گیري حل می شود ، سرانجام بین ناسیونالیست هاي لبنانی و عرب و حتی بین نسل هاي مختلف سیاسی بود . حملات مکرر مسلمانان نهایتا نیروهاي چند ملیتی را وادار به ترك منطقه کرد و اسرائیل با یک حمله ناگهانی به لبنان جنگ داخلی را به طور موقت به نفع مارونی ها تمام کرد . تهاجم اسراییل به لبنان در ژوئن 1982 که به منظور انهدام سازمان آزادي بخش فلسطین و ایجاد یک منطقه امنیتی در جنوب و تحمیل یک حکومت مرکزي مارونی قدرتمند که با آن بتواند روابط صلح آمیز داشته باشد ، انجام شد . تهاجم اسراییل به لبنان نه تنها مسائل آن را حل نکرد ، بلکه بر مشکلات آن افزود.
جنگ لبنان (ژوئن و سپتامبر 1982 )
این جنگ به تعبیري به پنجمین نبرد اعراب و اسرائیل شهرت دارد ، با هدف هاي متعددي از سوي محافل صهیونیستی آغاز شد . رژیم صهیونیستی به منظور در هم شکستن استخوان بندي سازمان آزادي بخش فلسطین و اخراج چریک هاي فلسطینی از لبنان ، روي کار آمدن یک دولت دست نشانده و گسترش پیمان کمپ دیوید، متعاقب ترور سفیر آن کشور در لندن ( 3 ژوئن 1982 ) ، در روز چهارم ژوئن عراده جنگی خود را با رویاي یک جنگ برق آسا از طریق تهاجم گسترده هوایی ، زمینی و دریایی به حرکت در آورد . عملیات نظامی با عنوان تامین امنیت جلیله با بمباران اردوگاههاي فلسطینی در اطراف بیرون آغاز شد و نیروي صهیونیست ها نیز تجاوز خود را به سوي شمال ادامه داد . بنا به گفته مقامات ارتش صهیونیستی ،150هزار نفر در این تهاجم شرکت داشتند . این نیروها پس از ده روز جنگ تمام عیار ، قسمت غربی بیرون را محاصر کردند ، ولی مقاومت شدید نیروهاي فلسطینی و لبنانی بیش از هشتاد روز طول کشید . در این حملات بیرون صحنه آزمون پیشرفته ترین جنگ افزارهاي ویرانگر نظیر بمب هاي خوشه اي ، فسفري ، ساچمه اي و غیره بود.
حجم نیروهاي فلسطینی در برابر این یورش نامتعادل به 24500 نفر می رسید . ادامه یورش هاي رژیم صهیونیستی باعث شد تا سازمان آزادي بخش فلسطین ضربه نظامی شدیدي را متحمل شود . آمریکا و عربستان سعودي با تاکید به لزوم ادامه حیات این سازمان به عنوان یک سازمان سیاسی معتدل و به کارگیري راه حل هاي آمریکایی ، رهبري ساف را وادار ساختند تا در طی 10 روز 12000 چریک فلسطینی را به همراه رهبران آن از لبنان خارج نماید و آنها را روانه اردن ، عراق ، تونس ، یمن جنوبی و شمالی ، سودان ، قبرس ، یونان ، سوریه و الجزایر کند.
همزمان با خروج آخرین دسته از چریکهاي فلسطینی 1/9/1982، طرح رونالد ریگان رئیس جمهور وقت آمریکا که حاکی از امکان مذاکره مستقیم میان فلسطینی ها و رژیم صهیونیستی بود در واشنگتن اعلام گردید که بلافاصله با مخالفت رژیم صهیونیستی روبرو شد . راه حل دیگري که براي این مسئله ارائه شد ، طرح فاس بود . در پی کنفرانس سران کشورهاي عرب در 6 سپتامبر در شهر فاس واقع در کشور مغرب، قطعنامه اي صادر شد که مورد تصویب همه کشورهاي عربی( جز لیبی) و سازمان آزادي بخش فلسطین قرار گرفت ، بر طبق این قطعنامه مقرر گردید:
1-نیروهاي اسرائیلی از همه سرزمین هایی که رژیم صهیونیستی در سال 1967 اشغال کرده است ، از جمله قدس عربی ، عقب نشینی کند؛
2-شهرک هاي یهودي نشین که بعد از سال 1967 در سرزمین هاي اشغالی تاسیس شده است بر چیده شوند ؛
3- آزادي عبادت و انجام مراسم مذهبی براي تمام ادیان در اماکن مقدسه تضمین شود ؛
4-تاکید بر حق ملت فلسطین در تعیین سرنوشت و اعمال حقوق ملی به رهبري سازمان آزادي بخش فلسطین به عنوان تنها نماینده قانونی ملت فلسطین و نیز جبران خسارت کسانی که مایل به بازگشت به فلسطین نیستند ؛
5- ساحل غربی و غزه شاهد یک مرحله انتقالی زیر نظر سازمان ملل متحد خواهد بود که بیش از 6 ماه طول نخواهد کشید ؛
6-تاسیس دولت مستقل فلسطین که پایتخت آن قدس خواهد بود ؛
7-شوراي امنیت ، تضمین هاي صلح میان همه کشورهاي منطقه از جمله دولت مستقل فلسطین راتنظیم می کند ؛
8-شوراي امنیت سازمان ملل متحد ضامن اجراي اصول فوق باشد.
سازمانهاي دیگر فلسطین مانند جهبه خلق براي آزادي فلسطین صاعقه و جبهه مبارزه خلق با این طرح مخالفت کردند . از سوي دیگر ، رهبران اتحاد شوروي سابق نیز که جنگ لبنان را عاملی براي توسعه نفوذ و اعمال استراتژي آمریکا در خاور میانه و اجراي عملی پیمان استراتژیک آمریکا و رژیم صهیونیستی می دانستند ، در تاریخ 15 سپتامبر 1982 طرح برژنف را عرضه کردند . مفاد طرح مزبور به قرار ذیل بود :
1-احترام به اصل عدم مشروعیت تسلط بر سرزمین هاي دیگران از راه تجاوز؛
2-استرداد سرزمین هاي اشغالی 1967 ؛
3-تامین حقوق مشروع ملت فلسطین ؛
4-بازگرداندن قسمت شرقی شهر اورشلیم (قدس شرقی )؛
5-آزادي عبادات مذهبی براي ادیان سه گانه اسلام، مسیحیت و یهود؛
6-تامین حق وجود امنیت براي همه کشورهاي منطقه به شرط رعایت اصل عمل متقابل ؛
7-پایان دادن به حالت جنگ و تحقق صلح ؛
8-احترام به تمامیت ارضی کشورها؛
9-تصویب مقررات و تضمین هاي بین المللی ؛
10-نظارت شوراي امنیت ملل متحد.
در ادامه تجاوز یاد شده ، نیروهاي صهیونیستی در پی قتل بشیر جمیل در روزهاي 16 و 17 سپتامبر 1982 به اردوگاه هاي فلسطینی صبرا و شتیلا حمله بردند و 3297 نفر از سکنه آنها را به قتل رساندند . بدین ترتیب برگ سیاه دیگري بر تاریخ صهیونیسم و برگ خونینی بر تاریخ ملت فلسطین افزوده شد.
نیروهاي فالانژیست که با صهیونیست ها همکاري می کردند روز جمعه در ورودي اردوگاه را بستند و با دور کردن مردم از این ناحیه سعی کردند صداي رگبار به گوش خبرنگاران و مردم نرسد . خبرنگاران خارجی که از نزدیک شاهد این اعمال وحشیانه بودند گزارش دادند که سربازان رژیم صهیونیستی و فالانژیست ها پس از گردآوري فلسطینی ها در حومه بیروت بدون استثناء به روي آنان آتش گشودند . در این حال تانکهاي اسرائیلی هر چیزي را در سر راه خود یافتند نابود کردند و سربازان نیز به روي هر کسی که دیده می شد آتش گشودند . وسیعترین قتل عام در اردوگاه شتیلا اتفاق افتاد که کنترل آن پس از هجوم سربازان اسرائیلی به فالانژیست ها سپرده شده بود ، فالانژیستها در این اردوگاه به کشتاري شبیه آنچه که در سال 1975 در تل زعتر انجام داده بودند دست زدند ، در اردوگاه شتیلا هیچ کس زنده نماند تا آنچه را که بر آنان رفته بود توضیح دهد .
از سوي دیگر داوود کلوتی نماینده سازمان آزادیبخش فلسطین تایید و تاکید کرد که نیروهاي صهیونیستی ، فالانژیست ها و سربازان سرگرد شورشی سعد حداد مشترکا در ساعتی پس از ظهر آن روز 1400 تن از فلسطینی هاي ساکن در اردوگاه برج البراجنه و شتیلا را در غرب بیروت به طور وحشیانه قتل عام کردند .
اسرائیل در توجیه این تهاجم (وحشیگري ) ادعا کرد که این عمل در دفاع از خود انجام گرفته است . شوراي امنیت در خواست کرد که اسرائیل تمامی نیروهاي نظامی اش را فورا و بدون قید و شرط به مرزهاي شناخته شده بین المللی لبنان به عقب بکشد . اما اسرائیل به حملاتش در بیروت ادامه داد و سراسر منطقه را با بمباران هاي هوایی تخریب کرد و راه رسیدن تدارکات غذایی و پزشکی را به قربانیان بمباران ها بست . شوراي امنیت خواستار شد که راه را باز کنند و نیازهاي مردم برطرف شود . شوراي امنیت و مجمع عمومی این کشتارها را به عنوان قتل عام جنایی غیر نظامیان فلسطینی محکوم کرد و مجمع عمومی آن را یک کشتارخواند . در نتیجه، اسرائیل از بخش اعظم لبنان عقب نشینی کرد ، اما شماري از نیروهایش را در جنوب لبنان نگه داشت .
منابع:
1-جغرافیایی سیاسی خاور میانه و شمال آفریقا . درایسدل و اچ . بلیک :266.
2-فرهنگ تاریخی - سیاسی ایران و خاور میانه . غلامرضا علی بابایی ج1: 254.
3-فلسطین و اسراییل رویارویی با عدالت . جان کوئیگلی : 286.
4-روزنامه کیهان مورخه 8/6/1361.
*روزها و رویداد ها. علی بري دیزچی و همکاران: 170-173.
نظر شما