این داستان تازهای نیست و در طول تاریخ بارها اتفاق افتاده است که قدر و ارزش هنرمندی سالها بعد از مرگ وی شناخته شود.
داستان درباره مولانا جلال الدین محمد بلخی اندکی متفاوت است، چرا که استقبال از آثار او یا آثاری که به اسم او منتشر میشود، از شکل معمول استقبال از سرودههای یک شاعر خارج شده است و به شکلی درآمده است که گویی غربیان گوهر گم گشته خود را یافتهاند؛ مولانایی که غرب را شیفته خود کرده است، ضرورتاً شاعر و عارفی نیست که ما ایرانیان در ذهن داریم، او نسخه تازه شده و مورد پسند غرب بحران زده امروز است.
داستان علاقهمندی به شعر مولانا در جهان البته داستان تازهای نیست. اولین بار یک دیپلمات اتریشی به نام ژوزف فون هامر پورگشتال در نشریه « مطالعات شرقی» در باره حافظ و مولانا مطالبی نگاشت و بعد هفتاد قطعه شعر از مثنوی و دیوان شمس را به خوانندگان آلمانی معرفی کرد.
استقبال از شعر مولانا درمیان فرهیختگان آلمانی زبان چنان بود که گروهی معتقدند هگل، فیلسوف بزرگ و صاحب سبک آلمانی در بخشی از نظریات خود از دیدگاههای دیالکتیکی مولانا بهره مند شده است، ادعایی که صحت و سقمش را اهل فکر و فلسفه باید ثابت کنند و ما در این خصوص نظری نمی دهیم.
دكتر سيدسلمان صفوي، مؤلف ساختار مثنوي مولوي، برنده جايزه جهاني كتاب سال 1388 در خصوص دیگر مترجمان آثار مولوی در غرب میگوید: «رد هاوس» 1892-1811 مترجم دفتر اول مثنوي، «ادوارد ويلسون» متولد 1858 مترجم دفتر دوم مثنوي و «ادوارد هنري وينفيلد» 1922-1836 تلخيصكننده كل مثنوي از نخستين افرادي هستند كه گزيدههايي از مثنوي را به انگليسي ترجمه كردهاند. «رابيندينات تاگور» نيز با ترجمه گزيدهاي از «ديوان شمس» موجبات شهرت مولانا نزد عموم مردم را فراهم كرد؛ البته اين امر تا حدي به دليل شهرت «تاگــور» بود.
نظریات و افکار مولانا در جهان غرب نه تنها بر شاعران و محققان ادبی و فیلسوفان تأثیر انداخته ، بلکه بر روان شناسان نیز تأثیرات قابل ملاحظه ای داشت. چنانچه کارل گوستاو یونگ، چهره نامدار روانکاوی با استفاده از منابع دست دوم افکار مولانا را مطالعه و در یکی از آثارش از مولانا یاد کرده است.
از میان دانشمندان غربی سرویلیام جونز نیز در عرصه مولانا شناسی از اهمیت خاصی برخوردار است. او هنگامی که مثنوی را خواند، در حاشیه آن چنین نوشته بود: « شاید کتابی به ارزشمندی مثنوی تا حال به دست انسان نوشته نشده باشد. زیباییها و عیوب آن به یک اندازه شگرف است... نویسنده ای غیر از چاسر یا شکسپیر سراغ ندارم که با مولوی قابل قیاس باشد.»
اما در این عرصه هیچ نامی بزرگتر از رینولد الن نیکلسون نیست.او نه تنها منتخبی دقیق و هنرمندانه ازدیوان شمس تبریزی را منتشر کرد، بلکه علمی ترین، تخصصی ترین و پالوده ترین ترجمه غیرفارسی مثنوی معنوی را به همراه شرح آن منتشر کرد. نیکلسون شیفته مولانا بود و او را با تمام عشق و وجود دوست داشت و برای ارایه ترجمه ای ماندگار از آثار مولانا همه عمرش را گذاشت، اما کار او یک ایراد بزرگ داشت و آن هم این که به زبان فرهیختگان و دانشوران نوشته شده بود.
موج مولانا خواهی در غرب با انتشار ترجمههای رابرت بلای و بخصوص کولمن بارکس آغاز شد، به گونه ای که این ترجمهها موجی از شگفتی و علاقه را در آمریکا ایجاد کرد و کتاب ترجمه مولانا را به کتاب پرفروش دهه بدل کرد. بارکس انگلیسی رایج و محاوره ای را برای ترجمه برگزید و در حقیقت ترجمه او برداشتی آزاد از سرودههای مولانا بود.
براستی دلیل توجه روزافزون به مولانا چیست؟ غرب چه چیز را در مولانا یافته است که گمش کرده بود؟ مولانا آموزگار رواداری، عشق و بازگشت به خدا و معنویت است، اما مفاهیم عمیق تر و مباحث پیچیده تری هم در آثار او هست. او درباره مسایل بسیاری با اتکا به احادیث و روایتهای اسلامی و دینی بحث کرده است، چهره مولانای مثنوی چهره متفکری است که بیش از هرچیز مسلمان است و در داخل گفتمان اسلامی سخن میگوید.
چهره ای که از مولانا در غرب ارایه شده است، بخشی از واقعیت وجودی مولاناست به همین دلیل بسیاری موج استقبال از مولانا را با شک و تردید مینگرند و معتقدند مولانایی که از دل موسیقی مدونا بیرون بیاید، ربطی به جلال الدین بلخی ندارد، اما گروهی از کارشناسان به این موضوع اعتقادی ندارند و معتقدند نفس انتقال اندیشهها و افکار خوب و قابل ستایش است. دکتر قدمعلی سرامی میگوید: خیلیها میگویند مراقب باشیم، فکر مولانا با فکر غربیها مخلوط نشود و ناب بماند در صورتی که فکر اصلاً بخاطر این به وجودآمده است که قاطی بشود و با ترکیب با عناصر دیگر شکوه جهانی را بسازد. همان گونه که هر کلمه باید با کلمه دیگر بیامیزد تا جمله شکل بگیرد و ازترکیب جملهها، متن ایجاد شود و متنها فرهنگ را درست کنند؛ فکرها هم باید با هم ترکیب شوند .جهان محصول درآمیختگی است و فکر شرقی و غربی باید با هم ترکیب شوند واینکه یک گوشه بایستیم و در برابر فکرهای نو گارد بگیریم و آن را خط قرمز بدانیم، باعث ایجاد مشکل میشود.
نظر شما