در شرح حال مرحوم آیتا... حاجی آقانورا... مجتهد معروف که در بخشی از آن کتاب آورده شده بود، مجتهدین و علمای اصفهان حتی پیش از مشروطیت پیمان نامهای امضا کرده بودند که اگر از اهالی کسی مقاولهنامه یا حتی عقدنامه ازدواج نزد آنان در محاضرشان آورد که بر کاغذ ایرانی نوشته نشده بود، از قبول و ثبت آن خودداری میکردند. چقدر مؤکداً از مردم خواسته بودند کاغذ و منسوجات فرنگی را استعمال نکنند و هرچه میخواهند از محصولات و تولیدات داخلی استفاده کنند.
صد سال پیش مردم از قاشقهای چوبی ساخت ایران برای خوردن آش و مایعات استفاده میکردند. امیرکبیر لباسها و حتی گیوه ایرانی را ترویج میکرد. شال کاشان به جای شال کشمیر و بالاپوش مازندران به جای پالتوی دوخت فرنگ استفاده میشد. نمیدانم آن شور و هیجان چه شد؟ تاریخ به یاد میآورد که قائم مقام فراهانی میگفت: من طلای ایران را نمیدهم که ماهوت و فاستونی انگلیسی وارد شود.
امیرکبیر جدیتر و مصممتر از او بود، چنانکه صنعتگران را تشویق میکرد سماور ایرانی و کالسکه بسازند که از روسیه وارد نشود. چای ایرانی مطبوعتر، خوشبوتر و دارای طعم گیراتر از چایهای مشکوک وارداتی است. من چای لاهیجان را با لذت میآشامم. توتون و تنباکوی برازجان چنان خواستارانی در کشورهای عربی داشت که به مصر و شام و لبنان صادر میشد. زمانی توتون و تنباکو را مانند خاویار ایرانی به رؤسای کشورهای همسایه هدیه میدادند اما اکنون همه چیز به هم خورده است. پیراهن ایرانی میخواهید بخرید یا پوشاک زنانه، تولیدکننده برای صرفه جویی در مصرف پارچه با اینکه میداند اغلب مردان و زنان ایرانی تقریباً فربه هستند و به اصطلاح شکم دارند، پیراهن را با قطع و سایز مردم ویتنام و کره جنوبی و شمالی میدوزد. کفشهای ایرانی سابقاً بسیار عالی و پردوام بود. اکنون آن کیفیت را ندارد. تک دوزی کت و شلوار تقریباً متروک شده و به قولی خیاط من که آدم مجرب و خوبی است، میگوید: کسی شاگرد خیاط نمیشود.
بانکها کاری کردهاند که کسی دیگر دنبال سرمایهگذاری در صنعت نمیرود. از خویشاوندی که اخیراً از آمریکا آمده و حدود یک ماه مهمان ما بود، پرسیدم سود بانکی در آمریکا چقدر است؟ گفت بسیار ناچیز. یک درصد، دو درصد گاهی نیم درصد. آنان میگویند خواباندن پول در بانک خیانت به صنعت و تولید است. آنقدر به پول کم بهره میدهند که صرف ندارد کسی پول را بخواباند. این بهرههایی که در ایران بانکها از مردم میگیرند یا سودی که به پول گذارده شده در بانک میدهند، در آمریکا پیگرد قانونی دارد.
در ایران سرمایهگذاران که در پیچ و خم وحشتناک بروکراسی و اشکالتراشیها گرفتار میشوند، کارخانه و تأسیسات و مؤسسه را فروخته پول حاصله را در بانک گذاشته، بهره میگیرند. در آمریکا آنقدر سود بانکی نازل است که کسی این کار را نمیکند. میگویند این کار صنعت را میخواباند و ضدملی است. به هر ترتیب تولید ایرانی قابل اطمینان نیست. خودروهایمان را که دو خودروساز قلدر گردن کلفت داخلی سر هم بندی میکنند و معیوب و خراب است و هیچ پشتیبانی بعد از فروش ندارد و مردم را بیچاره میکند.
کم فروشی در کشور ما بیداد میکند. ببینید چقدر مردم شاکی و ناراضیاند، به خدا دل آدم میسوزد. پنیر بینمک خوبی تولید میکردند من میخریدم و صبح با نان سنگک داغ دو آتشه میخوردم. اخیراً دیدم اندازه قوطی گرد پنیر را نصف کرده همان مبلغ 5000 تومان سابق را مطالبه میکنند. یخچال ایرانی برفک میزند. بخاری ایرانی هر سال سبب مرگ و میر دهها تن میشود و آن را به کنایه مرگ خاموش(!) میخوانند. آیا این وزارت صنایع، این سازمان استاندارد یک بار شده بروند تحقیق کنند چرا بخاریهای گازی ایرانی سبب مرگ مرد و زن حتی عروس و داماد در شب عروسی میشود؟
اصلاً وقت ندارند، حوصله ندارند. لابد این کارها را دون شأن میدانند. دکتر حراف، زبان باز، حقه باز، کلک، چاخانی در آمریکاست که گاهی در شبکه ماهوارهای که خود با پول باد آورده راه انداخته ظاهر میشود. یک خانم یا دکتر سالخوردهای را هم به عنوان بچه مرشد کنار خود نشانده کرمها و پودرها و شربتهای عجیبی را تبلیغ میکند. چندی پیش میگفت. طبابت و جراحی در آمریکا کار بسیار خطرناکی است. در ایران خوشا به حال پزشکان! بعد افزود: «با شکایت بیمار، پزشک را به دادگاه میکشانند و با ثبوت اهمال، او را جریمه کلانی کرده به بیمار شاکی میدهند». کسی که در آمریکا یا هر کشور غربی کالای بد بسازد و به مردم زیان برساند، تحت تعقیب قرار گرفته، غرامت بسیار سنگین از او به نفع کسی که متضرر شده دریافت میشود.
اینجا یک شماره تلفن 124 تعیین کردهاند. مردم وقتی شکایت میکنند، طرف مانند سنگ صبور شکایتشان را شنیده، دیگر معلوم نمیشود چه اتفاقی خواهد افتاد!
خدا پدر شهرداری را بیامرزد که بعداً زنگ میزنند و میپرسند رفع مشکل یا شکایت شد یا نه؟
دو خودروساز بدترین مؤسسات ضد مشتری هستند که در انحصار طلبی کامل تولیدات مرگزای خود را به مردم قالب می کنند. پیراهنهای پنبهای و کتانی پاکستانی که ارزان و مرغوب و بادوام هستند، بازار ایران را اشباع کردهاند، پارچه کت و شلواری ایرانی که زمانی «مقدم» و «کازرونی» و «وطن» صدها هزار مصرف کننده و خریدار داشت، به فراموشی سپرده شده و آسانسوری که در ایران مونتاژ یا ساخته میشود، هر چند روز یک بار متوقف میشود و سر و صدای ساکنان آپارتمانها را در میآورد و به هر حال «ایرانی کالای ایرانی نخر»، جای «ایرانی کالای ایرانی بخر» را گرفته است . براستی چرا باید چنین باشد؟
نظر شما