مکتب تأویل در ادبیات کشور از دیرباز مورد استفاده تحلیلگران، نویسندگان و صاحبنظران ادبی قرار گرفته و همواره از جایگاه بالایی برخوردار بوده است. این مکتب قدرتمند بعدها به ادبیات غرب راه یافت و با اسم مکتب «هرمونتیک» تثبیت شد؛ بیآنکه غربیان بر آن باشند که به ایران به عنوان مبتکر اصلی این نحله اشاره کنند.
جالب این است که نویسندگان ایرانی غالباً به سمت و سوی تأویل علاقه دارند؛ بدون آنکه بدانند ریشه اصلی این جریان ادبی در ایران شکل گرفته است. در این شیوه نقد اصولاً با عدم قطعيت در معنا و ايجاد شك و شبهه در ایده وجود يك معناي مشخص و معين در متون ادبي رو بهرو هستیم.
همچنين، اين شیوه نقد میگوید که هر فرد، با توجه به آرا و آموزههاي شخصي خود، ميتواند به معاني متفاوتي از متن برسد.نظریهپردازان مکتب تحلیلی تأویل بر این اصل پافشاری میکنند که متون ادبي، مستقل هستند و جدا از نویسنده اثر باید ارزیابی شوند و نظرات و باورهای نویسنده در نقد هرمونتیکی تأثیرگذار نیست. به عبارت ديگر، درك مخاطب از متن، بايد جدا از متن باشد و تأويل تنها ميتواند درباره متن ـ و نه بيشترـ صحبت كند.
بر مبناي ديدگاههاي مطرحشده درباره تأويل متن، نقد ادبي بايد بر اساس آرا و ديدگاههايی تدوين گردد كه منتقد را به سوي رمزگشايي هدايت كند. در مجموع، مركز ثقل تأويل همان رمزگشايي از متن و درك مفهوم آن است. به علاوه، بسياري از هواداران اين شيوة تحليلي، دامنه و گستره تأويل را به زندگي روزمره و عادي مردم و حتي صاحبان انديشه ميكشانند و چنين ميگويند كه انسان در تمامي لحظات زندگي خود به تأويل ميپردازد؛ چه آن زمان كه در نقش يك پژوهشگر ظاهر ميگردد و به ارایه ديدگاههاي خود مشغول است و چه هنگامي كه فردي به تأويل شنيدههاي خود در طول روز یا تأويل اخبار روزانه مشغول است. در اصل، از اين منظر خاص، تأويل پيوندي ناگسستني با فرآيند تفكر دارد. از اين رو، تأويل فرآيندي بسيار پيچيده و چندوجهي است. نظريهپردازان هرمنوتيك نوين، برخلاف نظريهپردازاني چون شلايرماخر و ديلتاي كه مدعي بودند معنا در همان متن به قطعيت ميرسد، چنين اظهار ميدارند كه نبايد توجهي به پديدآورنده اثر داشت. به جاي آن، بايد به تفسير روند درك متن و تأويل آن انديشيد.
علم تأويل در ايران در تفسير قرآن كريم، داستانهاي عارفانه، روايات مذهبی، شرح حال عارفان و مشاهير ادبي و... به كار گرفته ميشده است. در قديم، تأويل را چونان كشف حجابها ميپنداشتند و بر آن بودند كه مقصود اصلي نويسندگان را دريابند. نكته قابل تأمل، نوع بينش فرهيختگان گذشته است.آنها اعتقاد داشتند كه تنها پيامبر(ص) و ایمه(ع) بهدرستي و بدون كوچكترين نقصي قادر بودند كتابهاي مقدس را تأويل كنند و معاني پنهاني آنها را آشكار سازند و به همین دلیل، نظر افراد دیگر همواره درصدی از خطا و نقص را با خود دارد. مکتب تأویل در ادبیات کشور از دیرباز مورد استفاده تحلیلگران، نویسندگان و صاحبنظران ادبی قرار گرفته و همواره از جایگاه بالایی برخوردار بوده است. این مکتب قدرتمند بعدها به ادبیات غرب راه یافت و با اسم مکتب «هرمونتیک» تثبیت شد؛ بیآنکه غربیان بر آن باشند که به ایران به عنوان مبتکر اصلی این نحله اشاره کنند.
جالب این است که نویسندگان ایرانی غالباً به سمت و سوی تأویل علاقه دارند؛ بدون آنکه بدانند ریشه اصلی این جریان ادبی در ایران شکل گرفته است. در این شیوه نقد اصولاً با عدم قطعيت در معنا و ايجاد شك و شبهه در ایده وجود يك معناي مشخص و معين در متون ادبي رو بهرو هستیم.
همچنين، اين شیوه نقد میگوید که هر فرد، با توجه به آرا و آموزههاي شخصي خود، ميتواند به معاني متفاوتي از متن برسد.نظریهپردازان مکتب تحلیلی تأویل بر این اصل پافشاری میکنند که متون ادبي، مستقل هستند و جدا از نویسنده اثر باید ارزیابی شوند و نظرات و باورهای نویسنده در نقد هرمونتیکی تأثیرگذار نیست. به عبارت ديگر، درك مخاطب از متن، بايد جدا از متن باشد و تأويل تنها ميتواند درباره متن ـ و نه بيشترـ صحبت كند.بر مبناي ديدگاههاي مطرحشده درباره تأويل متن، نقد ادبي بايد بر اساس آرا و ديدگاههايی تدوين گردد كه منتقد را به سوي رمزگشايي هدايت كند. در مجموع، مركز ثقل تأويل همان رمزگشايي از متن و درك مفهوم آن است. به علاوه، بسياري از هواداران اين شيوة تحليلي، دامنه و گستره تأويل را به زندگي روزمره و عادي مردم و حتي صاحبان انديشه ميكشانند و چنين ميگويند كه انسان در تمامي لحظات زندگي خود به تأويل ميپردازد؛ چه آن زمان كه در نقش يك پژوهشگر ظاهر ميگردد و به ارایه ديدگاههاي خود مشغول است و چه هنگامي كه فردي به تأويل شنيدههاي خود در طول روز یا تأويل اخبار روزانه مشغول است. در اصل، از اين منظر خاص، تأويل پيوندي ناگسستني با فرآيند تفكر دارد. از اين رو، تأويل فرآيندي بسيار پيچيده و چندوجهي است. نظريهپردازان هرمنوتيك نوين، برخلاف نظريهپردازاني چون شلايرماخر و ديلتاي كه مدعي بودند معنا در همان متن به قطعيت ميرسد، چنين اظهار ميدارند كه نبايد توجهي به پديدآورنده اثر داشت. به جاي آن، بايد به تفسير روند درك متن و تأويل آن انديشيد.
علم تأويل در ايران در تفسير قرآن كريم، داستانهاي عارفانه، روايات مذهبی، شرح حال عارفان و مشاهير ادبي و... به كار گرفته ميشده است. در قديم، تأويل را چونان كشف حجابها ميپنداشتند و بر آن بودند كه مقصود اصلي نويسندگان را دريابند. نكته قابل تأمل، نوع بينش فرهيختگان گذشته است.آنها اعتقاد داشتند كه تنها پيامبر(ص) و ایمه(ع) بهدرستي و بدون كوچكترين نقصي قادر بودند كتابهاي مقدس را تأويل كنند و معاني پنهاني آنها را آشكار سازند و به همین دلیل، نظر افراد دیگر همواره درصدی از خطا و نقص را با خود دارد.
نظر شما