باند سارقان نوجوان تهرانی، پس از انجام ده‌ها فقره سرقت گوشی و کیف شهروندان تهرانی بالاخره دستگیر شدند. این باند که با استفاده از غفلت شهروندان و شگرد پس گردنی زنی، گوشی مالباخته را می دزدیدند توسط مأموران اداره هجدهم آگاهی شناسایی و دستگیر شدند.

بخاطر مخارج زیاد دزدی را به کار ترجیح دادم

به گزارش ثدس آنلاین، اوایل مرداد ماه سال جاری بود که سرقت‌های سریالی به شیوه قاپیدن گوشی در مناطق مرکزی تهران زیاد شده بود و به همین دلیل پرونده ای برای رسیدگی به این سرقت‌ها در اختیار مأموران اداره هجدهم آگاهی قرار گرفت. سرقت‌های صورت گرفته توسط باندی انجام می گرفت که با توجه به غفلت شهروندان هنگام صحبت با گوشی در میانه خیابان، سارق به سرعت گوشی مالباخته را می قاپید. این در حالی بود که یک موتور سوار در لاین مخالف رانندگی می کرد و سارق را سریعاً سوار می کرد و از محل دور می شد.

در ادامه صحبت‌های ما را با سرکرده این باند موبایل قاپ می خوانید.

*چند سال داری؟

22 سال.

*از چند سالگی  سرقت می‌کنی؟

من هنوز سنی ندارم. اولین سابقه ام است و باور کنید بیشتر از پنج فقره انجام نداده ام. اصلا دوست نداشتم کارم به اینجا بکشد و فقط به خاطر فقر مالی مجبور به این کار شدم. خواهرم تالاسمی دارد. خودم کم خون هستم. پدرم پیر شده است و توانایی کار کردن ندارد. مادرم خانه دار است. باید کاری پیدا می کردم به همین دلیل به دو تا از بچه محل‌ها که خیلی هم نوجوان بودند پیشنهاد این کار را دادم و بعد از آن یکی از آنها که موتور سیکلت هندایی داشت سوارمان می کرد و ما به کار کیف قاپی و گوشی قاپی روی آوردیم. خیلی بد است که نداشته باشی و زندگی هم با تو نسازد.

*چرا تو سر دسته باند شدی؟

 خب من گفته بودم کار پیدا کنیم . بعد هم وقتی سه نفر هستیم از یکی باید حرف شنوی داشته باشیم وگرنه که همیشه با هم دعوایمان می‌شود.

*پس قبول داری که تو سر دسته باندبودی؟

خب من رئیس گروه بودم نمی‌دانم اسمش می‌شود سر دسته باند. باندی نبود ما سه نفر بودیم که با هم کار می‌کردیم.

*کار بهتری سراغ نداشتی؟

با هزینه‌هایی که خانواده ام داشتند هیچ کاری برای من جوان نبود و به همین دلیل تصمیم گرفتم با دو دوست نوجوانم این باند را تشکیل بدهم. در زندگی هرچه بدبختی است سر من می آید و کارمان به یکی دو ماه نکشید که دستگیر شدیم.

*پشیمانی؟

خیلی، بیچاره شدم. نه تنها نمی توانم کمک خرج پدر و مادرم باشم بلکه باید آنها بیایند و اینقدر خرج کنند تا من از این زندان آزاد شوم و حالا حالاها باید اینجا باشم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.