در طول تاریخ پر فراز و نشیب ایران معاصر تا هنگامی که نهاد کهنه و پوسیده سلطنت در این سرزمین پابرجا بود وزارت دربار و پرقدرت ترین شخص آن یعنی وزیر دربار که تمامی قدرت و نفوذ خویش را به واسطه تقرب به سلطان به دست می‌آورد نقشی پر رنگ و غیر قابل انکار در فرایند تثبیت اوضاع سیاسی _ اجتماعی و سپری شدن سیر حوادث بازی می‌کرد.

جنایت و مکافات اسدالله علم

به گزارش قدس آنلاین، در بین وزرای دربار دوران پهلوی کمتر کسی یافت می‌شد که بتواند در برابر استبداد شخص شاه خودی نشان دهد و شخص اول مملکت را زیر نفوذ خود بگیرد.

اگر بخواهیم از دو شخصیت این چنینی در تاریخ معاصر ایران یاد کنید نخست باید از عبدالحسین تیمورتاش با لقب سردار معظم خراسانی نام برد که توانست برای مدتی نه چندان طولانی نقش یک وزیر دربار قدرتمند را در تاریخ معاصر ایران بازی کند.

از تیمورتاش که بگذریم دومین وزیر دربار پرنفوذ و قدرتمند عصر پهلوی کسی جز اسدالله علم فرزند امیر شوکت الملک علم خان مقتدر خطه قائنات و استان ثروتمند خراسان نبود. خاندان علم از دیرباز به پیروی از سیاست انگلستان شهره بود و چندان ابایی از ظهور و بروز آشکار این مسئله نداشت.

این نکته تا حدی مشهور است که می‌گویند محمدرضا شاه پهلوی هر گاه می‌خواست نظر انگلستان را در خصوص امری جویا شود به اسدالله علم رجوع می‌نمود. نقش غیر قابل انکار علم در سرکوبی قیام ۱۵ خرداد و تلاش بی شائبه وی در راه تحکیم سلطنت پهلوی اهمیت شخصیت وی را در نگاه هر تاریخدانی دو چندان می‌کند.

از جانب دیگر یادداشتهای روزانه اسدالله علم که با پنهانکاری واقعاً عجیب وی در یک صندوق امانات در سوئیس پنهان شده بود در افشای اسرار دربار نقشی واقعاً بی‌بدیل و برجسته دارد. با این وجود آنچه در مورد اسدالله علم غیر قابل انکار است این است که دست تقدیر الهی انتقام خود را به واسطه بیماری مهلک سرطان و رنجهای حاصل از آن از اسدالله علم ستاند.

باید در این خصوص گفت هر جنایتی را مکافاتی در دنیا و مکافاتی در عقبی است و این سنت و قانون تغییرناپذیر الهی در همه اوقات و احوال جاری و ساری است. در این باره با دکتر طهرابند پژوهشگر تاریخ معاصر گفت و گویی انجام داده ایم که در ادامه می خوانید: 

کمی در مورد سوابق خانواده علم و پیشینه وابستگی آنها به سیاست انگلستان صحبت کنید؟

در رابطه با خانواده علم و وابستگی آنها به سیاست انگلستان ما باید قدری به پیشینه تاریخی ایران در دوره قاجاریه توجه نموده و تحولاتی که یک وضعیت نیمه استعماری را در سپهر سیاست ایران ایجاد کرده بود را مرور کنیم.

ما در این برهه تاریخی شاهد نفوذ روسها در برخی مناطق کشور و نفوذ انگلستان در سایر مناطق کشور عزیزمان بودیم. البته سرآغاز این وضعیت نیمه استعماری به دوره‌ای باز می‌گردد که در آن ایران در محور توجه کشورهای  صاحب قدرت آن زمان در قرن نوزدهم یعنی فرانسه، انگلستان و روسیه قرار گرفت.

هر سه کدام از این کشورها به نوبه خود خواه به صورت مستقیم یا غیر مستقیم با هدف دستیابی یا حفظ سلطه بر هندوستان سعی کردند بر فضای سیاسی ایران تسلط پیدا کنند.

بنابراین در این موقعیت زمانی و با به پایان رسیدن عصر ناپلئون در اروپا شاهد رقابت اساسی انگلستان و روسیه در جغرافیای سیاسی ایران هستیم به نحوی که شمال ایران تحت سیطره روسها و منطقه جنوبی ایران تحت سلطه انگلستان است.

البته هدف انگلیسی‌ها از حضور در مناطق جنوبی ایران و به ویژه مناطق جنوبی استان خراسان تا سیستان و بلوچستان تسلط بر دروازه ورودی هند در این منطقه, ممانعت از نفوذ روسها و ایجاد یک حاشیه امن برای مستعمره ثروتمند خود یعنی هندوستان بود.

معاهده گلد اسمیت هم با این هدف در دوران ناصرالدین شاه منعقد شد و در نهایت بخش بلوچستان شرقی را از ایران منفک کرد و به سرزمین هند  ملحق شد که در حال حاضر بخش مهمی از سرزمین پاکستان کنونی را تشکیل می‌دهد این مقدمه را به این جهت عرض کردم که بدانید در این موقعیت زمانی انگلستان برای پیشبرد اهداف خودش نیازمند مجموعه‌ای از کانونهای حامی سیاست خود در ایران بود.

اگر به منظومه قدرت در دوره ناصری توجه بکنیم خواهیم دید در مرکزیت حکومت شاه و دربار و در حاشیه آن ملاکین و فئودالهای بزرگ حضور دارند. در این میان منطقه خراسان جزو مناطقی است که به دلیل موقعیت خاص اقتصادی و همجواری با سرزمین هند جزو مناطق مهم و بسیار حساس بوده است.

بنابراین انگلستان همان طور که توانست در رابطه با افغانستان سیاستهای خود را پیش ببرد و معاهده پاریس را به سرانجام برساند. در این رابطه هم از ملاکین و زمین داران بزرگ به منظور سلطه هر چه بیشتر به مناطق شرقی ایران و ایجاد یک دیوار حائل برای هند استفاده نمود.

بنابراین ما می‌بینیم ارتباط ویژه‌ای بین خوانین منطقه و سیاست انگلستان برقرار می‌شود که در این رابطه باید به خاندان علم و در  رأس آن امیر شوکت الملک علم که ارتباط بسیار نزدیکی با سیاستهای انگلستان در منطقه دارد اشاره نمود. این شخص در مدار توجه سیاست انگلستان قرار دارد بنابراین توسط آنها به صورت همه جانبه حمایت می‌شود.

لذا هم این خاندان از سیاست انگلیسی‌ها حمایت می‌کنند و هم انگلستان از نفوذ آنها در سیاست ایران حمایت می‌نماید. اسدالله علم هم برآمده از همین خاندان است، بنابراین سابقه ارتباط خاندان علم با سیاست انگلستان به وضوح در تاریخ بیان شده است.

یکی از مهمترین نقشهای این خاندان در هنگام به قدرت رسیدن رضاخان ظهور و بروز دارد. با وجود شخصیتی مانند تیمورتاش که نشان دهنده اهمیت خطه شرقی کشور برای تثبیت قدرت رضاشاه است.

خاندان علم هم به نوعی مورد توجه رضاخان قرار می‌گیرند. نمود بارز این توجه هم توصیه رضا شاه به شوکت الملک علم مبنی بر وصلت خانواده وی با خاندان قوام است. در راستای این پیشنهاد اسدالله علم با دختر قوام السلطنه ازدواج می‌کند.

جالب اینجا است که در این موقعیت زمانی هم خاندان علم و هم خانواده قوام به نوعی با سیاستهای انگلستان همراه هستند و اتفاقاً ازدواج دختر رضا شاه با علی قوام مبین همین مطلب است.

چون انگلیسی‌ها در برآمدن شخص رضا شاه نقش دارند این ازدواجهای سیاسی باید به عنوان یکسری از بنیانهای حاکمیتی در این راستا پیش برود.

می توانیم بگوییم این پیوند خانوادگی راه ورود و صعود علم به دربار را برای وی فراهم می‌کند. به تعبیر دیگر قرار گرفتن در کنار شخصیتی مانند قوام السلطنه برای شخصی مانند اسدالله علم در حکم یک دروازه ورود به عرصه سیاست است.

حالا اگر قدری عمیق به موضوع نگاه کنیم درخواهیم یافت که هر چند علم در بخشی از یادداشتها و خاطرات خود از سیاست انگلستان انتقاد می‌کند اما شواهد و مستنداتی که در رابطه با ارتباطات سیاسی اسدالله علم به عنوان وزیر دربار حکومت پهلوی وجود دارد با نوع گفتمان وی در تضاد است و در واقع این مسئله وابستگی و تأثیر از سیاست انگلستان را می‌توان در دو مقطع از زندگی وی دید یکی در شهریور ۱۳۲۰ش که با چراغ سبز انگلستان و اقدامات محمدعلی فروغی محمدرضا شاه در مسند قدرت باقی ماند.

همچنین در مقطع تاریخی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شاهد بروز و ظهور نوعی هماهنگی بین آمریکا و انگلستان هستیم که اسدالله علم در یکی از این دو جریان تاریخی به وضوح حضور دارد و برای رسیدن حکومت پهلوی به نوعی ثبات سیاسی کمک بسیاری می‌کند اگر این مسئله و نوع گفتمان سیاسیون ایران درباره نوع نفوذ انگلستان در ایران را در نظر بگیریم، خواهیم دید شواهد تاریخی مبین وابستگی خاندان و شخص اسدالله علم به سیاستهای انگلستان است، زیرا وقتی علم از سال ۱۳۴۵ش به عنوان وزیر دربار برکشیده می‌شود عملاً چیزی به عنوان وزارت خارجه به معنا و مفهوم واقعی آن نداریم و حلقه واسطه ارتباطات شاه و سران کشورهای دیگر اسدالله علم است و وی در این راستا  بیشترین ارتباطات را با سفرای انگلستان و آمریکا برقرار می‌کند.

به علاوه باید به هدایت محافل سیاسی انگلوفیل نیز اشاره کنیم که به ویژه با تأسیس حزب مردم در آن مقطع زمانی شاهد ورود افراد انگلوفیل به عرصه سیاسی ایران هستیم. بنابراین ارزیابی ما از فضای سیاسی ایران آن زمان این است که اسدالله علم سعی داشت نوعی توازن را در حوزه ارتباطات سیاسی حکومت پهلوی با آمریکا و انگلستان با سنگین کردن نامحسوس کفه قدرت به نفع انگلستان ایجاد کند. این مسئله در نوع گزارشهای رجال سیاسی عصر پهلوی نیز مشهود است. در هر صورت باید بگوییم  که از قرن ۱۹ به بعد کسانی که می‌خواهند در سیاست ایران نقشی را ایفا کنند وابسته به دو کشور انگلستان و روسیه هستند.

در این دوره بیشترین هم سویی سیاسیون ایران با سیاستهای انگلستان را شاهد هستیم از وثوق الدوله گرفته تا خاندان علم با محوریت اسدالله علم که می‌بینیم در دو دهه ۱۳۴۰و ۱۳۵۰ش نقشی کلیدی ایفا می‌کند.

نقش حزب مردم و اسدالله علم را در ایجاد قشری از روشنفکران وابسته به رژیم پهلوی چطور تبیین می‌کنید؟

اگر نگاهی به سابقه تحزب در ایران داشته باشیم و مقوله حزب و تحزب را از دوره مشروطه مورد بررسی قرار دهیم. خواهیم دید دو حزب اعتدالیون و اجتماعیون عامیون نقش مهمی در سیاست ایران دوره قاجار ایفا نموده‌اند.

پس از سپری شدن عصر پهلوی اول و ورود متفقین به ایران شاهد یک دوره خاص تحول در زمینه تحزب و احزاب سیاسی در ایران هستیم. که شامل تعدد افکار و عقاید و افزایش جناحها و گرایشات سیاسی می‌شود. گرایشات مذهبی، چپ و راست که شامل احزاب وابسته به دربار هم می‌شود در این دوره به راحتی قابل مشاهده است.

تنشها و رقابتهای مختلف سیاسی تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ش فضای سیاسی ایران را کاملاً تحت شعاع خود قرار داده بود. جالب اینجا است که احزابی مثل حزب توده به صورت بسیار گسترده و عمیق در فضای سیاسی ایران رخنه کرده بود و با توجه به شکل گیری تحولات نهضت ملی شدن صنعت نفت که منجر به تشکیل جبهه ملی شد.

شاه از جانب احزاب سیاسی به شدت احساس خطر می‌نمود. بنابراین قدرت خود را تحت تأثیر این جریانات می‌دانست با به وقوع پیوستن کودتای ۲۸ مرداد در ایران با حمایت آمریکا و انگلیس دغدغه ذهنی محمدرضا شاه برطرف می‌شود و بعد از این تحولات شاهد شکل گیری ساواک هستیم.

لذا به منظور برون رفت از فضای سکون در عرصه سیاسی حکومت پهلوی دوم باید یک فضای رقابت آمیز سیاسی را در کشور ایجاد می‌کرد که این رقابتهای سیاسی باید در دو مجلس شورای ملی و مجلس سنا ظهور و بروز می‌یافت و برآورد حکومت پهلوی از این جریان این بود که باید تحزبی در جامعه شکل بگیرد که بتواند عامه جامعه را با جریان پویای سیاسی همسو کند.

در همین راستا جریان شکل گیری حزب اقلیت مردم به دست اسدالله علم پیش می‌آید که کار ویژه سیاسی این حزب از ابتدای شکل گیری این بود که به عنوان اپوزیسیون و منتقد دولت وارد عرصه شود.

از جانب دیگر در مقطعی از زمان شاهد شکل گیری حزب ملیون هستیم و بعد با یک تغییر ساختار در عرصه سیاسی حزب ایران نوین مطرح می‌شود که با نزدیکی به سیاستهای آمریکا وارد میدان می‌شوند.

این احزاب بر سر کرسیهای مجلس شورای ملی با هم رقابت می‌کنند. اما نکته در خور توجه این است که دو جریان کارگردانی اوضاع سیاسی را بر عهده دارد یکی از آنها با حمایت کامل ساواک پیش می‌رود و دیگری با حمایت دربار و رکن ۲ ارتش فعالیت می‌کند.

در اینجا است که ما شاهد نقش برجسته اسدالله علم هستیم که نقش پررنگی را در این رقابت به ظاهر سیاسی بازی می‌کند و با توجه به تجربیات بالای خود در ارکان حکومتی و این که در  مقاطعی در جایگاه یک وزیر بوده و تحولات مختلفی را تجربه کرده است.

با توجه به نزدیکی به شخص شاه برای این که عامه مردم را تحت پوشش حزب خود قرار دهد. به جذب افراد و گروههایی می‌پردازد که یا از جریان چپ منشعب گشته و یا از جبهه ملی جدا شده‌اند. بنابراین با جذب این افراد که با عنوان منتقد دولت وارد عرصه می‌شوند.

سعی می‌کنند هم در عرصه داخلی و هم در حوزه خارجی نقش پر رنگی را در پویایی سیاسی ایران ایفا کنند. اگر نیم نگاهی به رجال حاضر در حزب مردم داشته باشیم می‌توانیم از پرویز ناتل خانلری، علینقی کنی، مهندس مهدی شیبانی، جهانگیر تفضلی و کسانی مانند معتضد باهری و رسول پرویزی یاد کنیم که دو نفر آخر جزو جریانهای چپ بودند.

این افراد در شکل دهی و روی کار آمدن حزب مردم نقش مهمی ایفا می‌کنند. اما نکته در خور توجه در این رابطه این است که حزب مردم توانست تا سال ۱۳۳۹ش که  دبیرکلی این حزب با اسدالله علم است نقش خود را به خوبی ایفا کند و به تعبیری رقابت سیاسی را ایجاد کند. به عبارت دیگر یک حزب سیاسی اقتدارگرا را در ایران آن روز سامان دهد.

اما پس از سال ۱۳۳۹ش که هدایت این حزب به دست دکتر عدل و یا علینقی کنی می‌افتد یک فراز و فرودهایی ایجاد می‌شود که دیگر ما آن تحرک سیاسی را از این حزب شاهد نیستیم و در طول ۱۸ سال حضور حزب اقلیت مردم ایران به غیر از مقاطع اولیه پویایی دیگری را از این حزب نمی‌بینیم و در نهایت شاهد بسته شدن پرونده این حزب سیاسی در سال ۱۳۵۳ش و همزمان با ظهور حزب رستاخیز در سپهر سیاست ایران هستیم.

اما به هر روی می‌توان گفت این حزب در راستای ایجاد یک رقابت به ظاهر سیاسی در فضای پارلمان و دانشگاهها  با حرب ملیون رقابتهایی را داشت. اما به تدریج ذهنیت قشر روشنفکر و دانشگاهی جامعه به پوشالی بودن این حزب سیاسی پی برد و این را فهمید که ظهور و بروز این حزب چیزی جز یک بازی سیاسی نیست.

از دیدگاه یک مورخ نقش علم در سرکوب قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ش را چگونه می‌بینید؟

در رابطه با بحث ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ش باید کمی نسبت به تغییر سیاست آمریکا در عرصه جهانی و رقابت این کشور با اتحاد جماهیر شوروی تأمل داشته باشیم.

براساس نگرش روستو نظریه پرداز مهم آن دوران قرار شد که آمریکایی‌ها در دولت جان اف کندی با این طرز تفکر و وارد سیاست جهانی شوند که به جای صادرات تانک به کشورهای پیرامونی و کمتر توسعه یافته تراکتور صادر کنند و در نهایت  در حوزه کشاورزی ورود کنند و با ایجاد نوعی انقلاب سبز در حوزه کشاورزی هم منافع کشورهای مورد هدف آمریکا تأمین شود و هم مواضع سیاسی آمریکا در سطح جهانی در رقابت با بلوک شرق حفظ شود و به نوعی سیطره و هژمونی این کشور پابرجا باشد.

در همین راستا شاهد تحولات اساسی و عمیق در حوزه سیاست خارجی ایران هستیم و پس از کودتای ۲۸ مرداد و رسیدن به دهه ۱۳۴۰ش شاهد این جریان هستیم که دولت آمریکا الزام داشت تا از دولتهایی حمایت کند که با سیاستهای آمریکا همسو باشند.

بنابراین حکومت شاه با توجه به فضای دربار و جریانهای سیاسی موجود در کشور و عدم توازن سیاسی می‌بیند که دولت جان اف کندی علی امینی را بر شاه تحمیل می‌کند تا جریان اصلاحات  ارضی را در کشور پیش ببرد.

البته خود شاه هم از یک سو نسبت به تغییر نگرش سیاسیون آمریکا در قبال تحولات ایران واهمه داشت و از برپایی جمهوریت در ایران می‌ترسید بر اساس اسناد و شواهد کارشکنی‌هایی هم در راه اقدامات علی امینی انجام داد که با همکاری اسدالله علم صورت گرفت و به عبارت بهتر امینی مجبور به استعفا شد و در نهایت علم به عنوان نخست وزیر پس از امینی مطرح گشت.

البته برخی از پژوهشگران حوزه تاریخ معاصر معتقدند که به نوعی شخص امینی نتوانست برنامه‌ها و اصول اصلاحات ارضی را در ایران پیاده کند. و در نهایت به دلیل اختلافی که با شخص شاه در مورد بودجه ارتش پیدا کرده بود مجبور به استعفا شد.

سکان دار اصلاحات ارضی و جریان جدید سیاسی ایران که تحت عنوان «انقلاب سفید شاه و مردم» نامیده شد کسی به غیر از اسدالله علم نبود.

علم یک سابقه‌ای هم در عرصه کشاورزی به عنوان وزیر کشاورزی دولت منوچهر اقبال دارد و این تجربه دست علم را برای عمل در این حوزه باز می‌گذارد و از طرفی چون خودش جزو زمینداران بزرگ بود و حتی قبل از کودتای ۲۸ مرداد مدتی نیز دچار انزوای سیاسی شد.

با نظام ارباب رعیتی کاملاً آشنا بود. بنابراین زمانی که در رأس اصلاحات ارضی قرار می‌گیرد به عنوان یک مجری کارآمد و فداکار برای شاه در این حوزه ایفای نقش می‌کند.

نزدیکی وی به شاه و قرابت سنی وی با شاه این اعتماد را به شخص شاه می‌دهد که این سکان را در اختیار علم قرار دهد به علاوه وی در دوران نخست وزیری خود اقدامی را تحت عنوان تصویب «لایحه انجمن ایالتی و ولایتی» انجام داد که واکنش روحانیت و مردم را برانگیخت.

یک بخش از این لایحه که بحث خدمت سربازی زنان است لغو می‌شود و برنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی نمی‌تواند در مسیر خود ورود پیدا کند.

اما نکته مهم این است که رفراندوم اصول انقلاب سفید با واکنش و تحریم علما مواجه می شود و یک استقبال عمومی از این تحریم رخ می‌دهد که منجر به ایجاد یک جریان بسیار مهم در عرصه سیاست ایران و مخالفت حوزه علمیه و مراجع نسبت به اقدامات شاه و دربار شد.

در حقیقت ۱۵ خرداد یک مقطع تاریخی بسیار مهم برای تحول سیاسی در ایران و سرآغازی برای فروپاشی حکومت پهلوی است.

به این جهت که توازن و اعتمادی که باید در بستر جامعه توسط مردم و روحانیت نسبت به حکومت و دربار وجود داشته باشد دچار شکاف عمیق شد و واکنش بسیار سریع و در عین حال خشونت آمیز دربار که در رأس آن اسدالله علم حضور دارد منجر به آزاد شدن گروههای پنهان در لایه‌های مختلف جامعه سیاسی ایران گشت و این گروهها را ترغیب کرد که با شبکه سازی تا براندازی حکومت پهلوی پیش بروند.

شاید در ظاهر اقدام عجولانه اسدالله علم  که در بخشی از خاطرات خود هم از آن یاد می‌کند و آزادی عملی که از طرف شخص شاه به اسدالله علم داده می‌شود منجر به یک فاجعه بزرگ در شهرهایی مانند تهران می‌شود که تا حدی که بر اساس اسناد اگر حرکت اسدالله علم نبود قبل از سال ۱۳۵۷ش طومار حکومت پهلوی در هم پیچیده می‌شد.

در واقع باید گفت، حرکت اسدالله علم در ۱۵ خرداد  یک بقای دوباره را برای حکومت پهلوی به ارمغان آورد اما نه به صورت تثبیت شده بلکه متزلزل و رو به اضمحلال ظاهر قضیه هم این بود که حکومت تثبیت شده اما در واقع جنایت رژیم و اسدالله علم کاملاً مشروعیت رژیم پهلوی را رو به افول می‌برد.

جالب اینجا است که ویلیام شوکراس در کتاب خود به قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ش اشاره می‌کند و یا شخصیتی مانند سر آنتونی پارسونز سفیر انگلستان در ایران به این مسئله اشاره می‌نماید و یا خود داریوش همایون که در متن دربار هم حضور دارد و به نوعی رسانه‌های ان زمان را کنترل می‌کند به این اقدام اسدالله علم اشاره کرده است.

واقعاً می‌توان گفت رفاقت و دوستی شاه و اسدالله علم کاملاً در این جریان نمود پیدا می‌کند و از همین مقطع زمانی وقتی که در سال ۱۳۴۵ش علم در دربار حضور پیدا می کند و نقشی مانند تیمورتاش در دوران پهلوی اول را ایفا می نماید.

در کل باید گفت، علم نقش خود را به عنوان دوست و ندیم نزدیک شاه در دو مقطع تاریخی یعنی سقوط امینی و جلب اعتماد محافل تصمیم ساز آمریکا و نیز سرکوب قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ش به خوبی ایفا می‌کند و حتی من اعتقاد دارم که احساس خطر شاه از قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ش به مراتب بیش از برهه کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ش و سرنگونی حکومت دکتر محمد مصدق بود.

نگاه شما به نقش اسد الله علم در وزارت دربار و دانشگاه پهلوی چیست؟

اگر به حضور اسدالله علم در عرصه سیاسی ایران توجه کنیم خواهیم دید وی نقشهای مختلفی را بر عهده دارد. یکی از اینها نخست وزیری و دیگری وزارت دربار است اما اعتقاد من این است که اسد الله علم در جایگاه وزارت دربار نقشی بسیار پر رنگ‌تر از دوران نخست وزیری خود برعهده دارد بنابراین اگر قدری موشکافانه به ساختار حکومت پهلوی نگاه کنیم. خواهیم دید که در دوران حکومت پهلوی دوم دربار یکی از ارکان مهم سیاستگذاری در حکومت شاه بود. به ویژه از سال ۱۳۲۸ش که تغییراتی در قانون اساسی ایجاد شد و اختیارات ویژه‌ای به شخص محمدرضا شاه داد.

می‌توان گفت در این دوران فرایند خاصی در عرصه سیاست ایران پدید آمد که در آن جایگاه هیئت دولت و نخست وزیری به تدریج به حاشیه رانده می‌شود. مستند این جریان این است که پس از کودتای ۲۸ مرداد و حضور سرلشکر فضل الله زاهدی شاه احساس کرد که باید تصفیه‌ای در دولت آن زمان ایجاد شود تا به نوعی نقش فضل الله زاهدی به عنوان تاج بخش  را به حاشیه براند بنابراین شخص محمدرضا شاه عملاً نمی‌توانست نقش پر رنگی در این زمینه داشته باشد مگر این که اسدالله علم به عنوان یک مباشر وارد قضیه شود.

بنابراین، با توجه به تجربیاتی که علم دارد می بینیم کم کم فضل الله زاهدی و کابینه وی را به حاشیه می‌راند و به تعبیری از عناصری که مطیع سیاستهای دربار باشند استفاده می‌کند. از طرفی اگر به نقش علم به عنوان وزیر دربار نگاهی بکنیم خواهیم دید که در این دوران نقش دربار در حوزه دیپلماتیک بسیار پر رنگ می‌گردد و این مسئله به این جهت است که پس از کودتای ۲۸ مرداد هر وزیری به صورت مجزا با شخص شاه وارد مذاکره می‌شود و دیگر هیئت وزیران به صورت جمعی با شاه ملاقات نمی‌کند از جانب دیگر شاه در زمینه جذب نخبگان به صورت شخصی و از طریق اسدالله علم وارد عمل می‌شود.

بنابراین اسدالله علم در دربار نقش بسیار مهمی را ایفا می‌کند به طوری که هم در عرصه داخلی و هم حوزه خارجی اطمینان شاه را نسبت به بقای حکومتش افزایش می‌دهد.

به علاوه در اواخر رژیم پهلوی و با تحولات سال ۱۳۵۷ش به روایت رجال عصر پهلوی دوم دو رخداد دسیاسی شاه را به شدت منزوی کرده و باعث افزایش خشونت وی می‌شود. به حدی که شاه دچار یک افسردگی می‌شود یکی خروج اشرف پهلوی از فضای دربار است و دیگری درگذشت اسدالله علم به عنوان وزیر دربار و یک رجل سیاسی که همواره در بحرانی‌ترین وقایع سیاسی یار غار شاه بوده و به او برای پیشبرد اهدافش کمک می کرد.

با توجه به این مسئله می‎توان گفت نقش اسدالله علم در فضای دربار بسیار مهم است و در واقع هر چند دولت و نخست وزیری در آن دوران وجود دارد اما استبداد شخصی شاه به واسطه حضور امثال اسدالله علم در دربار رشد می‌کند و در ظاهر امر اقتداری را به شاه می دهد. که در ظاهر مربوط به شخص شاه است. جالب‌تر این که در دوران حضور اسداله علم وزارت دربار متأثر از سایر ارکان حکومت پهلوی نیست، بلکه آنها را تحت تأثیر قرار می‌دهد. اگر ارکانی مثل بوروکراسی و ارتش را در نظر بگیریم اسدالله علم در ظاهر در حاشیه است و فعل و انفعالی نشان نمی‌دهد، اما اقداماتش موجب افزایش قدرت شخص شاه و حکومت پهلوی می‌شود.

برای مثال تاج گذاری شاه در جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی یا جشن پنجاهمین سال سلطنت پهلوی همه با مدیریت اسدالله علم پیش می‌رود و اگر بخواهیم مقایسه‌ای بین علم و تیمورتاش داشته باشیم تقریباً می‌توان گفت آن سلطه و سیادتی که شخص تیمورتاش در دربار پهلوی اول داشت و به عنوان شخصیت دوم کشور پس از رضاشاه مطرح بود همین وضعیت را اسدالله علم در دربار پهلوی دوم دارد و اقداماتی مانند اصلاحات ارضی، انقلاب سفید و سرکوب قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ش را برای شاه انجام می‌دهد و تثبیت خواست حکومتی را برای شاه به ارمغان می‌آورد.

اما در خصوص فضای دانشگاه باید گفت: همچنان که اسدالله علم در حزب مردم با بسیاری از روشنفکران و اپوزیسیون ارتباط برقرار می‌کند در فضای دانشگاه‌ها هم چون فعالیتهای سیاسی زیادی متأثر از اقدامات غیر مستقیم شخص علم در دانشگاه صورت گرفته بود. وی در عزل و نصب رؤسای دانشگاهها و تبیین اساسنامه و اهداف جنبش دانشجویی ایفاگر نقش مهمی است.    

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.