احمد بن محمد بن ابینصر مشهور به احمد بن ابینصر بزنطی یکی از بزرگان و نامداران شیعه بود که گسترش شبهات، پرسشهایی را در ذهن وی ایجاد کرد. در یکی از روزها، هنگامی که در خانهاش مشغول مطالعه و تحقیق بود، پیکی از مدینه رسید و نامهای از امام رضا(ع) به دست احمد داد. وی پس از گشودن نامه، با کمال تعجب دید امام(ع)، پاسخ پرسشهایی را که وی در ذهن داشته، ارائه کردهاند!
شاگرد برجسته مکتب اهل بیت(ع)
ابن ابینصر در میان علمای حدیث شیعه، از «اصحاب اجماع» بود؛ گروهی حدوداً ۱۸نفره از یاران و شاگردان ائمه(ع)، از امام محمدباقر(ع) تا امام رضا(ع) که در وثاقت و درستی روایتهای نقل شده از سوی آنها، تردیدی وجود ندارد. او ابتدا از یاران امام کاظم(ع) بود و بعدها این افتخار را یافت که از محضر ثامنالحجج(ع) و جوادالائمه(ع) نیز بهرهمند شود و این بهرهمندی سبب شد نام وی در سلسله سند ۷۹۰ روایت در کتابهای حدیثی شیعه وجود داشته باشد. احمد بن ابینصر بزنطی احتمالاً در حدود سال ۱۵۳قمری در کوفه به دنیا آمد اما بعدها در قادسیه ساکن شد. مورخان خاندان احمد را غیرعرب دانستهاند؛ برخی معتقدند ریشه و تبار وی ایرانی است و این مسئله با توجه به مکان زندگی وی، دور از ذهن به نظر نمیرسد. احمد بن ابینصر بزنطی به دلیل تسلط بر علوم اهلبیت(ع)، به تدریس نیز اشتغال داشت و گروهی از برجستهترین علمای شیعه و یاران ائمه هدی(ع) مانند ابراهیم بن هاشم قمی، حسین بن سعید اهوازی، احمد بن محمد برقی، حسن بن محبوب و علی بن مهزیار، نزد بزنطی شاگردی کرده و علم آموختهاند. از بزنطی آثار مکتوبی هم به یادگار مانده است که از جمله آنها میتوان «الجامع»، «النوادر» و «المسائل» را نام برد. این عالم نامدار و شاگرد برجسته ثامنالحجج(ع) در سال ۲۲۱قمری در مدینه درگذشت و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.
روایت دیدار خاص با ثامنالائمه(ع)
یکی از روایتهای شنیدنی زندگی احمد بن ابینصر بزنطی، گزارش یکی از جلسات علمی وی با امام رضا(ع) در مدینه است که تا پاسی از شب طول کشید. البته آنچه این گزارش را جذاب میکند، صرفاً بحث فراگیری علم و دیدار خصوصی با امام(ع) نیست و به درس اخلاقی آن حضرت به شاگردش مربوط میشود. امام رضا(ع) ابن ابینصر را به دلیل فضل، دانش و مراتب دیانت و تقوا، بسیار دوست میداشت و تکریم میکرد.
قاضی نورالله شوشتری در کتاب «مجالس المؤمنین» ضمن اشاره به این موضوع، روایت گفتوگوی امام(ع) با بزنطی را به نقل از خودِ او چنین آورده است: «روزی به اتفاق صفوان بن یحیی و محمد بن سنان و عبدالله بن جندب، نزد حضرت امام رضا(ع) رفتیم و چون ساعتی نشستیم، برخاستیم [تا منزل ایشان را ترک کنیم]. آن حضرت از آن میان، مرا فرمودند که ای احمد، تو بنشین. پس نشستم و آن حضرت با من به سخن درآمدند و من نیز از آن حضرت سؤالها مینمودم و جواب میشنیدم؛ تا اینکه بیشتر شب گذشت و چون خواستم به منزل خود بروم، مرا فرمودند: میروی یا همین جا میخوابی؟ گفتم: جان من فدای تو باد! اگر فرمایی که بروم میروم و اگر میفرمایی که باش، در خدمت میمانم. فرمودند: همین جا بمان که دیر وقت است. آن گاه دستور دادند رختخواب و بالش مخصوص خودشان را برای من بیاورند و سپس از اتاق خارج شدند. من به سجده افتادم و در آن سجده گفتم: سپاس خدای را که حجت خود و وارث علوم انبیا(ع) را از جمیع برادران و اصحاب من، با من در مقام انس و عنایت درآورد [و از این مسئله در باطن خود بسیار خشنود و مسرور بودم]. هنوز در سجده بودم که آن حضرت بازگشتند. من برخاستم و آن حضرت دست مرا گرفتند و فرمودند: ای احمد! بدان که امیرالمؤمنین(ع) به عیادت صعصعه بن صوحان رفت و چون از بالین او برخاست به وی گفت: ای صعصعه! زنهار که افتخار نکنی بر برادران خود به عیادتی که من تو را نمودهام و از خدای بر حذر باش؛ [پس تو نیز با این توجه، مغرور نشو و خودت را از برادرات بالاتر و برتر فرض نکن]. آن گاه دوباره اتاق را ترک فرمودند».
خبرنگار: محمدحسین نیکبخت
۲۲ آذر ۱۴۰۱ - ۰۵:۱۲
کد خبر: 834531
با شهادت امام کاظم(ع)، برخی از افراد و جریانها با اهداف گوناگون کوشیدند در مسیر فکری شیعه، اختلافاتی ایجاد کنند. واقفیه یا «مَمْطوره» یکی از این جریانها بود. آنها با شبههافکنی در اذهان شیعیان، درصدد بودند درباره امامت ثامنالحجج(ع) تردید ایجاد کنند. حجم شبهات به قدری بود که حتی گروهی از اهل فضل شیعه هم دچار تردیدهای ذهنی شدند.
نظر شما