تا همین چند سال پیش، درمانده و کلافه بودم. دو کتابم در فهرست پرفروش‌ترین‌های نیویورک‌تایمز بود، اما به نظر می‌رسید دورانی که در کافی‌شاپ می‌نشستم و کلمات را روی کاغذ می‌ریختم، گذشته...

این‌قدر از ماهیچه مغزتان کار نکشید!

 چند وقت پیش، مثل خیلی از اوقات که روزمرگی روی سر آدم آوار می‌شود و احساس می‌کنی روزها دارند همین‌طور یکنواخت و بدون بهره‌گیری از دستت ‌می‌روند، تصمیم گرفتم دنبال یک شیوه درست و درمان برای «مدیریت زمان» بروم. تصمیمی که همه ما به‌واسطه همین احساسی که خدمتتان عرض کردم، احتمالاً چند باری تجربه‌اش کرده‌ایم و البته می‌توانم حدس بزنم که شما نیز مثل من نتایج چندان رضایت‌بخشی از ادامه ماجرا نگرفته‌اید.


فرار از تنبلی فاجعه بار!
یک گزینه، رفتن سراغ کتاب‌های موجود در بازار نشر بود؛ کتاب‌هایی در باب «مدیریت زمان، خودیاری و موفقیت» که با تنوع نسبتاً خوب و تیراژ بالا، می‌شود در قفسه همه کتاب‌فروشی‌ها و بساط‌های کتاب‌ کنار خیابان پیدایشان کرد.من اما دنبال ایده جدیدتری نسبت به کتاب‌های ترجمه‌ای موجود بودم و در مسیر جُستن این ‌ایده جدید به کتابی از نویسنده‌ای برخوردم که او هم تجربه مشابهی مثل من را از سر گذرانده بود. «دونالد میلر» انگار از حیث برخی علایق هم به من نزدیک بود و همین موجب می‌شد به مسیری که او پیموده، بیشتر اعتماد کنم. «میلر» از نویسنده‌هایی به‌شمار می‌رفت که آثارش جزو پرفروش‌ترین‌های «نیویورک تایمز» بود. حالا اینکه چرا کسی مثل او سراغ نوشتن کتابی در خصوص برنامه‌ریزی رفته بود، قصه‌ای دارد که در ادامه از زبان خودش می‌شنویم.
«میلر» در مقدمه کتابِ جمع و جورش ، ماجرا را این‌طور شرح می‌دهد: «تا همین چند سال پیش، درمانده و کلافه بودم. دو کتابم در فهرست پرفروش‌ترین‌های نیویورک‌تایمز بود، اما به نظر می‌رسید دورانی که در کافی‌شاپ می‌نشستم و کلمات را روی کاغذ می‌ریختم، گذشته. به طرز فاجعه‌باری تنبل شده بودم. نوشتن کتاب برای من از ۶ ماه به یک سال و از یک سال تا دو یا سه سال طول می‌کشید. نوشتن از یک عادت کاری مثبت تبدیل شده بود به یک تکلیف شاق! تا مدت‌ها فکر می‌کردم این مشکل به من و ناتوانی‌ام در نوشتن برمی‌گردد اما در کندوکاوهایم درباره تنبلی و مسئله «بن‌بست نویسندگی» فهمیدم که مشکل اصلی‌ام شیوه ساماندهی و تنظیم وقتم است.

انرژی ذهنت را مدیریت کن
به خود آمدم و دیدم اگر کاری نکنم، کارم را از دست می‌دهم. پس شروع کردم به سفارش‌دادن و خریدن کتاب‌هایی با این موضوعات: فرایند خلاقیت، تنبلی، عادت‌های کاری مثبت و قدرت اراده. اگر اشتباه نکنم سرجمع ۲۰ کتاب را خواندم که یکی از دیگری بهتر بود. من با مطالعه هر کدام از کتاب‌ها در رویکردم نسبت به کار، تغییراتی را اعمال می‌کردم. هر یک از کتاب‌ها مرا به تحقیقات و تجربیات علمی ارجاع می‌داد که فهم موضوعاتی مثل «چرایی تنبلی»، بهترین ساعات عملکرد مغز و مدت زمان لازم برای به انجام رساندن یک پروژه را آسان می‌کرد.
محور ‌ایده میلر در شیوه خلاقانه برنامه‌ریزی روزانه از مطالعاتش در خصوص عملکرد مغز سرچشمه می‌گرفت. میلر در این باره می‌گوید: «دریافتم که مغز همانند یک ماهیچه کار می‌کند و تمام ساعاتی که با ذهنم برای نشاندنش پای کار کلنجار می‌رفتم، در حقیقت داشتم موجب تحلیل رفتن و خستگی این ماهیچه می‌شدم. من به مدیریت کردن بهتر زمان نیازی نداشتم، باید انرژی ذهنم را مدیریت می‌کردم».

برنامه‌ریزی با پایان باز
روی همین حساب، مدل طراحی شده میلر را می‌توان «برنامه‌ریزی با پایان باز» قلمداد کرد. در این شیوه برنامه‌ریزی قرار نیست شما کارهایتان را لابه‌لای نشانگر عقربه‌های ساعت بچینید تا بعد آن‌ها را سر ساعات مشخصی انجام دهید بلکه درنهایت سه کار مهم را برای یک روز تعریف می‌کنید و بعد به ترتیب اولویت انجامشان می‌دهید. همین!
برنامه‌ای که دونالد میلر طراحی کرده است، قسمت‌های مختلفی دارد اما مهم‌ترین بخش آن همین بود که اشاره کردیم. مهم این است که همان اول صبح مشخص کنید، مهم‌ترین کاری که باید روی آن تمرکز کنید، چیست؟ و بعد آن را انجام دهید. میلر این ایده را از دو پژوهشگر یعنی «روی. اف بومیستر» و «جان تیرنی» گرفته است. آن‌ها می‌گویند عملکرد مغز شبیه به ماهیچه است، بدین معنا که هر چقدر، روز پیش می‌رود از توان مغز کاسته می‌شود و ذهن تحلیل می‌رود. افراد خلاق و پربازده در هر زمینه کاری، به همین دلیل، اول از همه سراغ مهم‌ترین کارشان ‌می‌روند. در واقع اگر کسی می‌خواهد بازدهی‌اش افزایش چشمگیری داشته باشد پیش از گپ‌وگفت با کسی، جواب دادن به ‌ایمیل‌ها یا چرخیدن در شبکه‌های اجتماعی، برود و روی مهم‌ترین پروژه‌اش وقت بگذارد.
بیشتر مراجعان به این دو پژوهشگر اذعان کرده‌اند که در دو ساعت اول، بیشتر از ۱۲ ساعت بقیه روز کار کرده‌اند. برای مثال، نویسنده‌ای که هر روز تا قبل از ساعت ۹ صبح هزار کلمه بنویسد تا پایان سال بیشتر از ۶ کتاب خواهد نوشت. میلر می‌گوید پس اولین پروژه کاریتان را طوری جدی بگیرید که انگار بعد از انجامش، قرار است بازنشسته شوید. خلاصه اینکه بعد از یک خواب خوب شبانه، مغز چابک و سرحال آماده فعالیت در ابتدای صبح است. اجازه ندهید این فرصت برای کارهای غیرضروری بگذرد. مهم‌ترین کار را در نظرتان بیاورید و اول وقت پِی به سرانجام رساندنش باشید. خود من یک هفته‌ای بود که می‌خواستم این مطلب را درباره‌ ایده دونالد میلر بنویسم، ولی چون جایی در سه اولویت اصلی روزانه‌ام نداشت، نه فرصتش پیش می‌آمد و نه توان و حوصله‌ای برای انجامش پیدا می شد! امروز اما همه چیز فراهم بود و می‌بینید که نوشته شد. 

خبرنگار: محسن فاطمی‌نژاد
منبع: قدس آنلاین

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.