درباره علوم ائمه(ع) که به علوم الهی متصل است و از طریق وحی به آن رسیده است هیچ تردیدی وجود ندارد ؛ مصادیق زیادی برای این حقیقت وجود دارد ؛ اگر میراث علمی آنان به دست بشر می رسید واگر فرصت داشتند واز دست دشمنان وغاصبان آسوده بودند این حقایق بیشتر روشن می گردید ؛ امام سجاد (ع) در شرای بسیار دشوار زمان گوشه هایی از علم خود را ارزانی داشته است که در این مجال اشاره اجمالی به گوشه هایی از میراث علمی حضرت می شود .
شیوۀ امام در برخورد با اموی ها روشی آرام تقابلی و فرهنگی بود. همین روش که با منش آرام امام پس از طوفان کربلا سازگاری داشت که سبب شد آن حضرت زندگی در تقیه ودر عین حال با استئاری تمام مواضع خود را در قالبهای مختلف بیان نماید ؛ افزون بر این، ویژگی علمی امام در حفظ دین بیشتر موثر بود ؛ حضرت برای سامان دادن گسستگی فرهنگی جامعه و رساندن پیام اسلام اصیل از حوزۀ درسی وروش علمی قابل توجهی تاسیس نمود تا به تربیت عالمان فرهیخته بپردازد؛ چنان که بسیاری از تابعان اعم از اهل سنت و شیعه از دانش حضرت خوشه چینی و به مدارج بالای اخلاقی و علمی وعرفان دست یافتند؛ شمار شاگردان ایشان را 270 نفر دانسته اند که از پیشروان دانش نزد اهل سنت و خوشه چین درخت علم و معرفت آن حضرت به شمار می آیند. امام بر پایه تلاش فرهنگی اش توانست جامعۀ آن روزگار را با وجود انحرافات شدید اجتماعی واخلاقی وفرهنگی حاصل حاکمیت امویان به راه اسلام اصیل فرابخواند و با تدبیر، چراغ کم فروغ اسلام را در عصر کوشش های ضدّ فرهنگی اُمویان و مروانیان، اِحیا کند تا سبب حیات مجدد اسلام باشد.
یکی دیگر از مظاهر پاسداشت مقام علم در محضر امامان شیعه توجه به موضوع مناظرات علمی است. حضور تابعان و یاران رسول خدا(ص) در مجالس ایشان و گرامیداشت شیوه های علمی و روش انجام مباحثه و استماع حدیث، فقه و دانش نشان از اهتمام امام به پاسداشت مقام علم و دانش دارد. یزید بن حازم گفته است: علی بن حسین و سلیمان بن یسار را می دیدم که تا هنگام برآمدن روز میان منبر و مرقد مطهر پیامبر(ص) می نشستند و گفت وگو می کردند و هنگام برخاستن از آنجا، عبدالله بن ابی سَلَمه سوره ای از قرآن می خواند؛ سپس دعا می کردند و می رفتند.
امام سجاد(ع) آثار علمی متعدد برحای مانده است که در شاخه های مختلف علمی می توان با تحقیق در متون منسوب به حضرت به آنها دست یافت از جمله علم فقه و علم تفسیر و اخلاق و عرفان و حکمت وکلام ؛ لذا بزرگان اهل سنت بارها به فقاهت امام زین العابدین اعتراف کرده و او را در بلندترین جایگاه فقهی معرفی نموده اند ؛ آثار رجالی و حدیثی و تاریخ و فقهی اهل سنت از چنین داوری هایی مشحون است؛ برای نمونه، ابن تیمیه می گوید: «وَ کانَ منْ خِیارِ أهْلَ الْعِلم وَالدِّینِ مِنَ التَّابِعِین؛ علی بن حسین(ع) از بزرگان و سروران تابعان در دین و دانش بود.» امام شافعی گفته است: «عَلِی بْنِ الحُسَینِ وَ هُوَ أَفْقَهَ أهْلَ المَدِینَهِ.» شافعی همچنین هنگام داوری درباره ابن شهاب زهری (اگر زهری نبود، سنت ها از مدینه رخت برمی بست)، امام زین العابدین را در برجسته ترین مقام جای داده و او را داناترین مردم مدینه دانسته است ؛ ذهبی درباره جضرت می نویسد: علی بن حسین(ع) شکوه شگفتی داشت و به خدا سوگند که او سزاوار چنین شکوهی است. او بر اثر بزرگواری و علم و کمال عقلَش، شایسته مقام امامت عُظما بود.
زهری که در محضر حضرت شاگردی نیز کرده است بسیار ستوده است «ما کان أَکثَرَ مجَالَسَتِی معَ علِی بنِ الحُسَینِ وَ مَا رَأَیتُ أَحَداً کان أَفقَهَ مِنْهُ وَ لَکنَّهُ کانَ قَلِیلَ الحَدِیثِ»؛ «مَا رَأَیتُ قُرَشِیاً أفضَلُ وَ أَفْقَهَ مِنْهُ»«ما رَأَیت قُرَشِیاً أَفْقَهَ مِنْ عَلِی بنِ الحسَینِ»؛ «مَا رَأَیتُ أحَدَاً أَفقَهَ منْ زَینِ العابدین» به راستی تا کنون فقیه تر و دانش مندتر از زین العابدین ندیده ام.ابن حِبّان هم درباره ایشان نوشته است: «وَ کَانَ اَفْضَل بَنی هاشِم مِنْ فُقَهَاء الْمدِینَه وَ عبّادُهُمْ؛ او از برترین رجال بنی هاشم و فقیهان و عابدان مدینه است». از این دست ستایش ها در باره مقام ومیراث علمی حضرت فراوان هست ؛
علی رغم جامعیت علمی و فقهی ائمه و تسلطشان به علوم قرآن و وتفسیر آیات سخت و گره گشایی وکلید گشایی از آیات متشابه و سخت شاگردانی در این زمینه تربیت نمود و توانمندی آنان در پاسخ دهی به نیازهای علمی را افزود . قدرت امام زین العابدین در حلّ مسائل و مشکلات عمومی مردم به ویژه پیروانشان از طریق صدور حکم و یا طرح موضوعی فقهی که مبنایی برای افتاست، بر کسی پوشیده نیست ؛ حضرت در هربعدی از علوم وارد شد در آن وادی تربیت یافته گانی داشت ولو اندک اما موثر. در ادامه به رساله حقوق امام سجاد(ع) که یکی از آثار و میراث علمی حضرت است، اشاره میشود.
رساله حقوق
از جمله میراث علمی بسیارن گران قیمت و با ارزش رساله حقوق امام سجاد(ع) است. این مجموعه یا اثر حدیثی از امام سجاد(ع) درباره پنجاه حق که بر عهده انسان است را شامل می شود. همچون حق خدا، پیشوایان، اعضای بدن، خویشاوندان و اعمالی مانند نماز، روزه، حج، قربانی و صدقه. حقوق والدین و حقوق معنوی دیگر این حدیث از ابوحمزه ثمالی نقل شده و قدیمیترین منابع آن تُحَفُ العقول، تألیف ابنشُعبه حَرّانی و سه کتاب شیخ صدوق مَن لایَحضُرُهُ الفَقیه الخصال و اَلاَمالی است.
حدیث این شناسان حدیث را بهجهت اعتبار راویان و منابع حدیثیاش معتبر میدانند. این رساله به زبانهای متعددی همچون فارسی، انگلیسی، فرانسوی، اردو و هندی ترجمه شده و شرحهای بسیاری نیز به زبان فارسی و عربی بر آن نگاشته شده است.
طبق نقل شیخ صدوق در الخصال، امام سجاد(ع) این حدیث را به صورت نامه برای یکی از اصحابش نوشته است ؛ این شیوه خود نوعی آموزش وتعلیم بود که در سیره اهل بیت(ع) بصورت بر جسته دیده می شود.
شمار حقوقی که در رسالة الحقوق بیان شده است، بهروایت تحف العقول پنجاه حق است. در فراز پایانی حدیث در این کتاب چنین آمده است: «این پنجاه حقی است که...». این عبارت در نقلهای صدوق از این روایت وجود ندارد؛اما صدوق نیز شمار حقوق را پنجاه میدانسته است؛ زیرا او در کتاب خصال این عنوان را برای حدیث برگزیده است: «حقوق پنجاهگانهای که علی بن الحسین برای اصحابش نوشت».
برخی از نویسندگان که متن رسالة الحقوق را نقل کردهاند، شمار این حقوق را ۵۱ حق ذکر کردهاند. گفتهاند علت این مسئله این است که در تُحَف العقول حقالحج ذکر نشده است؛ حال آنکه در روایت صدوق آمده است؛ طبق تحلیلی که یکی از حدیثپژوهان از این مسئله مطرح کرده، حقالحج جزء حدیث بوده که در تُحَفالعقول از قلم افتاده است؛ با اینهمه تعداد حقوق همان پنجاه است و این نویسندگان در شمارش حقوق، موردی را که حق نبوده است، حق شمردهاند.نجاه حقِّ موجود در حدیث رسالة الحقوق را در هفت دسته به شرح زیر تقسیم کردهاند:
حق خداوند
حقوق اعضای بدن: زبان، گوش، چشم، دست، پا، شکم، عورت.
حقوق افعال: نماز، حج، روزه، صدقه، قربانی.
حقوق پیشوایان: حاکم، معلم، ارباب (حق ارباب بر برده)
حقوق رعیت: مردم (حق مردم بر حاکمان)، شاگرد، همسر، بَرده (حق برده بر ارباب)
حقوق خویشاوندان نَسَبی: مادر، پدر، فرزند، برادر.
حقوق دیگران: شامل: کسی که تو را از بردگی آزاد کرده است، بردهای که تو آزاد کردهای، نیکیکننده، مؤذن، امام جماعت، همنشین، همسایه، دوست، شریک، مال، بدهکار، معاشر، مُدَّعی، مُدَّعاعلیه (کسی که دعوا بر ضد او اقامه شده است)، مشورتکننده با تو، مشورتگیرنده از تو، نصیحتخواه، نصیحتگو، بزرگتر، کوچکتر، کسی که از تو درخواستی دارد، کسی که از او درخواستی داری، بدکننده به تو، شادکننده تو، همدینان و اهلذِمّه.
نظر شما