قدس؛ دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا در دوران ریاستجمهوری خود اقدامات بحثبرانگیزی در سیاست داخلی و خارجی انجام داده است. در داخل، او و متحدانش با حمله به «دولت پنهان» تلاش کردند نهادهای دولتی را تضعیف کنند. اما در عرصه بینالمللی، ترامپ سیاستهایی را در پیش گرفته که بسیاری را شگفتزده کرده است. پیش از انتخابات، تصور میشد او گرایشهای انزواطلبانه دارد، اما پس از تحلیف، بهطور غیرمنتظرهای به سمت امپریالیسم گرایش پیدا کرد.
یکی از اقدامات جنجالی ترامپ، اعلام بازپسگیری کانال پاناما و تهدید دانمارک برای واگذاری کنترل گرینلند بود. گرینلند بهدلیل ذخایر معدنی و موقعیت راهبردی در قطب شمال، برای آمریکا اهمیت یافته است. با این حال، به نظر میرسد اقدامات ترامپ بیشتر نمایش قدرت باشد تا دستیابی به اهداف مشخص. دانمارک پیشتر آماده مذاکره برای گسترش نقش امنیتی آمریکا در گرینلند بود، اما ترامپ ترجیح داد با تهدید نظامی فشار بیاورد. این اقدام حتی سبب ایجاد تنش در پیمان ناتو شد، زیرا ماده۵ این پیمان حمله یک عضو به عضو دیگر را پیشبینی نکرده بود.
اما جنجالیترین پیشنهاد ترامپ، کنترل نوار غزه پس از تخلیه ساکنان فلسطینی آن بود. او در کنفرانسی مطبوعاتی اعلام کرد آمریکا مسئولیت پاکسازی غزه از تسلیحات و بازسازی آن را برعهده خواهد گرفت. این پیشنهاد با مخالفت گسترده مواجه شد، چرا که اجرای آن مستلزم پاکسازی قومی و جنگهای خونین است. تنها گروههای افراطی اسرائیلی از این طرح استقبال کردند، زیرا اسرائیل را از معضل غزه رها میکند.
طرح ترامپ برای غزه غیرواقعی به نظر میرسد، اما ممکن است هدفی پشت آن باشد: منحرف کردن توجه جهانی از الحاق کرانه باختری توسط اسرائیل. از زمان حمله ۷ اکتبر، تمرکز جهانی بر غزه بود، در حالی که اسرائیل بهتدریج کنترل خود بر کرانه باختری را تقویت میکرد. اسرائیل پیشتر در دوره اول ریاستجمهوری ترامپ، امکان الحاق کرانه باختری را مطرح کرده بود، اما این موضوع به دلیل تلاشهای جرد کوشنر برای توافقهای ابراهیم دنبال نشد. امروز نیز تنها مانع در برابر الحاق، احتمال توافق با عربستان سعودی است که آن هم بعید به نظر میرسد.
تهدیدهای ترامپ درباره پاناما، گرینلند و غزه، هرچند ممکن است توخالی باشد، اما سابقهای خطرناک ایجاد میکند. پس از سال ۱۹۴۵، جامعه جهانی به این اصل پایبند بود که قدرتهای بزرگ نباید با زور، سرزمینهای دیگر را تصرف کنند. اما ترامپ با احیای ایده «مناطق نفوذ» قرن نوزدهمی، این اصل را زیر پا گذاشت. این اقدامات میتواند به کشورهایی مانند روسیه و چین بهانه دهد تا ادعاهای سرزمینی خود را پیش ببرند.
در داخل آمریکا نیز سیاستهای ترامپ با تناقضاتی مواجه شد. برخی جمهوریخواهان، مانند سناتور رند پال که همواره از انزواگرایی حمایت کردهاند، از سیاستهای توسعهطلبانه ترامپ انتقاد کردند. حتی چپگرایان که سالها امپریالیسم آمریکا را محکوم کردهاند، اکنون شاهد بازگشت به امپریالیسم واقعی هستند: آمریکایی که بهدنبال گسترش سرزمینی و آماده استفاده از زور است.
به نظر میرسد سیاست خارجی ترامپ نهتنها تناقضهای داخلی ایجاد کرده، بلکه جهان را به سمت عصر جدیدی از رقابتهای امپریالیستی سوق داده است. این تغییرات نشاندهنده بازگشت به ایدههایی است که بسیاری تصور میکردند برای همیشه به تاریخ پیوستهاند. حالا با کمال تعجب وقتی الگوی عملکرد ترامپ و دولتش را میبینیم باید با خودمان بگوییم به دوره استعماری در قرن نوزدهم خوش آمدهایم.
نظر شما