«چند سال پیش، ۱۲ دانشگاه ایرانی در میان هزار دانشگاه برتر دنیا بودند و حدود ۶ دانشگاه در جمع ۵۰۰ دانشگاه برتر قرار داشتند.
اما امروز حتی یک دانشگاه زیر۵۰۰ نداریم. این یعنی خیلی افت کرده و به جایگاهی که در سال ۲۰۱۸ در عرصه بینالمللی داشتهایم، بازگشتهایم؛ این برای ما که در دانشگاه فعالیت میکنیم، خبر تلخی است».پروفسور جهانبخش قاسمی، استاد شیمی دانشگاه تهران که ۳۰ سال تجربه در عرصه آموزش و پژوهش دانشگاهی دارد با بیان این مطلب در گفتوگو با ما از دلایل اصلی این افت، مشکلات ساختاری دانشگاهها و نیز راهکارهای بازگشت به مسیر توسعه علمی سخن میگوید. این گفتوگو را بخوانید.
استاد قاسمی، در ابتدا با اشاره به جایگاه علمی ایران در سطح جهانی بفرمایید چه عمده عواملی موجب کُندی رشد علمی کشور در سالهای اخیر شده است؟
افت شتاب علمی ایران در چند سال اخیر ریشه در عوامل مختلفی دارد که مثل زنجیر به هم متصل هستند. یکی از مهمترین آنها نبود بودجه کافی برای کارهای پژوهشی است؛ موضوعی که موجب شده نتوانیم به تجهیزات روز دست پیدا کنیم.
این درحالی است که دنیا خیلی در این زمینه پیشرفت کرده و از دستگاههای جدید و کارآمدتر استفاده میکند. درواقع الان بسیاری از دستگاهها و سیستمهای اندازهگیری ما در رشتههای مهندسی و پزشکی بسیار قدیمی و فرسوده هستند. اگر امروز سری به دانشگاه تهران بزنید، بهراحتی میبینید وسایل اندازهگیری و شناسایی مواد آن چندین دهه قدمت دارند و به همین خاطر برای بسیاری از آزمایشها مجبور میشویم نمونهها را به جاها یا شرکتهای دیگر بفرستیم که هزینه سنگینی در پی دارد. بنابراین وقتی امکانات فرسوده باشد، کیفیت پژوهش پایین میآید و طبیعتاً رشد علمی هم کند میشود.
عامل دیگری که در افت علمی کشور مؤثر بوده به استادان دانشگاهها برمیگردد. متأسفانه بخشی از اعضای هیئت علمی ما از نظر علمی خیلی توانمند و بهروز نیستند. حضورشان در دانشگاه کم است و آنطور که باید، کارآمد عمل نمیکنند. برای مثال، در دانشگاه تهران حدود ۲هزارو۵۰۰ عضو هیئت علمی داریم، اما اگر در میانه تابستان سراغ آمار بروید، ممکن است کمتر از ۲۰۰ نفر حضور مؤثر داشته باشند. این یعنی بسیاری از ما به معنای واقعی کلمه، استاد علمی نیستیم.
یکی دیگر از ریشههای پدیده یاد شده مربوط به بیانگیزگی دانشجویان میشود. واقعیت این است سطح آموزش از دبیرستان پایین است و وقتی افراد وارد دانشگاه میشوند، این ضعف بیشتر میشود، چون همان معلمان و استادانی که خودشان از سیستم معیوب بیرون آمدهاند، دوباره در جایگاه آموزشی قرار میگیرند. نتیجه این است که بسیاری از دانشجویان امیدی به آینده ندارند و به فکر مهاجرت میافتند.
از نبود ارتباط لازم میان دانشگاه و صنعت نیز میتوان به عنوان یکی دیگر از دلایل افت شتاب علمی یاد کرد. درواقع صنعت ما ذاتاً چندان پژوهشمحور نیست. بسیاری از شرکتها به جای تحقیق و توسعه، صرفاً مونتاژ کرده یا فرمول آماده وارد میکنند. بنابراین نیاز چندانی به همکاری با دانشگاه احساس نمیکنند. این در حالی است که در کشورهای پیشرفته، صنعت و دانشگاه دست در دست هم دارند و همین موجب رشد علمی و اقتصادی میشود.
اما مهمترین عامل افت شتاب علمی کشور در سالهای اخیر به نبود یک سیستم مدیریت پرسنلی علمی برمیگردد. یعنی من به گمان خود میگویم توانم در این ناحیه است و باید این کارها را انجام دهم؛ اما اینکه توان اینجاست و موضوعات کلی که نیاز مملکت هستند، کجاست، بحث دیگری است که از عهده استاد خارج است، چون استاد در این زمینه نه اختیاری دارد و نه بودجهای.
به عبارت دیگر، اهداف علمی معینی برای خودمان در نظر نگرفتهایم و فعالیتها در کشور به صورت جزیرهای انجام میشود. هر دانشگاه یا مرکز علمی آنچه را مهم میداند، دنبال میکند و در نتیجه، طرحها و پروژههای متعددی مطرح میشوند، اما دستاوردهای آنها بیشتر عمومی هستند و چندان با نیازهای واقعی کشور ارتباط ندارند. بنابراین برای این منظور باید مرجع تصمیمگیرنده مشخصی وجود داشته باشد.
اما برای مدیریت علمی در کشور، حتی در سطح نهاد ریاست جمهوری، معاونت علمی و فناوری ایجاد شده است.
بله همینطور است. البته ایجاد معاونت علمی و فناوری نهاد ریاست جمهوری اگرچه فکر بدی نبوده و این معاونت نیز وظایفش را بد انجام نداده و کم و بیش یکی از عوامل اصلی پیشرفت علمی ما بوده است، با وجود این میبینیم در آنجا هم دوستبازی، پارتیبازی، جناحبازی و باندبازی میشود و یک آدم مستقلی مثل من که فقط میخواهد کار علمی انجام دهد و براساس شایستگی و توانمندی ارتقا پیدا کند وقتی چنین امکانی برایش فراهم نمیشود توی ذوقش میخورد و فرسوده میشود و بعد چه بسا مهاجرت کند، چون کیفیت زندگی فقط پولی نیست که دریافت میکند، بلکه میخواهد داخل بازی هم باشد. اما خیلی از استادان مستقل در این بازی، مورد توجه نیستند.
برای اثبات این موضوع کافی است واگذاری سمت ریاست و معاونان دانشگاه تهران را در سه دهه اخیر ببینیم که فقط میان تعداد کمی دست به دست شده است.
ما برای رشد علمی، اسناد بالادستی مثل نقشه جامع علمی کشور، برنامههای ابلاغی رهبر معظم انقلاب و برنامه پنج ساله پیشرفت کشور را داریم. روند اجرای این اسناد و قوانین را در حوزه علمی چگونه ارزیابی میکنید؟
اگر به صحبتهای حضرت آقا گوش داده میشد الان هیچ مشکلی نداشتیم. از سوی دیگر در حوزه علم و فناوری، قانون و آییننامه زیاد داریم؛ مهم اجرای درست قوانین است که اتفاق نمیافتد، چون جناحبازی و رفیقبازی میکنیم.
مدتهاست وزارت علوم آییننامه ارتقای ﻣﺮﺗﺒﻪ اﻋﻀﺎی هیئت ﻋﻠﻤﻰ داﻧﺸﮕﺎهﻫﺎ را تدوین و ابلاغ کرده است تا مثلاً چگونه استادیار به دانشیار تبدیل شود اما مشکل اینجاست این وزارتخانه چندان به کیفیت کار استادان توجهی نمیکند، یعنی آییننامه را جلو استادان میگذارد و آنها هم فقط موارد موردنظر را تیک میزنند و... . الان دانشجویان، مهندسی نمره دارند، یعنی میبینند با چه استادی درس انتخاب کنند که بتوانند راحتتر از او نمره بگیرند. درواقع الان بهاصطلاح فضا کودکستانی شده است.
یعنی میخواهید بگویید با وجود داشتن اسناد بالادستی محکم، یک نظام پایش علم و فناوری نداریم تا هم پاسخگو باشد و هم با سیاستگذاریها و برنامهریزیهای اجرا همخوانی داشته باشد؟
بله. ما چنین چیزی نداریم. یک نظام ارتقای مرتبه اعضای هیئت علمی و یک نظام ترفیع داریم که یک پایه سالیانه به ما میدهد. اینها هم بیشتر آییننامههایی هستند که روز به روز لاغرتر میشوند. مثلاً انتخاب افراد برای خیلی از پستهای - واحدهای ستادی – دانشگاهها نباید براساس رأیگیری باشد بلکه این کار باید برپایه سوابق و شایستگی علمی صورت گیرد. مثلاً در کشورهایی که صاحب اندیشه هستند رئیس بخش یک آدم بسیار پخته و علمی است اما در ایران افراد برای تصدی پستها براساس سوابق علمی انتخاب نمیشوند بلکه بر حسب اینکه عضو چه گروهی هستند رأی میآورند و انتخاب میشوند.
در این زمینهها ضعف داریم. ضمن اینکه اگر یک نظام پایشی هم وجود داشته باشد باز ما آن را ایرانیزه میکنیم. منظور از ایرانیزه این است مثلاً ۳۰ سال پیکان را تولید کردیم بعد با آن خداحافظی کردیم.
این بدترین اتفاقی است که میتواند در یک صنعت بیفتد. به جای اینکه این خودرو را به مدلهای بالاتر ارتقا دهیم و بهروزتر و کارآمدترش کنیم بهخاطر اینکه فریز شده و مصرف سوختش بالاست و... کنارش گذاشتیم.
پیشتر به مهاجرت نخبگان علمی و دانشجویان اشاره کردید؛ موضوعی که همه کارشناسان از آن به عنوان یکی از عوامل اصلی کاهش شتاب علمی کشور در سالهای اخیر یاد میکنند. شما ریشههای این مسئله را چگونه ارزیابی میکنید؟
یکی از دلایل اصلی این مهاجرتها به ناهماهنگی میان خواستههای فکری و آرمانی جوانان و نخبگان با روندهای حاکم بر جامعه برمیگردد. این زاویه داشتن شاید تا حدی طبیعی باشد، اما آنچه اهمیت بیشتری دارد، نبود چشمانداز روشن برای آینده این افراد در داخل کشور است.
اگر بتوان به جوانان این اطمینان را داد که پس از دانشآموختگی میتوانند همانند کشورهایی که قصد مهاجرت به آنها را دارند، آیندهای روشن برای خود بسازند ازجمله دستیابی به شغل مناسب، امکان ازدواج و آغاز یک زندگی مطلوب، قطعاً بخش قابلتوجهی از مهاجرتها کاهش خواهد یافت.
علاوه بر این، دانشگاه فقط یک مرکز درس و آزمایشگاه نیست بلکه یک اکوسیستم زنده است؛ یعنی یک فرهنگ دارد. درواقع محیط اطراف، پارکها، قهوهخانهها و فضای فرهنگی آن نیز جزئی از این اکوسیستم است.
بهطوری که مثلاً وقتی در اطراف دانشگاه قدم میزنیم باید بوی دانشگاه را احساس کنیم. کوچههای اطراف دانشگاه باید از دانشگاه متأثر باشند.
متأسفانه ما دانشگاه را وارد کردیم ولی نگذاشتیم اکوسیستم دانشگاه رشد کند، مثلاً الان دانشگاه ورودی و خروجی دارد و دانشجو باید کارت بزند و یا با اثر انگشت ورود و خروجش را ثبت کند.
خب بعضی از دانشجویان بهویژه در دو سه سال اخیر از این موضوع ابراز نارضایتی کردهاند. حتی خودم اگر میهمان داشته باشم، باید زنگ بزنم یا بروم دم در و میهمانم را داخل دانشگاه ببرم و... .
اگر با یک دانشجوی هجده نوزده ساله که وارد دانشگاه میشود، برخورد بدی شود او دیگر عالم نمیشود یا اگر هم بشود در کشور ماندنی نخواهد بود.
امروز یکی از مشکلات عمده کشور در پیشرفت علمی این است که خیلی از نخبگان و دانشجویان ما قصد مهاجرت دارند. یعنی برای پرورش دانشجویان در سطوح مختلف این همه زحمت کشیده و هزینه شده، آنوقت بسیاری از آنها به امید آینده بهتر به کشورهای دیگر میروند. برای مقابله با این پدیده باید از آنان حمایت کنیم، بهطوری که تصویر روشنی از آینده خود و کشور داشته باشند.
براساس شاخصهای بینالمللی چگونه باید از نخبگان و استادان علمی حمایت کرد؟
حمایت باید واقعی و شفاف باشد. ارتقای استادان نباید فقط براساس آییننامه و امضا باشد، بلکه باید کیفیت علمی و میزان تلاش آنها سنجیده شود. متأسفانه الان استادانی داریم که در طول سال حتی یک مقاله یا یک صفحه کتاب نمینویسند، اما همچنان ارتقا مییابند. در مقابل، استادانی که سخت تلاش میکنند، حمایتی نمیشوند. باید یک نظام ارزیابی عادلانه برقرار شود.
از سوی دیگر در دانشگاههای جهانی، استاد از صنعت یا نهادهای حمایتکننده، بودجه میگیرد و دانشجوی دکترا به عنوان یک شغل شناخته میشود.
استاد با دانشجوی دکترا قرارداد میبندد و اهداف مشخصی تعیین میکند. اما در ایران، دانشجویان دکترا مثل این هستند که یک اتوبوس پر از دانشجو را به دانشگاهها میبرند و براساس ظرفیتِ تعریفنشده، آنها را پیاده میکنند.
از طرفی جوانان ما، بهویژه مردان، مسئولیت خانواده را بر دوش دارند و این موضوع، کار را برای دانشجویان دکترا سخت میکند. بسیاری مجبورند از پدر و مادرشان پول بگیرند.
از سوی دیگر، بازار کار برای دانشآموختگان ما بسیار بد است، بهطوری که وقتی یک موقعیت شغلی در دانشگاه تهران اعلام میشود، ۱۰۰ نفر درخواست میدهند. بنابراین باید با رفع اینگونه مشکلات از نخبگان حمایت شود تا مسیر برای شتاب علمی هموارتر شود.
چرا دستاوردهای پژوهشی ما بیشتر به چاپ مقاله محدود شده و خیلی از آنها کاربردی یا منجر به تولید ثروت و اثر نمیشوند؟
چون به جز تولید مقاله علمی نمیتوانیم کار دیگری بکنیم. مثلاً من الان با هوش مصنوعی روی تولید انرژیهای پاک کار میکنم. حتی در اسکیل آزمایشگاهی به کمک انرژی خورشید، هیدروژن را از آب تولید کردیم؛ با نرخ خیلی خوب. اما برای اینکه مقیاس این فعالیت را بالاتر ببریم پولی نداریم.
از سوی دیگر، دستگاه و یا متولی مشخصی هم نیست تا تأمین بودجه کند. بنابراین بسیاری از مقالههای ما حتی اگر دارای ارزش هم باشند در همان سطح میمانند. اگر میخواهیم مقاله پژوهشی از سطح تولید فراتر برود و منشأ اثر و ثروت قرار گیرد، باید از سوی دولت حمایت شود.
با این اوصاف، آینده رشد علمی ایران را چطور پیشبینی میکنید؟
اگر همین امروز دست به اصلاح بزنیم، دستکم یک دهه زمان لازم است تا خرابیهای گذشته جبران شود. اما اگر این روند ادامه پیدا کند، مهاجرت نخبگان بیشتر میشود و جایگاه علمی کشور بهشدت افت خواهد کرد.
با این حال، اگر سیاستگذاران جدی باشند و حمایت واقعی از پژوهش صورت گیرد، میتوانیم دوباره به جمع کشورهای پیشرو بازگردیم.
چه راهکارهایی را برای بازگشت به مسیر رشد علمی پیشنهاد میکنید؟
نخست اینکه باید بودجه پژوهش افزایش یابد و در جای درست هزینه شود. دوم، صنایع بزرگ ملزم شوند درصدی از درآمد خود را به تحقیق و توسعه اختصاص دهند و با دانشگاهها قرارداد ببندند. سوم، شرایط معیشتی استادان بهبود پیدا کند؛ چون یک استاد برای خرید تجهیزات اولیه یا حتی رایانه مجبور است وام با بهره بالا بگیرد. چهارم، نظام مدیریتی دانشگاهها اصلاح شود و افراد شایسته، بدون ملاحظات سیاسی انتخاب شوند.




نظر شما