باراک در یک مصاحبه و ضمن تشریح وضعیت سوریه گفته است: «چیزی به نام خاورمیانه وجود ندارد، بلکه این منطقه مجموعهای از عشایر و روستاهاست و کشورها را انگلیسیها و فرانسویها ایجاد کردهاند!».
این نخستین بار نیست که باراک، سیاستمدار لبنانیتباری که پدربزرگش در دهه ۱۹۱۰ میلادی از ناحیه «زحله» در شرق لبنان به آمریکا مهاجرت کرد، درباره مردم این منطقه چنین سخنانی را بر زبان میراند. اوایل شهریور ماه امسال بود که باراک، خبرنگاران لبنانی را «غیرمتمدن» و «حیوان» نامید و با این ادبیات سخیف که لایه اصلی و درونی فرهنگ اصیل آمریکایی را به نمایش میگذارد، سبب خشم مردم سرزمین اجدادیاش شد.
چنین ادبیاتی، البته در میان دولتمردان ترامپ به عنوان گاوچرانهایی که رخت و ریخت عوض کرده و به اصطلاح «بیزینس مَن» شدهاند، متداول است و اسباب تعجب نمیشود. در منظومه فکری آنها که مرده ریگ عهد استعمار کهنه است، عمق تاریخی منطقه غرب آسیا تنها تا انعقاد قرارداد سایکس – پیکو رسمیت دارد؛ دوران پس از جنگ جهانی اول، فروپاشی امپراتوری عثمانی و مرزهایی که استعمارگران انگلیسی و فرانسوی برای ایجاد کشورهای جدید در غرب آسیا رسم کردند، مرزهایی که هدف غایی و عینی آن، ایجاد رژیم نامشروع صهیونیستی و غصب سرزمین فلسطین از صاحبان اصلی و ریشهدار آن بود. این موضوع برای افرادی مانند باراک پوشیده نیست که غرب آسیا نزد علمای تاریخ و بلکه همه انسانهای اهل مطالعه عالم، به عنوان لولای سهقاره، مهد پیدایش ادیان بزرگ و جایگاه تولید تمدنهای سترگ بشری رسمیت دارد. کافی است جلد نخست کتاب «تاریخ تمدن ویل دورانت» را به عنوان یکی از مشهورترین دورههای تاریخ عمومی جهان بردارند، حتی آن را تورق نکنند و فقط با خواندن عنوان روی جلد دریابند که «مشرق زمین گاهواره تمدن» است.
در این میان، غرب آسیا به عنوان زادگاه اصلیترین عناصر شکلدهنده تمدن، از اختراع خط و ریاضیات بگیرید تا تدوین نخستین قوانین شناخته شده بشری – مانند قانون حمورابی در بابِل - و ایجاد نخستین سازمان اداری منظم و بسیار گسترده تاریخ – در ایران عصر هخامنشی – و نیز دستاوردهای کمنظیر علمی و تمدنی این منطقه در عصر طلایی تمدن اسلامی، نقشی مهم و راهبردی در شکل دادن به گهواره تمدنی دارد که بیش از ۱۰ هزار سال تاریخ مستند و قابل مطالعه آن، جهانیان را به احترام و کرنش واداشته است. غرب آسیا نه فقط در حوزه فرهنگ و سیاست، بلکه در عرصه اقتصاد نیز قلب تپنده تاریخ بشری محسوب میشود.
آیا این موارد از دید ترامپ و اطرافیان او دور مانده است؟ آیا آنها هیچ درکی نسبت به این پیشینه غنی و پربار ندارند؟ چنین فرضی غیرممکن به نظر میرسد. پس علت چیست و چرا چنین وجود درخشانی نادیده انگاشته میشود؟ چرا سخیفترین نوع ادبیات را برای یادکرد آن برمیگزینند و چرا از اهالی آن با زشتترین تعابیر یاد میکنند؟
ریشه چنین تحلیلی را باید در پیشینه پیدایش کشوری به نام آمریکا جستوجو کنیم؛ کشوری ذاتاً اروپایی که پایههای قدرت خود را روی استخوانهای بیش از ۶۰ میلیون سرخپوست بومی قتلعام شده قرار داد و بنیان اقتصادی خود را روی جنازه ۴۰ میلیون برده سیاهپوست مقتول در مزارع و معادن استوار کرد. آمریکاییهای اولیه مانند اخلاف امروزی خود، برای ایجاد قدرت و تثبیت آن، تمام آنچه را که در هزارههای پیش قاره آمریکا وجود داشت، انکار کردند، تمدن اصیل و ریشهدار «اینکاها» نابود و نادیده گرفته شد و «مایاها» از صفحه تاریخ محو شدند تا دیگر هیچ ادعایی در برابر آمریکاییهای اروپاییتبار وجود نداشته باشد.
این تاراج آشکار تاریخ و تمدن، تا همین اواخر و زمان انتشار آثاری مانند کتاب «تاریخ مردمی آمریکا» اثر «هوارد زین» چندان در میان مردم دنیا شناخته شده نبود. بیسبب نیست که نوادگان بومیان آمریکا در دهههای اخیر، این گونه خشمگین به مجسمههای «کریستف کلمب» و «امریکو وسپوچی» حمله میکنند و آنها را به عنوان نماد استعمار و چپاول سرزمین اجدادیشان به زیر میکشند.
انکار داشتههای دیگران و انتساب هر پیشرفتی به خود، ویژگی همیشگی تفکر استعماری در غرب بوده و هست و امروز این ویژگی مهم در قالب ادبیات گاوچرانها به جهانیان عرضه میشود. این حقیقتی است که آمریکا در دهههای اخیر به دنبال مخفی کردن آن زیر لعاب فریبنده دموکراسی و لیبرالیسم بود؛ لعابی که اکنون، با رویکردهای امپریالیستی ترامپ رنگ باخته و شیوهنامه اصلی واشنگتن در برخورد و تعامل با دیگر ملتها را آشکار کرده است.
۵ مهر ۱۴۰۴ - ۰۶:۳۷
کد خبر: ۱۰۹۸۵۳۷
صحبتهای اخیر توماس باراک، نماینده ویژه ترامپ در امور سوریه و سفیر واشنگتن در آنکارا، موجی از نفرت را در میان کشورهای غرب آسیا به راه انداخته است.
زمان مطالعه: ۳ دقیقه
منبع: روزنامه قدس




نظر شما