گروه هنر  / خدیجه زمانیان  - سریال تنهایی لیلا همانطور که در تیتراژ ابتدایی سریال هم نوشته شده است، بر اساس حدیثی نقل شده از پیامبر اکرم (ص) ساخته شده است....

 آنچه هست، آنچه باید باشد

 پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «هرکه عاشق شد و عفت پیشه کرد و در همین حال از دنیا رفت، اجر شهید را دارد.»

حامد عنقا همین حدیث پیامبراکرم (ص) را بستر روایت داستانی‌اش قرار داده است و در مقابل رابطه پیچیده انسان‌های امروز که بعضاً عنوان «عشق» هم به آن اطلاق می‌شود، رابطه عاشقانه‌ای را نشان داده است که البته بسختی می‌شود مابازای آن را در جامعه امروز دید. لیلا دختر متمول و کاملاً امروزی که از بچگی در اروپا و آمریکا بزرگ شده به ایران آمده و در یک شب که دچار بحران شده و ماشینش خراب شده است، از روی ناچاری به امامزاده‌ای پناه می‌برد و شب را در همان امامزاده صبح می‌کند. در شبی که لیلا به امامزاده پناه می‌برد،محمد- که شخصیتی مذهبی و چشم و گوش بسته است- برای اینکه به گناه نیفتد آن شب سرد را با اینکه خودش بیمار است در خارج از امامزاده صبح می‌کند و حتی برای دوری از گناه تمام انگشتانش را در آتش می‌سوزاند تا آتش جهنم برایش تداعی شود و بتواند نفسش را کنترل کند و... .

محمد، متولی امام‌زاده است و در زلزله خانواده خود را از دست داده است. لیلا در برخوردهایی که با محمد دارد، چون او را متفاوت از آدم‌های اطرافش می‌بیند بتدریج عاشق او می‌شود؛ این عشق و توجه، محمد را در شرایطی قرار می‌دهد که از این طریق ایمان او محک می‌خورد.

 

  عشق دختر پولدار و پسر فقیر

عشق یک دختر پولدار به پسر فقیر و برعکس سوژه‌ای است که بارها در سینما و تلویزیون به آن پرداخته شده است؛ نکته تامل برانگیز قصه لطیفی نسبت به سایر قصه‌ها رویکرد دینی کارگردان است که این مسأله هم چون با اغراق همراه شده است، نمی‌تواند مخاطب امروز را با قصه درگیر کند.  لطیفی در قصه سریالش به جدال خیر و شر، جدال با نفس و شیطان، پرداخته است و از این منظر می‌توان از سریال دفاع کرد، اما متأسفانه اغراق‌هایی که در پرداخت شخصیت‌ها شده است باعث شده مخاطب نتواند با آنها همذات پنداری کند و در نتیجه پیام اصلی فقط در حد شعار باقی بماند و برای مخاطب قابل درک نباشد.

سوزاندن انگشت به انگیزه در دام شیطان نیفتادن مخاطب تلویزیون را بهت زده کرد و انگ شعاری بودن سریال و شخصیت‌هایش را به ساخته لطیفی زد و مخاطب را با این سؤال مواجه کرد که اگر به جای یک شب هرشب یک زن به امامزاده پناه می‌برد، محمد چه واکنشی نشان می‌داد؟

این نگاه غلوآمیزکارگردان هنوز که بیش از ده قسمت از سریال به پایان رسیده برای مخاطب حل نشده است.

 

 جنگ سیاه‌ها و سفیدها

مهمترین مسأله‌ای که در سریال لطیفی وجود دارد، وجود شخصیت‌های سیاه و سفید و کمرنگ بودن شخصیت خاکستری است.

شخصیت‌های سریال تنهایی لیلا سیاه و سفید هستند و این دقیقاً همان چیزی است که باعث دفع مخاطب می‌شود. مخاطب مابازایی برای محمد و لیلا در جامعه اطرافش پیدا نمی‌کند و چون پرداخت همین شخصیت‌های سفید هم با خلاقیت همراه نیست، ابعاد تازه‌ای از واکنش انسان امروز در جدال با نیروی شر در ذهن مخاطب شکل نمی‌گیرد و با همان آدم‌های مطلق خوب و بدی که از گذشته در ذهن دارد، مواجه می‌شود. در این میان شخصیت پدرخوانده محمد یا همان حاجی که اکبر زنجان پور نقش آن را بازی می‌کند، خوب پرداخت شده که آن هم بر می‌گردد به توانایی‌های بازیگری این بازیگر.

لطیفی چندی پیش در گفت و گویی که با فارس داشته از آدم‌های قصه‌اش دفاع کرده است. او گفته: « کمی‌صبر کنید تا قصه جلوتر برود تا متوجه شوید. شخصیت منفی داریم و الباقی خاکستری هستند. سفید مطلق هم نداریم، چراکه اصولاً دوست ندارم این سبک شخصیت را نشان دهم آن هم به این دلیل که اصلاً دیدنی نیست. اعتقاد شخصی من در مورد شخصیت محمد این است که او تکه‌ای از آن دنیا است که کنده شده و حال در روی زمین زندگی می‌کند، به همین دلیل هم معتقدم که این افراد عمر زیادی هم ندارند و اگر هم در این دنیا بمانند، آلوده دنیا می‌شوند، اینها فقط به عنوان الگو می‌آیند و می‌روند.»

بر خلاف آدم‌های سریال دودکش که برای مخاطب کاملاً باورپذیر بودند، لطیفی در «تنهایی لیلا» انسان ذهنی خودش را تصویر کرده است و نه انسان امروز را. او خواسته آنچه «باید باشد» را نشان دهد و نه آنچه «هست».

البته تنهایی لیلا را تا انتها باید دید تا متوجه شد که آیا «باید باشد»‌ها می‌تواند بر دل مخاطب بنشیند و معنویتی که مورد توجه برنامه سازان و مدیران سیماست به مخاطب امروز که مثل «محمد» چشم و گوش بسته نیست و فضای مجازی و زندگی مدرن حقیقی احاطه اش کرده منتقل می‌شود ؟

البته همانطور که از اسم سریال مشخص است، داستان اصلی «تنهایی لیلا» چالش‌های لیلا با جامعه اطرافش بعد از محمد است. او با ازدواج با محمد نوع دیگری از زندگی را انتخاب کرده که حالا باید در نبود محمد پای تصمیمش بایستد.

به نوعی ادامه ماجرا در نبود محمد اتفاق می‌افتد. محمدی که حالا نیست و حالا لیلا، لطیف و سایر اهل محل باید دنیایی بدون « محمد» را زندگی کنند.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.