ساعتها صبورانه پای چهاردیواری هایشان می ایستادند و با دستان زحمتکش، گِل می مالیدند بر صورت خانه هایشان.
گاهی هم بالادست دیوار را با گِل سفید و پایین دست را با گِل تیره، آرایش می کردند که به این روش شان کمربُر می گویند... چون گِل سفید، رنگ پس می داد، آن را برای قسمت فوقانی دیوار که محل تکیه دادن و نشستن نبود، انتخاب می کردند.
هنوز هم کورسویی از این رسم و سنت می بینیم، هنوز سالی یکبار تَشتی گِل نرم و تشتی خاک رس سفید می آورند تا نمای خانه ها و انبارها را با آن نونوار کنند...
رسم در حال احتضار گِل مالی که در گذشته ها برای خودش بروبیایی داشت و حالا در بحبوحه ی فراموشی ست، مراسم تقریباً زنانه ای ست که با آن نمای بیرونی و درونی خانه ها را نزدیک به سال تازه، صفا می دهند.
قصه دیرینه گِل اندود، قصه حل کردن خاک و آب که در مناطق روستایی و کوهستانی مازندران هنوز جان در بدن دارد؛ تنها برگی از کتاب کهنسال رسوم و آیین این دیار سرسبز است.
سرزمینی که زمانی روستایی ها و روستایی زاده هایش اینقدر مهاجر نبودند و آفتاب زادگاه خودشان را هرروز تماشا می کردند... و دِه و آبادی، اینقدر دلش هوای شهر نکرده بود، هوای آجر و سنگ و سیمانش را و به روشن کردن پیه سوز در ایوان گِل اندود خودش، عشق می ورزید.
نظر شما