به گزارش قدس آنلاین به نقل از مُکریان ، انسان بهعنوان یک موجود اجتماعی در طول حیات خود نقشهای گوناگونی را بر عهده میگیرد. بهمحض تولد در نقش کودک خانواده به ایفای نقش میپردازد. پس از آن به ایفای نقش دوست، همکار، شریک زندگی، پدر و مادر گمارده میشود.
چارزهورتن کولی گروههایی که انسان در آنها به ایفای نقش میپردازد را به دو دستهی کلی گروههای اولیه و ثانویه تقسیم مینماید. وجه تمایز این گروهها در میزان صمیمیت و جنس ارتباط میان افرادی است که در این گروهها عضویت دارند. بهنحویکه در گروههای اولیه صمیمت و ارتباطات شخصی و غیررسمی حاکم است و در گروههای ثانویه ارتباطات بهصورت رسمی و بر اساس مقررات وضع شده است. اعضای یک خانواده، گروههای دوستان و همسران در گروههای اولیه و همکاران در یک سازمان در گروههای ثانویه به ایفای نقش میپردازند. وجه شباهت عضویت در گروههای اولیه و ثانویه برعهده گرفتن نقشهایی است که بسیاری از مناسبات آن از پیش تعیین شده هستند. بهعنوان مثال از یک مادر انتظار میرود که به ایفای نقش وظایف مادری بپردازد. همچنین وی در تعاملات با همسر خود باید به ایفای نقش وظایف همسری بپردازد و علاوه بر آن بهعنوان یک همکار باید به تعهدات شغلی خود عمل نماید. ایفای نقشهای گوناگون در جامعه همواره بهراحتی امکانپذیر نیست و گاهی میان نقشهای گوناگون تعارضاتی به وجودمیآید. بهعنوان مثال یک مادر در صورتی که شاغل باشد درعینحال که باید مراقب نیازهای فرزندان و همسرش باشد و در ایفای این نقش باید با احساسات و عواطف خود نقش حمایت گری را ایفا نماید؛ بهعنوان یک همکار و عضو در یک سازمان موظف است به وظایف شغلی خود نیز عمل نماید. ایفای نقشهای گوناگون بهصورت همزمان برای یک فرد میتواند با سردرگمیهای ناشی از تعارضات نقشی همراه باشد.
مادری را تصور کنید که کودکش مریض شده است و به حمایت نیاز دارد؛ همسرش در شرایط روحی به سر میبرد که به محبت و پشتیبانی همسر خود نیازمند است و از طرفی وظایف شغلیاش نیز عقب افتادهاند. وی احساس درماندگی و استیصال میکندچراکه نقشهایی را برعهدهگرفته است که اجرای آنها بهصورت همزمان مناسبات گوناگونی را طلب میکند و عملاً با این چالش مواجه میگردد که 24 ساعت بیشتر وقت ندارد.
این سؤال برای او مطرح میگردد که همسری مهربان باشم یا مادری دلسوز ویا همکاری متعهد؟ پیدا شدن مراکز نگهداری کودکان در دنیا و به دنبال آن در کشورمان نشان از تلاش جامعه برای کمک به زنان برای حل این تعارضات نقشی دارد. پیدایش مراکز نوینی همچون مهدکودک به منظور کمک به حل تعارضات نقشی زنان به تنهایی کفایت نمی کند و باید تغییراتی در مناسبات میان زوجین و همچنین سبک زندگی زنان اتفاق بیافتد تا این تعارضات برای زنان مشکلآفرین نگردد. یکی از مهمترین اتفاقی که در مناسبات میان زوجین بهمنظورکمک به زنان بهمنظور کنار آمدن با تعارضات نقشی میتواند نقش بسیار مؤثری داشته باشد تغییر نگاه همسر است.
هنگامیکه مردی کار زن خود را بهعنوان تأمینکنندهی بخشی از هزینههای زندگی بپذیرد باید نسبت به وظایف همسر خود نسبت به زنان خانهدار تغییر نگرشی داشته باشد. اگر تعیین وظایف خانه دیگر تنها بر عهدهی مرد نیست، بنابراین پرداختن به امور فرزندان خانه و همچنین وظایف خانه نیز تنها بر عهدهی زن نیست.
این موضوع باید بهصورت شفاف میان زوجین مطرح گردد و موردپذیرش و توافق طرفین قرار گیرد. در غیر این صورت زن در دوران مدرن در وضعیت یک بام و چندین هوا به سر می برد چرا که وظایف مدرن به همراه نقش های دوران سنتی به وی تحمیل می گردند. این موضوع از اینجهت دارای اهمیت است که بسیاری از مردان در اثر تربیت در خانوادههای سنتی و مردسالار کار زن را به عنوان یک مزیت مینگرند اما تفسیری که از زن در نگرش این مردان وجود دارد همان زن سنتی است که باید امور خانه را بهصورت کاملی رسیدگی کند.
نکتهی قابلتوجه این است که تغییر نگرش نهتنها در میان شوهران بلکه در میان خود زنان نیز باید اتفاق بیافتد. نگاه مردسالارانهی افراطی تنها در میان مردان شایع نیست و زنانی که در خانواده ای پدرسالار رشد پیداکردهاند نیز این تصور سنتی را از خود دارند. آنها پرداختن به کار درون خانه بهاندازه ی زنان خانهدار را وظیفهی خود میدانند و جهت آن تلاش میکنند و درصورتیکه نتوانند این امر را متحقق نمایند احساس میکنند که برای خانوادهی خود کم گذاشتهاند.
این امر میتواند منجر به تشدید تعارضات نقشی فرد گردد. فرد باید بپذیرد که ایفا نمودن نقشهای گوناگون مادری، همسری و شغلی در کنار یکدیگر نیازمند سبک زندگی متفاوت از زن هایی است که نقشهای کمتری را برعهدهگرفتهاند. انتظارات واقعبینانهی همسر و خود زن از خودش کمک بسیاری برای پیدا کردن راهحلهایی بهمنظور کاهش تعارضات نقشی زنان میکند. این تغییر نگرش خود منجر به اتفاقات خوشایندی در زندگی زناشویی میگردد. مرد انتظار ندارد با ورودش به خانه مانند دوران پدربزرگ ویا پدر خودش شاهد خانهی شستهورفته و بچههای بهصف شده در انتظار پدر و بوی قرمه سبزی که چندین ساعت برایش وقت گذاشتهشده است، باشد.
شاید در این خانه در روزهای کاری مادر از برنج آبکش کمتر خبری باشد و طول مدت پخت غذاها کاهش پیدا کند. مادری که پذیرفته است که مناسبات کاری سبک زندگی را طلب میکند که با زنان خانهدار متفاوت است امورش را به نحوی سامان میدهد که چندین کار را در ساعت یکسانی بهطورهمزمان بتواند انجام دهد. همسر وی درک میکند که در روابط زناشویی باید همسر خود و خستگی وی را درک نماید. همچنین خود زن نیز توقعات غیر واقعبینانه از خودش ندارد. در نتیجه احساس ناخوشایند و حتی کمبود اعتماد بهنفس ناشی از تصور کوتاهی کردن در امور مادری و همسری در این زن به وجود نمیآید. این امر به معنای کوتاهی نمودن زن در وظایف خود نیست بلکه به معنای تفاوت در انجام وظایف گوناگون این زن است. درنتیجهی تغییر نگاه مرد و خود زن به زنی که مناسبات گوناگون در بیرون از خانه به حیطهی وظایفش در خانه افزودهشده است هویت جدیدی از زن خلق میگردد که این هویت خود به تغییر مناسبات در جامعه نیز کمک مینماید. بهنحوی که از یک زن در محیط کارش انتظارات واقع بینانه تری متناسب با جنسیت این زن و وظایفی که در دیگر نهادهای اجتماعی برعهدهگرفته است؛ انتظار میرود. به امید روزی که زنان و مردان هویت جدیدی از زن را که متناسب با ضرورتهای جامعه است بپذیرند و در جهت بهبود هرچه بیشتر این هویت تلاش نمایند.
نظر شما