در سال‌های اخیر بازار سریال‌های شبکه نمایش خانگی داغ شده است.

وقتی ارزش‌های جامعه ایرانی برای فروش ذبح می‌شود!

سریال‌بین‌هایی که از ممیزی‌ها و قصه‌های تکراری مجموعه‌های تلویزیونی خسته شده‌اند و تماشای سریال‌های خارجی چندان به مذاقشان خوش نمی‌آید، تشنه تماشای سریال‌های متفاوت ایرانی هستند، از این رو بازار فروش سریال‌های شبکه نمایش خانگی در دوران کرونا، رونق زیادی گرفت، به طوری‌که کارگردان‌های سینمایی را هم وارد این عرصه کرد. در ادامه به بررسی دو سریال شبکه نمایش خانگی می‌پردازیم که ادعای پربیننده‌ترین سریال‌های چند سال اخیر شبکه نمایش خانگی را دارند و تبلیغات فراوانی هم پیرامونشان شکل گرفته است. اینکه این سریال‌ها از چه قواعد گیشه پسندی برای جذب مخاطب بهره بردند و چه تأثیری در ذائقه مخاطبان ایرانی داشتند. «قورباغه» با خبرهایی از توقیف‌های مکرر، فضای رسانه‌ای خوبی برای انتشارش به وجود آورد. «زخم کاری» هم اگرچه در سکوت خبری ساخته شد، اما شروع آن با نقدهای تبلیغاتی همراه بود و تا پایان سریال هم ادامه داشت.

 فیلم‌سازی بلاتکلیف

هفته گذشته پرونده یکی از جنجالی‌ترین سریال‌های شبکه نمایش خانگی با خونریزی‌های فراوانی به پایان رسید. سریال «زخم کاری» شروعی خون آلود داشت و با خون هم به پایان رسید. اگرچه مهدویان تکلیف اکثر شخصیت‌های سریال را مشخص کرد، اما نشان داد خودش در یک بلاتکلیفی به سر می‌برد. این کارگردان جوان قواعد ساخت یک اثر تجاری را خوب بلد است او با ساخت «لاتاری» نشان داد چطور می‌تواند گیشه را با یک فیلم ضعیف اجتماعی تسخیر کند، اما آنچه در قاعده فیلم‌سازی «مهدویان» فراموش شده است منطق روایی است، اگرچه در «زخم کاری» تمام تلاشش را می‌کند که روابط آدم‌ها و روند اتفاقات، شکلی معقول و منطقی داشته باشد، اما گاهی گره کوری را در داستان می‌اندازد که بازشدنی نیست! در قسمت‌های پایانی سریال، سمیرا به پسرش می‌گوید عشق او با مائده به سرانجام نخواهد رسید چون عموی مائده است و او پسر حاج عمو است! حرفی که ممکن است مخاطب را یک لحظه به فضای سریال‌های ترکی جم تی وی پرتاب کند. ادعای سمیرا که قبل از ازدواج با مالک، زن صیغه ای حاج عمو بوده و پسرش (میثم) را از حاج عمو باردار بوده، با تردید همراه است و با وجود اصرار منصوره (دختر حاج عمو) بر دروغ بودن این ادعا اما حرفی از زمان بارداری و تولد میثم زده نمی‌شود و در جایی از سریال هم اشاره‌ای نمی‌شود که میثم زودتر از موعد به دنیا آمده، پس برای مخاطب مشخص است ادعای سمیرا دروغ است. اگرچه در قسمت بعدی، سمیرا اعتراف می‌کند دروغ گفته اما همین دروغ گزاف، دلیل خودکشی مائده و خونریزی‌های بعدی می‌شود، در واقع ادامه قصه بر پاشنه‌ای می‌چرخد که از اساس لق است. مهدویان، منطق روایی را فدای غافل‌گیری مخاطب می‌کند، عنصر غافل‌گیری مهم است اما مهم‌تر از آن منطق روایی است. اگرچه اولویت‌بندی در دیدگاه این فیلمساز جوان، کمی عجیب به‌نظر می‌رسد؛ مثلاً در این سریال، نوشیدن نجسی برای حاج عمو از درجه گناه بالاتری به نسبت ارتباط نامشروع با زن شوهردار قرار دارد، در حالی‌که در فقه ما، تکلیف چنین گناه کبیره‌ای روشن است.

مرد بی‌غیرت، زن اغواگر

روابط آدم‌ها در سریال «زخم کاری» به گونه‌ای تعریف شده که گویی این آدم‌ها در جامعه ایرانی زندگی نمی‌کنند، سمیرا نسبت به خیانت همسرش نه تنها آگاه است که خود را بی‌تفاوت نشان می‌دهد، مالک می‌داند که همسرش قبل از او زن صیغه‌ای حاج عمو بوده و زمانی‌که سمیرا به میثم می‌گوید پسر حاج عمو است، مالک به مثابه مردان فرانسوی! با این قضیه برخورد می‌کند. با وجود اینکه قصه در جاهایی، خیانت‌هایی غافل‌گیر کننده به سبک سریال‌های ترکی دارد اما کلید اسراری تمام می‌شود و همه خطاکاران به جزای اعمالشان می‌رسند. با وجود اینکه تمام خیانت‌ها و فریبکاری‌های سریال علیه خانواده انجام شده، اما حرف تمام شخصیت‌ها برای کسب قدرت و ثروت برای خانواده است. آیا مهدویان، مفهوم خانواده را به درستی درک کرده است؟ مالک به هر جنایتی دست می‌زند تا زن و بچه‌هایش در رفاه بیشتری باشند و سمیرا از هیچ فریبکاری دریغ نمی‌کند تا میراثش به بچه‌هایش برسد، درحالی‌که خیانت‌ها و جنایت‌های آن‌ها اساساً ضد خانواده است.

مهدویان تلاش می‌کند درس‌های اخلاقی‌اش را با نمایش کشکولی از روابط غیراخلاقی وغیرانسانی به مخاطب بدهد و سریال را با بیتی اخلاقی از سعدی به پایان برساند، در حالی‌که زبان تصویر، زبان نصیحت کردن نیست. مهدویان، جهانی را در سریالش می‌سازد که با وجود ارجاعات به دنیای واقع اما سنخیتی با کلیت جامعه ایرانی ندارد. زنانی که از خیانت همسرانشان آگاه هستند و ککشان هم نمی‌گزد و مردانی که با چشم و ابرویی، عنان از کف می‌دهند! زنان در این سریال، یا اغواگرند یا فریبکار. اگرچه فیلمساز تلاش دارد تصویر زن را از شکل منفعلانه خارج کرده و او را در رأس اتفاقات قرار دهد، اما این ماجرا با اهرم قدرت برای زنان اتفاق نمی‌افتد، بلکه با اغواگری و فریبکاری است. مردان «زخم کاری» هم مردانی فاسد و خائن هستند که دل در گرو تعهد به خانواده ندارند، اما حرفشان این است هر کاری کرده اند برای خانواده شان بوده است.

 تهران، همه ایران نیست

جهانی که هومن سیدی در «قورباغه» می‌سازد نیز جهانی نزدیک به جامعه ایرانی نیست، البته تکلیف سیدی در آثارش مشخص است و مخاطب می‌داند که با جهان ذهنی فیلمساز مواجه است. سیدی در این سریال تلاش می‌کند با خلق فضاها و قصه هایی جدید، مخاطب را جذب خود کند. در سریال او، شخصیت‌ها به دنبال کسب منافع شخصی هستند و هر کسی تلاش دارد که خودش را از منجلابی که در آن گیر کرده است، بیرون بکشد. حتی فضای سریال به سمت ژانر فانتزی نزدیک می‌شود و اتفاقاتی که در آن می‌افتد، الزاماً در جهان واقع، مابه ازای بیرونی ندارند و فقط در جهان اثر تحقق پیدا می‌کنند، همچون ماجرای مخدری به نام قورباغه که می‌تواند به مالک آن مخدر، قدرتِ سلب اختیار افراد مختلف را بدهد. آدم‌های «قورباغه» برخلاف «زخم‌کاری» یک شبه دچار تحول نمی‌شوند و تا قسمت‌های پایانی برای منافع شخصی‌شان می‌جنگند. اگرچه تنازع برای کسب ثروت و قدرت، وجه اشتراک هر دو سریال است و آنچه در این دو مجموعه به فراموشی سپرده شده، جای خالی آدم‌های خوب و خاکستری است. مخاطب ایرانی اگر در دسته سریال‌بین‌های حرفه‌ای باشد، تماشای نسخه‌های ناقص و کپی شده از «برکینگ بد»، «سوپرانوز» و «پیکی بلایندرز» اقناعش نمی‌کند، اگر هم در دسته تماشاچیان سریال‌های تلویزیون و ماهواره قرار بگیرد با تماشای این سریال‌ها از شبکه نمایش خانگی، سلیقه بصری‌اش ارتقا پیدا نمی‌کند؛ چون کشکولی از روایت‌های بی منطق و خیانت‌های سریال‌های ترکی را با ریتمی تندتر می‌بیند. پرسش اینجاست که آیا قصه‌ها و فضای ایرانی تری برای تولید سریال در شبکه نمایش خانگی وجود ندارد؟! آیا روایت‌های بومی و 70 میلیون ایرانی دیگری که ساکن تهران نیستند، ظرفیت‌های بالقوه‌ای برای تولید آثار نمایشی ندارند؟ آیا دوره روایت قصه‌های خوب در آثار نمایشی به پایان رسیده است؟

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.