انتخابات ریاست‌جمهوری شیلی سرانجام هفته پیش به‌پایان رسید. دور اول این رالی سیاسی در تاریخ ۲۱ نوامبر (۳۰ آبان) سال جاری برگزار شد.

بازگشت چپ‌ها

در این دور، هرچند که خوزه آنتونیو کاست راست‌گرای افراطی توانست بیشترین رأی را از آن خود کند، اما هیچ یک از نامزدها نتوانستند آرای کافی برای پیروزی را اخذ کنند. اما در دور دوم، او نتیجه را به گابریل بوریچ باخت. بوریچ ۳۵ ساله که این روزها توانسته لقب جوان‌ترین رئیس‌جمهور شیلی را به‌خود اختصاص دهد، چپ‌گرا و رهبر سابق اتحادیه دانشجویی شیلی است. او در دور دوم انتخابات ۵۶ درصد آرا را کسب کرد و پیروز شد.

به‌همین بهانه سراغ عبدالحمید شهرابی مسئول تحقیقات و برنامه‌ریزی سازمان مردم‌نهاد «خانه آمریکای لاتین» و مؤلف کتاب «دموکراسی اصیل» (درباره انقلاب کوبا) رفته‌ایم و کم‌وکیف تحولات جریان چپ در آمریکای لاتین را از او پرسیده‌ایم. مشروح این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.

آقای شهرابی، به‌تازگی شاهد بودیم گابریل بوریچ در انتخابات ریاست جمهوری شیلی پیروز شد. باتوجه به اینکه ناظران سیاسی، آمریکای لاتین را محلی برای بروز و ظهور دوباره تفکر چپ می‌دانند، این پیروزی می‌تواند نشان از چه مواردی باشد؟ آیا تمایل مردم به نظام راست و سرمایه‌داری کاهش یافته است؟

واقعیت این است که اگر استنباط دقیقی از مفهوم چپ به‌معنای سنتی کلمه داشته باشیم که شامل گرایش‌های سیاسی ضدنظام سرمایه‌داری می‌شود، آن وقت می‌توان چنین مبحثی را جلو برد. چرا این مسئله را مطرح کردم؟ به این خاطر که در تحولات چند دهه اخیر مقداری این عبارت معنای واقعی خودش را از دست داده و سهواً یا عمداً با مفاهیم دیگر، ممزوج شده است؛ در حدی که امروزه نیروهایی به اسم چپ داریم که عملکردی کاملاً راست‌گرایانه دارند و طبعاً بر این مبنا نمی‌توان قضاوت کرد.

اما در کلیت در این گفت‌وگو می‌توانیم از این مفهوم استفاده کنیم. اتفاقی که در شیلی افتاد، این بود که یک نامزد جوان مطالبه‌گر و مدعی انجام اقدامات در راستای عدالت اجتماعی، رسیدگی به محرومان، حمایت از زنان و جوانان و اقشار محروم و بهبود معیشت مردم به‌پیروزی رسید و قدرت را از آن خود کرد. این رخداد قطعاً یک پیروزی برای گرایش چپ یا به‌عبارتی همان نیروهای ضد نظام سرمایه‌داری جهانی بود که کماکان فعال هستند و تلاش می‌کنند.

این یک جنبه از قضیه است و البته به‌هیچ وجه جای تعجب هم ندارد. چرا که وقتی واقعیات را در نظر می‌گیریم، می‌بینیم که نیروهای راست‌گرا که در تحولات دهه اخیر در برخی انتخابات‌ها پیروز شدند و دست بالا را داشتند، موجب تشدید مشکلات بسیاری در کشورهایشان شدند. نمونه بارز این امر، وقایع مربوط‌ به برزیل است. راست‌گراها با عملکرد خود، نشان دادند چطور می‌توانند موجبات تشدید بحران‌های اجتماعی را فراهم کنند.

 اینکه چطور در دوره حکومت دولت‌های راست‌گرا و مدافع سرمایه‌داری، تضاد اجتماعی و فاصله طبقاتی تشدید شد و نارضایتی‌های گسترده‌ای را به‌بار آورد، نتیجه حکومت این طیف است. در شیلی هم چنین مسئله‌ای حاکم بود. این کشور از دو سال پیش پس از بالارفتن هزینه حمل‌ونقل و مترو و بالتبع، تبعات و آثار آن بر افزایش قیمت کالاهای دیگر و دشواری معیشت مردم، شاهد تظاهرات بی‌سابقه‌ای در اکتبر سال ۲۰۱۹ بود. صدها هزار نفر از معترضان در خیابان‌های شیلی حضور یافتند و مطالبات بحق خود را دنبال می‌کردند.

با توجه به اینکه آمریکای لاتین یکی از خواستگاه‌های اصلی تفکر چپ بوده، آیا امکان دارد از این پس این‌گروه‌ها بیشتر مورد اقبال مردم قرار گیرند؟

بله و این جریان در حال رخ دادن است و حتی در سال‌های گذشته، روند روی کار آمدن نیروهای چپ در آمریکای لاتین شدت گرفته است. در پرو شاهد این قضیه بودیم. پدرو پاستیلو که مردادماه امسال رئیس‌جمهور پرو شد، یک معلم دبستان و از رهبران مرکزی اعتصابات معلمان و نامزد حزب چپ «پروی آزاد» بود.  خانم سیومارا کاسترو، رئیس‌جمهور جدید هندوراس که اوائل همین ماه نامزد حزب حاکم این کشور را شکست داد، نامزد یک حزب چپ بود.

پیش‌بینی تحلیلگران سیاسی و کارشناسان این است که در برزیل، لولا داسیلوا یا دیگر نیروهای نزدیک به حزب کارگر باردیگر روی کار خواهند آمد. و باز، در دوره اخیر شاهد بودیم که دانیل اورتگا دوباره به‌عنوان رئیس‌جمهور نیکاراگوئه انتخاب شد. تلاش بی‌وقفه و بسیار شدید ایالات متحده برای سرنگونی دولت ونزوئلا هم به شکست انجامید که این جز با حمایت مردم، امکان‌پذیر نبود. در بولیوی، کودتای گذرا و کوتاه مدتی اتفاق افتاد، اما با انتخاب دوباره گرایش سیاسی اوا مورالس، دوباره در این کشور هم نیروهای چپ سوسیالیست به قدرت رسیدند. البته در این جا ذکر این نکته لازم است که این تلقی که همه این گرایش‌ها در صحنه مبارزات ضدسرمایه داری یکسان هستند، درست نیست.

به‌عنوان مثال، در همین شیلی با اینکه رئیس‌جمهور جوان آن در زمینه مسائل اجتماعی مواضع مترقی را اتخاذ کرده و در مواردی هم سیاست‌های دولت اسرائیل را نقد کرده، اما اشتهار به‌اتخاذ مواضع ضد امپریالیستی ندارد، بلکه به‌تعبیری حتی یکی‌به‌نعل می‌زند و یکی‌به‌میخ. مضافاً اینکه چه در شیلی و چه در جوامع دیگر، نمونه‌های مختلفی داشته‌ایم که افرادی با وعده‌های بسیار جذاب به‌قدرت می‌رسند اما در دوره زمامداری، عملکردی کاملاً متفاوت و در بعضی موارد مغایر و متضاد با وعده‌های قبلی دارند. 

در این میان یک متغیر دیگر و البته اساسی در تحولات آمریکای لاتین، ایالات متحده است. ببینید زمانی که از روابط آمریکا با کشورهای آمریکای لاتین سخن می‌گوییم، باید از عمق نفوذ این کشور مطلع باشیم. این عمق نفوذ به چه معنا است؟ به این معنی است که مثلاً حتی زمانی که در برزیل، حکومت کارگری لولا داسیلوا روی کار آمد، میزان نفوذ آمریکا و پیوست و نزدیکی و همکاری آن با الیگارشی و اشرافیت ثروتمند وابسته به لیبرال دموکراسی در این جامعه آن‌قدر تنگاتنگ بود که منجربه مشکلات اقتصادی و اجتماعی بسیاری برای داسیلوا شد. این الیگارشی، در تار و پود حکومت داسیلوا نفوذ کرد. تاجایی‌که برخی از مسئولان کلیدی دولت کارگری برزیل در حوزه اقتصاد، کارگزاران واشنگتن بودند و براساس توصیه‌های آمریکا متصدی امور شدند و اوامر آن‌ها را اجرا کردند و این سیاست‌ها عملاً دولت وقت برزیل را فلج کرد.

از نظر شما آینده حکومت‌های چپ در منطقه آمریکای لاتین چگونه است؟

ببینید واقعیت این است که ما زمانی می‌توانیم آینده یک نیروی سیاسی را به‌درستی پیش‌بینی کنیم که داده‌های روشن و دقیقی در مورد سابقه تاریخی و عملکرد او در مقاطع مختلف وجود داشته باشد. در چنین شرایطی است که می‌توان آینده آن شخص و دولتش را پیش‌بینی کرد. در مورد رئیس‌جمهور جدید شیلی اما این طور نیست. چرا که در مورد شخصی صحبت می‌کنیم که نه خودش و نه ائتلافش، سابقه چندان روشنی ندارد.

اما، به‌طور کلی، اگر از یک نگاه تاریخی به این رویداد بنگریم و حقایق را هم لحاظ کنیم، شواهد متعددی وجود دارد که از افول دوران نظام سرمایه‌داری خبر می‌دهد. چه در کشورهای اروپایی، چه در حکومت‌های وابسته به این نظام منحط و چه در خود ایالات متحده ما مدت‌هاست شاهد این امر هستیم. لفظ منحط را در مورد نظام سرمایه‌داری نه از جنبه شعاری بلکه از این جهت بیان کردم که به‌جای پیشرفت و تعالی جامعه بشری، در پی نابودی آن است.  محیط زیست را از بین می‌برد، فقر را تشدید می‌کند و بی‌خانمانی به‌وجود می‌آورد.

داریم از نظامی صحبت می‌کنیم که باوجود منابع مادی عظیمی که دارد، در زمان گسترس ویروس کشنده کرونا، ضعف ساختاری خود را کاملاً بروز می‌دهد و آمادگی نجات جان میلیون‌ها انسان در معرض مرگ را ندارد.  به ایالات متحده نگاه کنید، با این همه ثروت بالاترین تلفات ناشی از کرونا را داشته است. و یا همین برزیل، که صدها هزار نفر در اثر شیوع ویروس کووید۱۹ جان خود را از دست دادند.

به‌نظر می‌رسد نظام لیبرال دموکراسی، ظرفیت اینکه خود را بازسازی کند و به بحران‌های فلج‌کننده پی‌درپی فائق شود را از دست داده است.  تضاد بین منافع سودجویانه این نظام با نیازهای انسانی هرروز بیشتر آشکار می‌شود و این وضعیت، طغیان جوامع بشری علیه نظام سرمایه‌داری جهانی را اجتناب‌ناپذیر کرده است.  

دوران، دوران خیزش برده‌های نوین علیه برده‌داران حاکم بر نظام سلطه است و وقایع آمریکای لاتین هم در این چارچوب قابل ارزیابی است. پیروزی نیروهای چپ در آمریکای لاتین که با روی کار آمدن هوگو چاوز در سال‌های پایانی قرن گذشته به‌وقوع پیوست، به‌صورت زنجیروار تداوم پیدا کرد. هر چند طی دهه بعد یک افت در این روند شکل گرفت اما امروز ما دوباره شاهدیم این فرایند به ریل رشد نیروهای چپ‌ ضد نظام سرمایه‌داری بازگشته و در کلیت، مبتنی بر واقعیات موجود و میدانی آینده را این‌طور می‌توان دید که دیگر جایی برای حکومت نیروهای مدافع نظام سرمایه‌داری نه تنها در منطقه آمریکای لاتین بلکه در دیگر نقاط جهان هم باقی نخواهد ماند.

دوره پیش رو را می‌توان با جرئت و اطمینان، دوران رشد نیروهای مترقی، پیوند این نیروها و گسترش اتحاد نیروهای ضدامپریالیستی دید. برای جمهوری اسلامی ایران هم که با عناد دشمن امپریالیستی دست وپنجه نرم می‌کند، پیروزی نیروهای چپ در هر جایی از جهان و از جمله در منطقه آمریکای لاتین یک دستاورد مشترک محسوب می‌شود و فرصت تنفس و تجدید قوا را برای همه کشورهای خط مقاومت به‌وجود می‌آورد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.